صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۱:۳۰ - ۲۶ اسفند ۱۴۰۰
گیتی خامنه در گفت‌وگو با آنا:

خانه‌تکانی برای من یعنی دور ریختن باورهای کهنه/ همیشه با دیدن حاجی فیروز بغض می‌کنم

مجری خاطره‌ساز برنامه کودک تلویزیون از خاطرات نوروزی خود و حس و حالش در استقبال از بهار می‌گوید.
کد خبر : 647400

به گزارش خبرنگار رادیو و تلویزیون گروه فرهنگ خبرگزاری آنا، بسیاری از مجریان قدیمی تلویزیون، مخصوصا آن‌ها که در دهه شصت تا اوایل دهه هفتاد وظیفه اجرای برنامه‌های تلویزیونی مختلف را برعهده داشتند، حالا دیگر تبدیل به چهره‌هایی نوستالژیک شدند، چهره‌هایی که تقریبا اکثر آن‌ها از فضای کار در رسانه فاصله گرفته‌اند و مخاطبان جدید تلویزیون و متولدین دهه‌های اخیر، هیچ تصوری نسبت به آن اشخاص و کاری که در سال‌های دور می‌کردند، ندارند.


اما این مسئله برای تمام مجریان قدیمی رسانه ملی صدق نمی‌کند و هنوز هم برخی از آن‌ها با همان شور و حرارتی که در گذشته داشتند، کار حرفه‌ایشان را انجام می‌دهند. گیتی خامنه یکی از این دست مجریان است، کسی که کارش را از نوجوانی در تلویزیون آغاز کرد و یکی از قدیمی‌ترین مجریان برنامه کودک تلویزیون محسوب می‌شود و هنوز هم با همان وسواس و حساسیت در عرصه کار برای کودکان حضور دارد. به بهانه آغاز بهار گفت‌وگویی عیدانه با این مجری با سابقه و قدیمی ترتیب دادیم.


آنا: شما از دوران نوجوانی و جوانی در رسانه مشغول به فعالیت بودید و برای چند نسل خاطره ساختید. قوه محرکی که شما را هنوز هم در این عرصه فعال نگه داشته چیست؟


خامنه: دوست دارم فقط تولیدکننده دی اکسید کربن نباشم! شاید بتوانم دنیا را برای بچه‌هایی که حضورشان در دنیا به انتخاب خودشان نبوده به مکانی کمی شادتر تبدیل کنم.


آنا: چهره و لحن و ادبیات شما برای بسیاری از جوان های امروزی حس و حالی نوستالژیک دارد، نگاه خودتان به فعالیت‌تان در سال‌های دور چیست. اگر به عقب برگردید باز هم همین مسیر را انتخاب می‌کنید؟


خامنه: نظر لطف و مهر شماست. بله. این مسیر را دوباره طی می‌کنم اما با کسب آگاهی بیشتر. چرا که حالا گستره و عمق مسئولیت خودم را نسبت به دیگران و بخصوص مخاطبین برنامه‌ها بیشتر در می‌یابم.


آنا: چند ماهی است که باز هم شما را در برنامه‌ای مخصوص کودکان و خردسالان می‌بینیم. چه چیزی در «دست کی بالا» بود که شما را مجاب کرد باز حضوری پررنگ در این ژانر از برنامه‌سازی داشته باشید؟


خامنه: در دنیایی که آنچه می‌بینم نمی‌خواهم و آنچه می‌خواهم نمی‌بینم! با باور ناتوانی‌ام در تغییر بسیاری ناخواسته‌ها؛ تنها راهی که طی آن را در این سال‌ها کمی آموخته‌ام؛ همراهی با بچه‌هاست تا باز شدن درهای آگاهی به روی شان. از آنجا به بعد به باور من اگر از عشق و معنویت بهره داشته باشند خودشان راه را به زیبایی ادامه می‌دهند. من هم اجرای این برنامه را پذیرفتم؛ چون بچه‌ها را فراوان دوست دارم و این حس بی‌نظیر را که برای آن‌ها کار کوچکی کرده‌ام بیشتر از هر احساس دیگری عزیز می‌دارم.



خاله گیتی قصه‌گو


آنا: ملاک شما برای انتخاب قصه‌هایی که در این برنامه برای بچه‌ها تعریف می‌کنید چیست؟


خامنه: ما در این برنامه قصه‌هایی با محوریت آموزش مهارت زندگی به دوستان کوچکمان را برای آن‌ها انتخاب کرده‌ایم. مهارتی که در دنیای امروز فاقد آن بودن یعنی عدم موفقیت در تمام طول عمر. شناساندن آثار فاخر ادبی میهن‌مان با این رویکرد از کارهای ارزشمندی است که به خاطر انجام آن حظ عظیمی می‌برم. ما کودکان را از طریق ساده کردن و بازنویسی این آثار با پیام آثار فاخر به دست فراموشی سپرده شده، آشنا می‌کنیم.


آنا: قصه‌گویی برای بچه‌های امروزی سخت‌تر است، یا اجرای برنامه برای بچه‌های دیروز؟


خامنه: از نظر من هیچکدام سخت نیست؛ این کار از شیرین‌ترین کارهایی است که می‌توان نسلی را از طریق آن با دنیا و میراث‌های فرهنگی زادگاه خودشان و در مجموع زبان زندگی آشنا کرد. سخت نیست اما از حساسیت بسیار بالایی برخوردار است؛ چرا که اگر پیامی به اشتباه به این قشر آسیب‌پذیر ارائه شود؛ پاک کردن آن از ذهن گاهی محال است. کار برای بچه‌های دیروز از جهتی حساس‌تر و یا به تعبیر شما سخت‌تر بود که کودکان آن زمان سخت معصوم بودند و دنیایشان بسیار محدودتر و دانسته‌های‌شان بسیار کمتر از کودکان امروز بود و این معصومیت کودکانه همیشه دل من را لرزانده و من را به دعا وا داشته که مبادا در حق این معصومیت باشکوه جفا کنم. کار برای کودکان امروز اما حساسیت دیگری را می‌طلبد. کودکان در زمان ما آنقدر دیده و شنیده‌اند که واهمه اشباع شدنشان از همه نوع دیدنی و شنیدنی هر نوع فعالیت هنری و از جمله قصه‌گویی را برایشان دشوار می‌کند.


آنا: شما سال‌ها سابقه فعالیت در عرصه برنامه‌سازی داشتید، ساخت برنامه تخصصی برای کودکان و نوجوانان در سال‌های اخیر چه تفاوت‌هایی با دوران ابتدایی حضور شما در رسانه دارد؟


خامنه: در آن زمان تا این حد رقبای قدری نداشتیم. امروز اما هر نوع تساهل و تسامح شکست در عرصه برنامه‌سازی را با وجود این رقبا به سادگی تسریع می‌بخشد و تسهیل می‌کند!


آنا: شیرین‌ترین رویداد سال ۱۴۰۰ برای شما چه بوده است؟


خامنه: اگر رویدادی آنقدر شیرین بود به یادم می‌ماند؛ نه!؟


آنا: برای سال۱۴۰۱ چه برنامه‌ای دارید؟


خامنه: اگر کرونا تصمیم نگیرد که باقی فک و فامیلش را به مهاجرت به کره ما تشویق کند! یک سفر حسابی و بعد از برگشت جدی‌تر گرفتن نوشتن و ترجمه (البته در پرانتز اضافه کنم که فعلا به خاطر وضع نابسمان انتشارات؛ یک زندگی‌نامه پانصد صفحه‌ای روی دستم مانده!)



نوروز، مادر، دید و بازدید...


آنا: عید نوروز برای شما چه خاطراتی را تداعی می‌کند؟ از نوروزهای کودکی خود بگویید.


خامنه: مادر؛ نوروزهای زندگی من را از کودکی با آن‌ها که کمتر بخت‌یار بوده‌اند و ستاره بخت‌شان در آسمان زندگی کم سوتر بوده پیوند زدند. نه فقط نوروز که هر مناسبت شادی در زندگی من به نوعی با شاهد شادمانی دیگران بودن و تلاش برای تحقق این مقوله پیوند خورده. در مناسبت‌های خاص بیشتر از اینکه به حفظ و بزرگداشت مراسم و سنت‌ها که ارزشمندند و در خور پاسداری؛ به آنچه می‌توانسته اسباب شادی دیگران همراه با ما شود اندیشیده‌ام و در حد توان عمل کرده‌ام.


آنا: برخی سنت‌های نوروزی مثل خانه‌تکانی هست که دغدغه گروه زیادی از خانواده‌هاست. شما به این سنت‌ها چطور نگاه می‌کنید؟


خامنه: برای من خانه تکانی عید بیشتر دور ریختن باورهای کهنه‌ای بوده که پشتوانه عقلانی و منطقی و اخلاقی ندارند. پاک کردن شیشه پنجره‌های غبار گرفته‌ای که سال‌های سال از پس آن دنیا را به تماشا نشسته‌ام، برایم نسبت به پاک کردن شیشه پنجره‌های خانه اولویت داشته و دارد! به همین خاطر هنوز شیشه‌های خانه را پاک نکرده‌ام! هر چند ساختمان‌سازی بی‌رویه شهرمان از جمله در مجاورت خانه من هم در این امر بی تأثیر نبوده! ساخت ساختمان جدیدی که می‌رود تا سهم اندک من از نور و هوا را بگیرد. به گمانم حالا باید به دنبال پنجره‌ای از نوعی دیگر برای تنفس و به نظاره نشستن دنیا بگردم!


آنا: ترجیح می‌دهید تعطیلات نوروز را چگونه بگذرانید؟ تنهایی و جاهای دنج را ترجیح می‌دهید یا رفتن به جاهای شلوغ و دید و بازدید و...


خامنه: تنهایی؛ تنهایی. آخ که هیچ چیز از خلوت کردن با خودم حال خوش را به من هدیه نمی‌کند. اگر یک دریا مقابل پنجره خانه‌ام بود می‌توانستم اعیاد همه سال‌های زندگی را تنها در خانه بگذرانم؛ بدون اینکه ثانیه‌ای دچار احساس کسالت شوم. در هر حال حالا که نه دریایی در مقابل پنجره‌ام هست و نه دیگر تا چند ماه دیگر حتی خود آن پنجره را خواهم داشت!


آنا: کدام یک از آیین‌های نوروزی برایتان جذابیت بیشتری داشته و در خاطرتان مانده است؟


خامنه: دید و بازدید؛ به ویژه سر زدن به بزرگترها در این ایام جزو ماندگارترین خاطرات زندگی من است. به خوبی گرمی و شوق زندگی و تعامل زیبای افراد فامیل را در خانه بزرگترهایی که دیگر هیچکدام‌شان مهمان کره خاکی نیستند به یاد دارم. لبخند حاکی از رضایت پدربزرگ و مادربزرگ که اطرافیانش خانه او را برای گردهمایی انتخاب کرده بودند و به نوعی نقش محوری میزبانی را به او محول کرده بودند. عزیزی که علیرغم بالا رفتن سن؛ سهمش از شادی عید تنهایی نبود و بودن او فرصتی به همه برای ملاقات و تجدید عهد دوستی و مهر به دیگران می‌داد. مهمان‌ها آن روزها گروهی به خانه بزرگترهایشان سر می‌زدند و بچه‌ها خوش‌ترین ایام را با دیدن هم سن و سال‌هایشان و بازی و شادی می‌گذراندند. آن روزها کام‌مان از خوردن شیرینی‌های خانگی شیرین بود و جیب‌های مان پر از آجیل و قلب‌های‌مان از شادی. خاطره سادگی بی‌شائبه و به دور از تظاهر و تجمل‌گرایی و افراط و… آن روزها همیشه در یادم تازه و ماندگارند.



جابجایی ماهی قرمز با نسخه پلاستیکی!


آنا: «حاجی فیروز» یکی از نمادهای نوروز است، اما به نظر شما او شخصیتی واقعاً خوشحال است؟ یا غمگین است و ادای آدم‌های شاد را در می‌آورد؟


خامنه: چه سؤال خوبی! من شخصا همیشه با دیدن حاجی فیروز بغض می‌کنم. هر وقت حاجی فیروزی سر راهم قرار می‌گیرد نگاهم را از او می‌دزدم، چون نمی‌توانم عمق اندوهی را که به نظر من در چشم‌های بیشتر آنها که این نقش را ایفا می‌کنند، خانه دارد، تاب بیاورم. خنده روی لب حاجی فیروزکه از نظر من زهرخندی است به وسعت دردهای روزگار؛ دلم را بدجوری می‌سوزاند. همیشه در دل با حاجی فیروز این مکالمه را دارم: «اگر بازی‌های دشوار زمانه مجبورت نمی‌کرد عمرا چنین نقشی را بازی می‌کردی!» نمی‌دانم شاید من زیادی بدبینم و ما حاجی فیروزهای خوشحالی هم داریم که من وجودشان را نادیده گرفته‌ام!


آنا: اگر قرار باشد جای ماهی قرمز سفره هفت سین را با یک خوراکی یا شیء عوض کنیم انتخاب شما چیست؟


خامنه: انتخاب من همان چیزی است که واقعا انجام می‌دهم! یک یا چند ماهی عروسکی مصنوعی که بدون غصه خوردن برای مرگشان می‌توانی هر سال بعد از برچیدن سفره هفت سین بگذاریشان توی جعبه تا عید سال بعد!


آنا: اگر بخواهید برای اوقات فراغت و تعطیلات نوروزی به دوستانتان و مخاطبان ما چند کتاب و فیلم معرفی کنید به چه مواردی اشاره می‌کنید؟


خامنه: من هر شب بدون استثناء یک فیلم می‌بینم و بخشی از یک داستان را می‌خوانم یا به آن گوش می‌کنم. به این خاطر انتخاب آثاری از این میان با در نظر داشتن وضعیت نه چندان درخشان حافظه‌ام کار ساده‌ای نیست. اما از میان آنچه اخیراً دیده‌ام یکی از تأثیرگذارترین و تکان‌دهنده‌ترین فیلم‌ها که به خاطر آزاردهنده بودن بعضی صحنه‌ها تماشای آن را به کسانی که تحمل تماشای صحنه‌های خشن را ندارند توصیه نمی‌کنم، فیلم «غیر قابل تعقیب» (Untraceable) ‌به کارگردانی گرگوری هابلیت. فیلم به زیبایی به آسیب‌شناسی تأثیرگذاری اغراق شده فضای مجازی می‌پردازد؛ البته داستان فیلم را تعریف نمی‌کنم که اگر کسی خواست تماشا کند از من شاکی نشود!


در زمینه کتاب هم «یک روز دیگر» اثر میچ آلبوم و «فهرست چیزهایی که دلم می‌خواهد» از «گرگوار دولاکو» را پیشنهاد می‌کنم. این کتاب‌ها را از این بابت معرفی می‌کنم که شخصاً حس خوبی بابت گذراندن لحظه لحظه یک زندگی کاملا عادی به من هدیه کردند. در پایان هم عید را به همه خوانندگان گل این گفت‌وگو تبریک می‌گویم.


انتهای پیام/۴۱۷۳/


انتهای پیام/

ارسال نظر