«سیفالدین باخَرزی» و 4 اصل برای دستیابی سالک به معرفت
گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آناـ بارها شنیدهایم که گذشته چراغ راه آینده است. این چراغ روشنگر مسیری است که به ساختن بنای تمدن ایرانی اسلامی میانجامد. چراغی که انوار روشنگرش حاصل تلاش صدها حکیم، هنرمند و فیلسوف مسلمان است که از قرنها پیش خشتبهخشت این بنای سترگ را روی هم گذاشتهاند.
با شما مخاطب گرامی قراری گذاشتهایم تا هر روز به بهانه عددی که تقویم برای تاریخ آن روز به ما نشان میدهد، به زندگی یکی از مشاهیر و بزرگان تاریخ کهن ایران و اسلام مختصر اشارهای کنیم تا بتوانیم پس از یک سال، با این انوار روشنگر چراغ تمدن و فرهنگ آشنا شویم. به این منظور هر روز صبح، بخشی از تاریخ کهن خود و افتخارات آن را مرور خواهیم کرد.
برای خوشهچینی از این خرمن دانش و فرهنگ، از جلد اول کتاب «تقویم تاریخ فرهنگ و تمدن اسلام و ایران» تألیف دکتر علیاکبر ولایتی که به سال ۱۳۹۲ در انتشارات امیرکبیر به زیور طبع آراسته شده، بهره بردهایم.
ابوالمعالی سیفالدین سعید بن مطهر بن سعید (586-659ق)، معروف به «شیخ عالَم»، محدث، عارف و از مشایخ بزرگ طریقه کُبَرویه بود.
ابوالمعالی، چنان که از نسبش پیداست، در باخرز یا یکی از توابع آن متولد شد و در همانجا رشد کرد و مقدمات علوم را فرا گرفت. سپس سفر آغاز کرد و در هرات و نیشابور و بغداد نزد محدثان و فقهای بزرگی چون شیخ شهابالدین سهروردی، ابوالفتح حُصری، علی بن محمد موصلی، ابراهیم بن سالار خوارزمی و مؤید طوسی فقه و حدیث را یاد گرفت. به هر حال ابوالمعالی پس از آن به تصوف گرایش یافت و به خوارزم نزد شیخ نجمالدین کبری رفت. باخرزی نزد شیخ نجمالدین مراحل سیر و سلوک را طی کرد و پس از مدت کوتاهی خرقه خلافت گرفت و شیخ نجمالدین او را با القابی چون «امام العارف»، «شرف الاسلام»، «مقدم الطائفه» و «حجة السالکین» ستود و سپس رهسپار بخارا شد.
شیخ نجمالدین در این شهر در محله فتحآباد، خانقاهی بنا نهاد و در آنجا و در مسجد صرافان مجالس وعظ و اندرز برپا میکرد و مشتاقان و مریدان او از اطراف و اکناف بر گرد او جمع میشدند. باخرزی در این شهر چنان شهرت و احترام کسب کرد که او را شیخ بزرگ خواندند و خاندانش به شاهان بخارا شهرت یافتندو گفتهاند که وقتی برکهخان مغول در 652ق به بخارا رفت، به زیارت شیخ سیفالدین شتاف و به دست او اسلام آورد. همچنین او را به سرپرستی مدرسهای انتخاب کردند که مادر مسیحیِ منکوقاآن آن را ساخته بود.
شیخ سیفالدین با آنکه در بخارا در شمار مشایخ بزرگ تصوف بود، از جمالالدین علی ابن ابراهیم کردری و ابورشید اصفهانی و احمد محبوبی حدیث میشنید و روایت میکرد.
باخرزی بهرغم جایگاهش، مدتی به سعایت و حسادت برخی دشمنان گرفتار آمد و در سمرقند به زندان افتاد و چون آزاد شد، باز به بخارا بازگشت و در همانجا درگذشت. در تاریخ وفات او اختلاف است، اما به نظر میرسد تاریخ ذیالقعده 659 تاریخ صحیح درگذشت او باشد. پیکر او را در خانقاهش در روستای فتحآباد به خاک سپردند و به همین سبب او را خواجه فتحآبادی هم نامیدهاند.
ابن بطوطه مزار و خانقاه شیخ را در 733ق دیده است که در آن زمان نواده او، ابوالمفاخر یحیی باخرزی، متولی و عهدهدار آن خانقاه بوده و ظاهراً موقوفاتی نیز داشته است. این خانقاه را امیر تیمور بازسازی کرد. در کناب تربت شیخ سیفالدین بسیاری از بزرگان از جمله دو فرزند او جلالالدین محمد و مظفرالدین احمد و همچنین نواده او، ابوالمفاخر یحیی باخرزی مدفوناند.
از جمله بزرگان و مشایخی که مصاحب باخرزی بودند میتوان به سعدالدین ابن حَمویه، کمالالدین خوارزمی، شیخ حسن بلغاری و خواجه غریب اشاره کرد. وی با آنکه مولانا جلالالدین رومی را ندیده بود، او را سخت گرامی میداشت و یاران را به دیدن او تشویق میکرد و زمانی که اشعار مولانا را میخواند، حالت جذبه به او دست میداد.
باخرزی شاگردان و مریدان بسیاری را تربیت کرد که نام آنها در کتابها ثبت شده است؛ از جمله شاگردان او خواجه بدرالدین سمرقندی بود که در دهلی زندگی میکرد و به نشر افکار و اندیشههای باخرزی پرداخت و گفتهاند که سلسلهای به نام «فردوسیه» منسوب به اوست. علیشاه بن محمد خوارزمی بخاری، مشهور به علاء منجم بخاری و از مریدان شیخ، در کتاب اشجار و اثمار خرد او را بسیار ستوده و گفته است که باخرزی سماع و شعر را در آن سرزمین رواج داد. سعدالدین ابن حمویه و خواجوی کرمانی نیز اشعاری در ستایش او سرودهاند. ظاهراً منهاجالدین نسفی، شیخ و استاد ابن فوطی نیز کتابی در سیرت باخرزی داشته است که اکنون در دست نیست.
باخرزی دستیابی سالک به معرفت را مشروط به چهار اصل: طِیِّبُ البذر، طَیّب المَنبَت، طَیّب الغذاء، و سعادةالوقت میدانست و مانند نجمالدین کبریꜗ اعتقاد داشت که مرید مبتدی در خلوت باید بعد از ادای فرایض به غیر از کلمه «لا اله الا الله» به هیچ نوع عبادت و ذکر دیگری مشغول نشود، تا زمانی که دیده و دل او گشوده شود. وی، در توصیه به مریدان، آنها را به ذکر خفی سفارش میکرد و در تربیت آنان، همچون ابو حفص حداد، بر آن بود که مرید تنها باید به یک شیخ و پیر اقتدا کند.
در اندیشه و آداب بیش از همه به سماع و عشق توجه و اهتمام داشت. در سماع آداب خاصی داشت و اشعهار مشایخ طریقت و سالکان راه حق را برمیگزید و قوّالی را از غیردرویش نمیپسندید.
باخرزی به عشق مجازی نیز اهمیت میداد و شاید بتوان گفت که بیشتر موضوع رساله در عشق او اختصاص به عشق مجازی دارد؛ زیرا رساله خود را با حدیث مشهور «مَن عَشِقَ و عَفَّ و کَتَم و مات، مات شهیداً» (هر که عاشق شد و عفت ورزید و آن را کتمان کرد و مُرد، شهید از دنیا رفته است.)، منسوب به پیامبر اکرم(ص)، آغاز کرده و در آخر نیز با داستانی از عشق مجازی آن را به پایان رسانده است. آثار وی را میتوان به دو دسته تقسیم کرد: الف) آثار چاپی، ب) آثار خطی.
الف) آثار چاپی
1. رباعیات، باخرزی دیوان مستقلی ندارد و فقط رباعیاتی پراکنده از او در تذکرهها بهجا مانده است. در رساله در عشق و سایر تذکرهها رباعیاتی از او نقل شده است و در سال 1905 اولین بار 51 رباعی از او در مجله انجمن شرقشناسی آلمان، به کوشش سهراب خدابخش منتشر شد. سپس هدایت حسین 61 رباعی وی را همراه با ترجمه انگلیسی آنها و مقابله با رباعیات خیام و ابوسعید، در مجله فرهنگ اسلامی در سال 1972م، در حیدرآباد دکن به چاپ رسانید. بعدها سعید نفیسی هم 90 رباعی از او را در مجله دانشکده ادبیات تهران منتشر کرد.
2. رساله در عشق، این رساله را ایرج افشار نخست در مجله دانشکده ادبیات تهران و بار دیگر آن را همراه با رساله دیگری در عشق از احمد غزالی در تهران، به سال 1359ش به چاپ رسانید.
3. وصایا، باخرزی این اثر را در شعبان 629 خطاب به یکی از شاگردان خود به نام شمسالدین محمد بن حسن بن علی حسینی نوشته و شروط سیر و سلوک را به ایجاز در آن مطرح ساخته و شمسالدین را به حفظ چارچوب شریعت سفارش کرده است. این رساله به کوشش ایرج افشار در مجله فرهنگ ایران زمین در تهران به سال 1353ش چاپ شده است.
ب) آثار خطی
1. شرح اسماء الحسنی، که نسخه منحصربهفرد آن در مجموعه شیرانی در دانشگاه لاهور نگهداری میشود؛
2. نامه به سعدالدین حمویه، که نسخه اصلی آن در کتابخانه ولی وهبی بغداد محفوظ است؛
3. وقایع الخلوة، رسالهای است به عربی و نسخهای از آن در کتابخانه فرهنگستان لیدن نگهداری میشود.
رسالهای نیز به نام رساله وصیة السفر به وی نسبت داده شده و ابوالمفاخر یحییꜗ باخرزی در تألیف اوراد الاحباب از آن استفاده کرده است. ابوالمفاخر همچنین اثری به نام روزنامه به او نسبت داده که حاوی شرح احوال و خاطرات سیفالدین بوده است.
انتهای پیام/4104/
انتهای پیام/