۱۱ نکته پیرامون شخصیت امام جواد(ع)
به گزارش خبرنگار حوزه فرهنگی و هنری گروه دانشگاه خبرگزاری آنا، عبدالمجید طالبتاش بهمناسبت سالروز شهادت امام جواد(ع) طی یادداشتی نوشت: ابوجعفر محمد بن علی(ع)امام نهم شيعيان که در اسم، کنیه و نام پدر با امام باقر ابوجعفر محمد بن علی(ع) همسان است، به ابوجعفرٍالثّانی شهرت یافته است.
علمای متقدّم در توصیف ایشان گفتهاند: هر چند وی صغیرالسّن بود اما کبیرالقدر و رفیع الذّکر بود و بر همین اساس لقبهای قانع، مرتضی، تقیّ، عالم، منتخب، منتجب و جواد به وی دادهاند كه نشان از عظمت و بزرگی شخصیت ايشان دارد. امام جواد(ع) در ماه مبارک رمضان سال 195 هجری در مدینه به دنیا آمد و در سال 220 هجری از دنیا رفت. 25 سال عمر کرد که از سال 203 که پدربزرگوارشان به شهادت رسید به مدت 17 سال امامت کرد و درجوار قبر جدّش امام موسی کاظم(ع) در بغداد به خاک سپرده شد.
نصّ رسیده از امام رضا(ع) درباره امامت حضرت جواد(ع)
یحیی بن زیات گوید: یکی از دوستانم نقل کرد که نزد امام رضا نشسته بودم، چند نفر در محضر ایشان بودند، چون برخاستند امام فرمود: با اباجعفر دیدار کنید، بر او سلام کنید و پیمانتان را تجدید کنید. چون برفتند، امام رو به من کرد و فرمود: خداوند مفضّل را رحمت کند که به کمتر از این هم قناعت میکرد. (یعنی اشارههای ما را میفهمید) ظاهراً امام، اشاره دارد به این جریان که مفضل میگوید: نزد امام صادق بودم، ابو ابراهیم(موسی بن جعفر) که کودکی بود وارد شد. امام رو به من کرد و فرمود: درباره او سفارش کن و امر او را به دوستان نزدیکت بگو.
مفضّل معنای کلام امام را دریافت و پیوسته درباره امامت موسی کاظم با شیعیان سخن میگفت. نتیجه اين دو جریان حاکی از این است که اهل بیت به خاطر شرایط اجتماعی، بسیاری از مسائل را به صورت کنایی و اشاری مطرح میکردند که باید از اشارات آنها در فرآیند زندگی سیاسی آنان درس گرفت. همچنین معلوم میشود مؤمن باید تيزبين، هوشمند و با بصیرت باشد.
۱) مظلومیت امام جواد(ع)
سراسر زندگی امام جواد(ع) را ظلم و ستم اجتماعی، غم و ناراحتی، رنجهای تحمیلی، مصیبتها و بلاهای اجتماعی فرا گرفته بود؛ به گونهای که این حوادث ایشان را به يكی از مظلومترين شخصيتهای برگزيده و معصوم تاريخ تبدیل کرده است. این مظلومیت تا جایی است كه هيچ يک از امامان اين اندازه در معرض فشارها و حتی تحقيرهای اجتماعی قرار نگرفته بود. امام جواد همه فضایل حسبی و نسبی دیگر امامان را داشت و از همان دانش، عصمت، جایگاه معنوی و علمی و اخلاقی، هدایتگری، ولایت و مقام امامت برخوردار بود اما در محاصره چنان فضايی از نگاههای بدبينانه اجتماعی قرار گرفته بود كه علاوهبر مخالفان و حاكمان، مردم و حتّی برخی از شيعيان، او را در تنگناها و فشارهای زندگی اجتماعی قرار داده بودند و عرصه را بر بروز شخصیت الهی ایشان تنگ کرده بودند.
اين تنگناهای اجتماعی که از بدو تولد تا پایان عمر ادامه داشت به جايی رسيد كه در اواخر دوران حكومت مأمون و دوران معتصم عباسی هرگاه از مسجد جامع باز میگشت دست به دعا بر میداشت و عبارتهایی میگفت که هیچ یک از ائمه نگفته بودند. ایشان اینگونه دعا میکرد: پروردگارا ! گشايش كار من در مرگ من است. پس در مرگ من تعجيل فرما!
هنوز کودک ۷ سالهای است که پدر خود يعنی تنها تكيهگاه اجتماعی را از دست میدهد و مادرش هم كه از هيچ جايگاه اجتماعی برخوردار نيست بلكه جايگاه اجتماعی منفینگرانه دارد. در چنين شرايطی خداوند مقدّر كرده است كه مسئولیت امامت و هدایت شیعیان بر دوش او گذاشته شود. تصوّر كنيد شخصيتی كه اولاً در نگاه مردم كودک است و ثانياً كنيززاده است و ثالثاً هيچ حمايتكنندهای ندارد و رابعاً پيش از اين مردم به او به چشم حقارت مینگريستهاند و بگو مگوها و اتهامهای متفاوت درباره او بر سر زبانهاست؛ بنا به تکلیف الهی باید مسئولیت سنگین امامت و هدايت شيعيان و مسلمانان را بر دوش بگيرد و اين امانت بزرگ الهی را به درستی به مقصد برساند. بر دوش گرفتن چنين مسئولیت خطيری با اين شرايط اجتماعی نيز گوشهای ديگر از مظلوميت ايشان را به نمايش میگذارد.
۲) نسب امام
مادرش کنیزی بود به نام سبيكه كه امام رضا او را خيزران ناميد. اهل نوبه یکی از شهرهای آفریقا بود كه البته او را از خاندان ماریه همسر رسول خدا شمردهاند. هر چند مادرش زنی پاک و با نجابت بود اما در فضایی كه عصبيّت نژادی و عربيّت ارزش حاكم بر جامعه بود چون اين زن از يک سو كنيز و غيرآزاد بود و از سوی ديگر كنيزی آفريقايی و غيرعرب بود سبب بیتوجّهی و تحقیر اجتماعی وی شد و حضرت جواد بهعنوان فرزند وی نيز به شدّت مورد بیمهری و کمتوجهی اجتماعی مردم و حتّی برخی بستگان قرار گرفت؛ چراكه مردم به او به چشم کنیززاده غيرعرب نگاه میکردند. تكريم امام رضا(ع) هم مانع اين نگاه بدبينانه اجتماعی نشد.
۳) تنها فرزند امام رضا(ع)
علاوهبر این فضای حاكم بر نگاه اجتماعی، به امام جواد(ع) به چشم يک كنيززاده آفریقایی نگاه میكردند؛ چون امام رضا(ع) تا هفت سال مانده به پايان عمر شريفشان فرزندی نداشت و امام جواد كه تنها فرزند ايشان بود را كنيززاده به شمار میآوردند، این دو مسئله سبب شده بود علاوهبر اينكه عدّهای شخصيت اجتماعی ايشان را هدف قرار داده بودند، برخی ديگر اين بیتوجّهی و تحقير اجتماعی را به حدّی رساندند كه مادرش و او را در معرض اتّهامهای اجتماعی بهخصوصی قرار دادند که یکی از دورههای سیاه و ناجوانمردانه تاریخ بشری را به ثبت رساندند.
۴) صغر سن در هنگام امامت
صغر سنّ ايشان در هنگام شهادت امام رضا(ع) و منصوب شدن وی به مقام امامت سبب شده بود در عين خصوصيات بارز اخلاقی، دانش گسترده و فضايل سببی و نسبی و علوم لدنی فوق العادّهای كه خاستگاه امامت او بود، بسياری از شيعيان در امامت ايشان ترديد كنند و مظلومیت این امام به جایی رسید که برخی از شيعيان به خاطر همين فضای اجتماعی حاكم بر شخصيّت امام جواد، در امامت حضرت رضا هم ترديد كردند و از ايشان برگشتند و در امامت حضرت موسی بن جعفر توقف كردند. بخشي از واقفيه از اين گروه هستند.
۵) حضور در بغداد
پس از مرگ مأمون، معتصم حضرت را از مدينه به بغداد میآورد. ظرف مدت كوتاهی یعنی حدود یک سال بعد از دنيا میرود و در قبرستان قریش در جوار جدش موسی بن جعفر به خاک سپرده میشود. شخصيت 25 سالهای كه تاريخ هيچ گزارشی از بيماری وی ارائه نكرده است و هیچ حادثه غیرمنتظرهای برای ایشان پدید نیامده است اما در سن 25 سالگی از دنیا میرود. لذا مظلوميّت ادامه دارد؛ چراکه بسياری از تاريخنگاران، از دنيا رفتن ايشان را به نام رحلت و مرگ طبيعی ثبت كردهاند و حتّی فضای تاريخی نيز چنان عليه این شخصیت مظلوم تاریخ است كه بزرگان جهان تشيع از جمله شيخ مفيد اين عالم بنام و بینظير جهان تشيّع، مرگ او را طبيعی ثبت میكند و اشارهای به شهادت ايشان نمیكند. ابن اثير تنها تعبير«كان وفاته فی ذیالحجة و قيل فی سبب موته غير ذلک» را به كار میبرد که نشان از مظلومیت منحصر به فرد این امام همام است.
۶) برخورد مأمون
جلوه دیگری از مظلومیت امام جواد را در برخورد مأمون با وی میتوان جستجو کرد. مأمون از یک سو به خاطر دانش، فضل، حکمت، کمال، ادب و عقل امام جواد شیفته شخصیت وی شده بود و از سوی دیگر او را خطری بالقوه برای حکومت و خلافت خود میدانست لذا تدبیر میکند و دخترش ام فضل را به ازدواج امام در میآورد و او را با آن حضرت روانه مدینه میکند. به این وسیله امام بايد عمری را در كنار دختر مأمون به سر برد كه قاتل پدر اوست. بنابراين همان نگاه بيرونی و اجتماعی كه نسبت به امام وجود دارد به درون خانه وی نيز نفوذ میيابد تا مظلومیت وی کامل شود و در طول زندگی خود حتی در درون خانه نیز امنیت و آرامش فکری نداشته باشد.
۷) نگاه مورخان
ضعیف بودن مستندات تاریخی درباره زندگی وی نیز گونه دیگری از مظلومیت ایشان را به نمایش میگذارد. در طول تاريخ پس از زندگی ايشان، تاريخنگاران كمترين گزارشها را از زندگی ايشان ثبت كردهاند و در نتيجه مردم و حتّی شيعيان درباره سيره و سبک زندگی ایشان و مسائل و مشکلاتی که با آن مواجه بوده است كمترين اطلاعات را دارند. لذا شیعیان ایشان را در حد نام و لقب و کنیه میشناسند و اطلاعات چندانی از نحوه زندگی ایشان ندارند.
اين درحالی است كه لقبهای كمنظيری مانند قانع، مرتضی، تقیّ، عالم، منتخب، منتجب و جواد را همگان برای ايشان ثبت كردهاند كه شاهدی بزرگ برای رفعت مقام، دانش بسیار و والايی منزلت ايشان است. مسعودی مینویسد: محمدبن علی بن موسی به هنگام از دنیا رفتن پدرش هفت سال و هشت ماه داشت. مأمون، که قاتل پدر اوست، دخترش امّ فضل را به ازدواج او در میآورد. آنگاه كه با ام فضل ازدواج کرد به مدینه رفت و به محض آغاز حكومت معتصم، به فرمان وی حضرت به همراه امّ فضل به بغداد میآيد و يک سال بعد از دنيا میرود. مسعودی در مرگ طبیعی ایشان حتی تردید هم نمیکند.
۸) مسئولیت رهبری در چنین شرایط اجتماعی
امام جواد(ع)، مسئولیت رهبری و امامت خود را به درستی انجام داد و علاوهبر اینکه در مناظرهها و مجالس مختلف مفاهیم دینی را تبلیغ میکرد، شاگردان بسیاری تربیت و در شهرهای مختلف نمایندگان فراوانی اعزام کرد و یا تعیین کرد که نام آنها در متون اسلامی بر جای مانده است. کسانی مانند خیران خادم، ابراهیم بن محمد همدانی، ابراهیم بن مهزیار اهوازی، احمد بن محمد بن عیسی، صالح بن محمد بن سهل، محمد بن فرج و بسیاری دیگر که وکالت امام در شهرهای مختلف نیز بر عهده داشتند. امام در مناطقی چون اهواز، همدان، ری، سیستان، بغداد، واسط، سبط، بصره، و کوفه دارای وکلایی بود.
۹) گوشهای از دانش، فضل و کمال امام جواد(ع)
وقتی مأمون میخواست دخترش را به همسری امام جواد(ع) برگزیند، نزدیکان و خویشان مأمون نزد او آمدند و اظهار نگرانی کردند. مأمون از فضایل امام جواد(ع) سخن گفت. آنها پاسخ دادند: این نوجوان خردسال اگر چه رفتار و کردارش تو را مجذوب ساخته اما به هر حال کودکی است که معرفت و فهم او اندک است، بنابراین صبرکن تا عالم شود و در علم دین فقیه شود آنگاه درباره او هرچه خواهی انجام بده. مأمون میگويد: اين كه من محمد بن علی را به دامادی برگزيدم به واسطه اين است كه در عين خردسالی در علم و دانش بر همه عالمان و دانشمندان فضيلت و برتری دارد و به راستی كه دانش او شگفتانگيز است و من اميدوارم كه آنچه از او میدانم برای مردم آشكار كنم تا بدانند كه رأی درست همان است كه من درباره او انجام دادهام.
لذا مأمون آنها را ملامت کرد که اطلاع از علم و دانش امام جواد(ع) ندارند و اشاره کرد که اگر میخواهید او را آزمایش کنید. آنها هم استقبال کردند و نهایتاً یحیی بن اکثم، قاضی دانشمند آن زمان را دعوت کردند تا از امام جواد(ع) سوالاتی بکند. پس از تشکیل جلسه یحیی بن اکثم اجازه گرفت و اولین سوال را اینگونه مطرح کرد: اگر شخص محرم، شکار کند چه حکمی دارد؟ حضرت جواد گفت: در حل یا در حرم؟ عالم به مسئله است یا جاهل؟ به عمد است با به خطا؟ حرّ است یا عبد؟ شکار از پرندگان است یا غیر آن؟ کوچک است یا بزرگ؟ نادم است یا نادم نیست؟ شب شکار کرده یا روز؟ در حال احرام عمره است یا حج؟ چون هر یک حکمی جداگانه دارد.
یحیی بن اکثم به لکنت افتاد و مأمون رو به بستگان خود كرد و گفت: حالا راضی شدید؟ آنگاه مأمون از حضرت خواست که خود پاسخ آن سوال را با شکلهای مختلف آن بدهد و امام چنین کرد و جواب داد و در ادامه به درخواست مأمون حضرت از یحیی بن اکثم سوالی پرسید که نتوانست پاسخ دهد و امام خود پاسخ آن را هم بیان کرد.
۱۰) نشانههای عظمت امام
روايت كردهاند كه معتصم عباسى پرسيد از امام محمد جواد(ع) كه مراد از مساجد در اين آيه چيست پس آن حضرت فرمود كه (هى الاعضاء السبعة التى يسجد عليها.(آیات الاحکام جرجانی/1/176). داستان خيراتى خادم امام جواد(ع) كه به احمد بن عيسى پيشنهاد مباهله داد و او ترسيد و بهحق اعتراف كرد و روايت آن در جلد دوازدهم چاپ قديم بحارالانوار صفحه 127 آمده( المیزان/3/370).
استدلال قوى امام جواد (ع) درباره مقدارى كه بايد از دست دزد قطع شود، و محكوم شدن فقهاى دربار معتصم(المیزان/5/548) و طبرسى در احتجاج به سند خود از حضرت عبدالعظيم حسنى روايت کرد گفت حضور حضرت جواد(ع) عرض كردم من اميدوارم كه شما قائم آل محمد(ص) باشيد كه زمين را بعد از آنكه پر از ظلم و جور شد پر از عدل و داد كنيد، فرمود ما ائمه همگى قائم به امر خدا هستيم ولى آن قائم كه ظهور خواهد کرد كسى است كه ولادت آن پنهان و از نظر مردم غائب است و حرام است مردم او را بهنام ذكر كنند نام او نام پيغمبر و كنيهاش كنيه پيغمبر است و زمين برايش پيچيده ميشود و تمام سختىها براى او آسان شود و جمع ميشود نزد او اصحابش كه عده آنها مانند اصحاب بدر سيصد و سيزده نفر است و از اكناف جهان شرفياب خدمت او ميشوند چنانچه خداوند مىفرمايد أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعاً.
همينكه ۱۰ هزار نفر در ركاب آن حضرت جمع و حاضر شوند به اذن خدا ظهور و خروج كند و دشمنان خدا را ميکشد تا خداوند راضى شود. حضرت عبدالعظيم ميگويد: حضور او عرض كردم چگونه میداند خداوند راضى شده؟ فرمود در قلب مبارك او رحمت بيندازد و وقتى كه داخل مدينه شد لات و عزى را بيرون آورد و بسوزاند.(تفسیرجامع/1/272)
و نيز روايت كرده از صاحب و رفيق ابن ابى دواد زرقان گفت روزى ابن ابى داود از نزد معتصم عباسى برمىگشت در حالتى كه بسيار غمناک و محزون بود و گفت امروز آرزو میكردم كه ای کاش من ۲۰ سال قبل از اين مرده بودم گفتم براى چه؟ گفت از دست محمد بن على بن موسى الرضا(ع) (يعنى حضرت جواد امام نهم روحى و ارواح العالمين له الفداء)، امروز حضور امير خليفه معتصم عباسى بوديم دزدى را آوردند كه بهدزدى خود اعتراف کرده بود و خليفه ميخواست بر او حد جارى کند.
تمام علما را در مجلس خود حاضر کرد و محمد بن على الجواد(ع) نيز حضور داشت، خليفه سؤال کرد دست اين دزد از كجا بايد قطع شود؟ من گفتم بايد از مچ دست بريده شود بنا بهفرموده خداوند كه مىفرمايد: فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْدِيكُمْ، جمعى با من همعقيده شدند عدهای گفتند بايد از مرفق بريد، به خاطر آيه وضو كه میفرمايد وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ خليفه رو به محمد بن على(ع) کرد، گفت شما در اين مورد چه مىفرمایيد؟ فرمود اين جماعت عقيده خود را بيان کردند، مرا معذور بدار. خليفه اصرار كرد، حضرت فرمود مرا از شرح اين موضوع معاف کنید، بيان اين حكم براى من گران تمام خواهد شد.
خليفه قبول نكرد و آن حضرت را بهخدا و اجداد او قسم داد، فرمود اى خليفه حال كه مجبورم بيان كنم بدان كه تمام اينها بخطا رفتهاند و در فتواى خود خطا كردند. در شريعت اسلام و دستور پيغمبر آخر زمان بايد قطع دست سارق از اصول مفصل انگشتان باشد و كف دست را رها کرده و بگذارند، خليفه گفت دليل بر اين معنى چيست؟ فرمود يكى قول پيغمبر است كه فرموده سجده میكنند بر هفت موضع يكى پيشانى و دو كف دست و دو زانو و دو انگشت پا، اگر دست دزد از مچ و يا مرفق قطع شود براى او دستى كه در موقع سجده بايد به.كار رود باقى نميماند و خداوند ميفرمايد وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ يعنى اين هفت عضو مختص خداوند است فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً كسيرا، با خدا در اين هفت موضع شريک قرار ندهيد پس عضوى كه بهخدا اختصاص دارد بريده نمیشود.
معتصم بسيار تعجب کرد از اين حكم و خوشوقت شد و امر كرد دست دزد را مطابق فرموده حضرت جواد(ع) از اصول مفصل انگشتان بريدند نه از مچ و صاحب ابن ابى داود گفت گویی قيامت بر پا شد آرزو داشتم كه زنده نمانم، صاحب ابن ابى دواد گفت كه نامبرده به من گفت سه روز بعد از جلسه مزبور حضور خليفه معتصم رفته به او گفتم اي خليفه عرضى دارم كه واجب است عرض کنم گرچه ميدانم در اثر اين نصيحت خود را داخل آتش جهنم خواهم کرد.
خليفه گفت آن نصيحت چيست؟ به او گفتم ای خليفه در مجلسى كه همه علما، فقها و بزرگان كشور جمع شدهاند و در مسئله دينى و امر دين مشورت کرده و احكامى از آنها سؤال میکنید و آنها نظر خود را در باره مسئلهاى بيان کرده و حكم دهند و حكم علما و فقهاى حاضر در مجلس را حضار و حتى بردگيان از پشت پرده بشنوند، آنگاه خليفه رأى و حكم آنها را تماما بهخاطر جوانی كه عدهلی قائل به امامت او هستند و عقيده دارند كه خلافت، حق آن جوان بوده و او را اولى و احق به مقام خلافت بشناسند، رد کرده و به فتواى آن جوان عمل كرده و قول تمام علما و فقها را ناچيز و بىاعتبار جلوه دهد چه نتايج وخيمى ببار ميآورد و آيا خليفه به دست خود با اين عمل سند باطل بودن خلافت خود را ننوشته است؟
ابن ابى دواد لعنة الله عليه گفت همينكه اين بيانات را خليفه استماع کرد رنگ او تغيير کرد و دانست كه من چه گفتهام و به من گفت خدا جزاى خير به تو دهد كه مرا نصيحت كرده و از خواب غفلت بيدار کردی، روز چهارم به یكى از منشيان و نويسندگان خود دستور داد كه آن حضرت را به منزل او دعوت كرده و او را مسموم سازد اجابت نکرد، به ديگرى تكليف کرد و به حضرت گفت يكى از وزراء استدعا دارد منزل خود را به قدوم مبارک تبرک فرمایی و حضرت ناچار به قبول شد به خانه شخص مزبور تشريف بردند.
طعام بسيار نيكویی تهيه و سم بسيار مهلكى در آن ريخته بودند، همينكه قدرى از طعام مزبور را ميل فرمود فورا اسب سوارى خويش را طلبيد. ميزبان ملعون اصرار كرد كمى ديگر تشريف داشته باشيد. حضرت جواد فرمود رفتن من از منزل تو براى تو بهتر است (كنايه از اينكه تو كار مرا تمام كردى اگر بيرون رفتم ممكن است به دروغ به ممردم بگویید كه به اجل خود از دنيا رفته است) و آن حضرت فقط آن روز و شب را زنده مانده روز پنجم بعد از مجلس مزبور به رحمت ايزدى پيوسته شهيد شدند(تفسیر جامع/2/210) (دعای رفع غم و گرفتاری)
۱۱) ذكر امام جواد(ع)
شيخ عباس قمی (در مفاتیح الجنان بعد از دعای توسل)نقل میكند مواظبت بر اين ذكر كه حضرت جواد تعليم فرموده است برای رفع هرگونه غم و گرفتاری در زندگی نافع است: يَا مَن يَكفِي مِن كُلِّ شَيءٍ وَ لَا يَكفِي مِنهُ شَيءٌ اِكفِنِي مَا يَهُمُّنِي اي آن كه براي هر چيز كفايت كننده و بسندهای( هر مشکلی را حل می کنی) و هيچ چيز تو را كفايتكننده نيست! در اين مشكلی كه برايم پيش آمده است مرا كفايت فرما آمين يا ربّ العالمين ( معلوم میشود امام خود در زندگی با غمهای بسیاری مواجه بوده که از این دعا کمک میگرفته و با آن مانوس بوده که به دعای امام جواد مشهور شده است)
* الكامل، ابن اثير
* الارشاد، شيخ مفید
* محجه البيضاء فی احياء الاحياء، فيض كاشانی
* اعلام الوری باعلام الهدی، شيخ طبرسی
* تاريخ مسعودی، مسعودی
* تاريخ يعقوبی، يعقوبی
* تاريخ تشيع، جمع نويسندگان زير نظر سيد احمدزضا خضری
* تاريخ طبری؛ محمد بن جرير طبری
* منتهی الآمال؛ شيخ عباس قمی
* اصول کافی، شیخ کلینی
* عبدالمجید طالبتاش، رئیس پژوهشکده قرآن و عترت دانشگاه آزاد اسلامی
انتهای پیام/۴۱۱۸/
انتهای پیام/