صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
کارگردان فیلم «منطقه پرواز ممنوع» در گفت‌وگو با آنا:

«منطقه پرواز ممنوع» فاصله نوجوانان با رویاها را کم می‌کند/ اولین گزینه من برای نقش مصطفی «هادی حجازی‌فر» بود

امیر داسارگر کارگردان فیلم «منطقه پرواز ممنوع» معتقد است که این فیلم، فاصله مخاطب نوجوان با رویاهایش را کم می‌کند.
کد خبر : 446328

گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا، سید مرتضی حسینی- فیلم «منطقه پرواز ممنوع» به نویسندگی و کارگردانی امیر داسارگر و تهیه‌کنندگی حامد بامروت‌نژاد که به عنوان پیشکش سینمای ایران به نوجوانان ایرانی شناخته می‌شود، از پانزدهم آبان ماه اکران خود را آغاز کرده است.


این فیلم روایتگر داستان سه نوجوان است که در حین آماده‌‌شدن برای مسابقه ساخت پهپاد، با پیداشدن یک یوزپلنگ در حوالی محل زندگیشان، وارد مسائل و درگیری‌های مختلف و مهیجی می‌شوند. با این حال موضوعاتی همچون مدافعان حرم، فعالیت‌های علمی دانش‌آموزان، دستاوردهای علمی، فناوری و نظامی کشور و سایر موضوعات راهبردی نیز در بستر یک داستان جذاب و پرکشش برای مخاطبان به تصویر کشیده می‌شود.


هادی حجازی‌فر، محمد فیلی، متین‌پاکزاد، متین کرمانی، علیرضا اکبری، علی ذکریایی، زین‌العابدین تقی‌پور و بهار نوحیان از جمله بازیگران فیلم سینمایی «منطقه پرواز ممنوع» هستند.


این فیلم در سی و دومین جشنواره بین‌المللی فیلم‌های کودکان و نوجوانان که شهریورماه امسال در اصفهان برگزار شد، مورد استقبال گسترده مخاطبان و به ویژه نوجوانان و خانواده‌های آنان قرار گرفت و به عنوان پرمخاطب‌ترین فیلم جشنواره انتخاب شد؛ ضمن این که علیرضا اکبری برای بازی در این فیلم پروانه زرین بهترین بازیگری را از آن خود کرد.



در ادامه، گفتگوی خبرنگار خبرگزاری آنا را با « امیر داسارگر» نویسنده و کارگردان فیلم منطقه پرواز ممنوع از نظر می‌گذرانید.


آنا: چه شد که برای اولین تجربه ساخت فیلم بلند، سراغ سوژه «منطقه پرواز ممنوع» رفتید؟


داسارگر: از حدود 10 سال پیش به این نتیجه رسیدم که باید در سینما، جایگاهم  از یک تماشاگر و علاقه‌مند، به یک کنشگر در میانه میدان تبدیل شود و وارد این عرصه شوم. سینمای موردعلاقه من، سینمای جنگ بود و  هنوز هم خیلی دوستش دارم. شروع سینما برایم  با ابراهیم حاتمی‌کیا شکل گرفته؛ اولین تجربه فیلم کوتاه من در سال 1391 هم در  قالب سینمای دفاع مقدس بود که نسبت به سایر فیلمهای کوتاه، پروداکشن سنگینی داشت.


دومین فیلم من هم با جنگ مرتبط بود و قصه آن در فضای  دهه 60 می‌گذشت. چند کار خیلی کوتاه در حوزه کودک و نوجوان داشتم، اما اصلاً برنامه‌ام نبود که به صورت جدی درگیر سینمای کودک و نوجوان بشوم. فقط می‌دانستم که قطعاً فیلمساز سینمای اجتماعی نمی‌شوم و اگر قرار باشد در سینما فعالیت کنم حتماً در گونه‌های جدید کار خواهم کرد.


این گزاره که «سینما جایی برای بیان مشکلات است» کاملاً غلط است. این شاید پنج درصد سینما در دنیا است. کارکردهای اصلی سینما چیز دیگری است؛ این بود که به فیلم ورزشی، ماجراجویانه یا تاریخی فکر می‌کردم. حال خوب در سینما برایم خیلی مهم است. اگر در یک جمله بگویم که برای چه به سینما آمده‌ام؟ می‌گویم برای اینکه  حال خودم و بقیه را  خوب کنم.



سینمای موردعلاقه من، سینمای جنگ بود و  هنوز هم خیلی دوستش دارم. شروع سینما برایم  با ابراهیم حاتمی‌کیا شکل گرفته؛ اولین تجربه فیلم کوتاه من در سال 1391 هم در  قالب سینمای دفاع مقدس بود که نسبت به سایر فیلمهای کوتاه، پروداکشن سنگینی داشت.



تولید «منطقه پرواز ممنوع» مثل خیلی از آثار فرهنگی در یک پروسه طبیعی اتفاق افتاد. در مسیر پژوهش ساخت یک اثر درباره شهدای مدافع حرم با یک موقعیت نوجوانانه روبه‌رو شدم. این که این گونه نبود که مثلاً از پنج سال پیش طراحی کنم و بخواهیم این پروژه را بسازم. در پژوهش درباره شهید مدافع حرم مرتضی عطایی،این رابطه پدر  و پسری را دیدم و گرفتارش شدم.


آنا: گویا هنوز در این مرحله  هم ژانر ماجراجویانه برای شما مسئله نبود؟


داسارگر: بله، همان موقع هم باز فکر نمی‌کردم قرار است یک فیلم نوجوانانه و ماجراجویانه بسازم. نگارش فیلمنامه تقریباً دو سال طول کشید. شاید در سال دوم جمع‌بندی من و تهیه‌کننده این شد که نه، شترسواری دولا دولا نمی‌شود! اگر بخواهیم نوجوانان این کار را ببینند، باید در ژانر ماجراجویانه ساخته شود. فیلمنامه را کاملاً تغییر دادیم. مسابقه پرواز هواپیما، یوزپلنگ، سایت موشکی و.. همه‌ به خاطر این به قصه اضافه شد که مخاطب نوجوان ببیند و لذت ببرد.



اینکه ما با این همه مشکلات تولید، به دل طبیعت رفتیم به همین خاطر بود. در منطقه پرواز ممنوع، جنگل و کوه و دشت داریم، یک شهر جذاب داریم؛ رفتیم وسط کوه کلبه جنگلی ساختیم. این تجربه و عقبه تولید، در سینمای ایران سابقه چندانی ندارد. من به عنوان نویسنده و کارگردان، کدام فیلم نوجوانانه هیجانی را در سینما دیدم که بخواهد به من انگیزه بدهد تا یک فیلم ماجراجویانه بسازم؟!


برای شروع، نه خودم تجربه‌اش را داشتم، نه تهیه‌کننده و نه کسی بود که تجربیاتش را در اختیار ما بگذارد. تقریباً تک‌تک کارهایی که ما در این فیلم انجام دادیم، از صفر بود. طبیعی است که فقدان تجربه تولید در چنین قالبی، ریسک پروژه را هم افزایش می‌دهد.


آنا: چرا گروه سنی نوجوان، مخاطب اصلی فیلم شما شد؟


داسارگر: اجرای رویاها، هسته اصلی منطقه پرواز ممنوع است و یکی از ویژگی‌های روانی مقطع سنی نوجوانی، رویاپردازی است. خواستیم به مخاطب بگوییم فاصله رویا با تو کم است و باید فقط برای رسیدن به آن انگیزه داشته باشی و تلاش کنی.


از طرف دیگر، نوجوانان کلاً در سینمای ما سهمی ندارند؛ یا کارها کودک است و یا بزرگسال. یعنی سهم گروه سنی 10 تا 16 سال بسیار اندک است، در حالی که این بازه سنی  به شدت مصرف‌کننده هستند، کتاب می‌خوانند و موسیقی گوش می‌دهند، به شدت فیلم و سریال می بینند که اغلب هم خارجی است و کنترلی روی آن نیست؛ کسی که با نوجوانان کار کرده باشد می‌داند من چه می‌گویم.


تفاوت مهم نوجوانی با کودکی این است که دیگر دوره نگه‌داشتن بچه در خلأ به پایان می رسد. باید به تدریج او را با واقعیت‌های جامعه آشنا کرده و به حل مسئله عادت داد. شخصیت مصطفی ( هادی حجازی‌فر) در فیلم به دنبال همین موضوع است. در طراحی این نقش از شخصیت شهید مصطفی صدرزاده هم بهره بردم. 



 یکی از ویژگی‌های روانی مقطع سنی نوجوانی، رویاپردازی است. خواستیم به مخاطب بگوییم فاصله رویا با تو کم است و باید فقط برای رسیدن به آن انگیزه داشته باشی و تلاش کنی.



این شهید بزرگوار با نوجوانان محلش همین گونه رفتار می‌کرد. برای بچه‌ها برنامه‌ریزی دائمی داشت. مسئله‌های واقعی را که ممکن است فردا در زندگی با آنها روبه‌رو شوند، حتی به صورت صحنه‌سازی شده برای آنها ایجاد می‌کرد. بعد که همین بچه‌ها را دنبال می‌کنی می‌بینی تحت تأثیر همان تعالیم در سال‌های بعد و در همان منطقه منشاء اثر است.


فیلم نوجوانانه باید به مخاطب انگیزه دهد و آنها را مشتاق کند تا مسائل را حل کند. نوجوان به این تفکر برسد که با غلبه بر مسائل پیش رویش، مقدمه حل مسائل اصلی کشور در آینده را فراهم کند.


آنا: استدلال بسیاری از مخاطبان نوجوان این اثر به ویژه ساکنان کلان‌شهرها این است که اگر ما هم ساکن محیطی مشابه منطقه جغرافیایی فیلم بودیم وآن شرایط جذاب را داشتیم، به سبک شخصیت‌های فیلم ماجراجویی می کردیم، اما در فضای بسته و آپارتمانی شهرهای بزرگ چطور می‌توان رویاپردازی کرد؟ ارزیابی شما در این باره چیست؟


داسارگر: فکر می‌کنم مخاطب اصلی این موضع، خانواده‌ها و کسانی هستند که با بچه‌ها سروکار دارند. در اکثر مواقع میدان فعالیتی که برای نوجوانان تعریف می‌شود، صرفاً از سر رفع مسئولیت و از سربازکنی است. اغلب مدارس آنقدر بچه را در درس و بحث و امتحان غرق می‌کنند که دیگر نتواند نفس بکشد یا والدین با موبایل و شبکه های اجتماعی، کنسول‌های بازی و... نوجوان را مشغول می‌کنند.


کار و فعالیت برای نوجوانان، فقط کلبه ساختن و پرواز پهپاد نیست. شاید تا 20 سال قبل در بین نوجوانان ‌ما فرهنگ سر کار رفتن در تعطیلات تابستان وجود داشت که خودش سرشار از  ماجراجویی و رقابت سازنده و مسئولیت‌پذیری بود. شاید در آن روزها سختی و تلخی هم داشت، اما بعدها می‌گفتی چه تجربیات و ماجراهایی مفیدی بود! بچه‌ها باید این فرصت‌ها را به خودشان بدهند. بار اصلی روی دوش والدین است ولی در محیط‌های شهری هم این تلاش برای حل مسئله امکان‌پذیر است.



به نظر من، صورت مسئله کلاً پاک شده؛ نوجوانان امروز حتی در حد بازی‌های توی کوچه یا باشگاه فعال نیستند. دقت کرده اید که دیگر توی کوچه ها سروصدای بازی بچه ها نیست! حالا من خودم در بچگی خیلی اهل کوچه‌رفتن نبودم، اما محال بود در شهرهای بزرگ کوچه‌ای را پیدا کنید که بچه‌ها در آن مشغول بازی نباشند. الان دیگر این فرهنگ از بین رفته. یا در زمان نوجوانی ما، خرید مایحتاج روزانه یکی از وظایف بچه ها بود، اما اکنون کم رنگ شده است.


در نشست خبری فیلم در جشنواره کودک و نوجوان اصفهان، بعض از مخاطبان نوجوان می‌گفتند آقا ما تا سر کوچه نمی‌توانیم برویم یک نان بگیریم، بعد بچه‌ها در این فیلم دست به چنین کارهایی می‌زنند؟! من هم گفتم: عزیزم برو یقه آن کسی را بگیر که نمی‌گذارد بروی تا سر کوچه نان بگیری! 



فرید سعادتمند به عنوان آهنگساز موسیقی سنتی شناخته می شود، اما دیدید در منطقه «پرواز ممنوع» موسیقی الکترونیک آن هم با روح و حس غلبه دارد. خیلی روی فیلم نشسته! فرید خودش را در اختیار فیلم قرار داد و نگفت من  آهنگساز آلبوم محمد معتمدی هستم.



یعنی تو را از کف مسئولیت‌پذیری هم محروم کرده‌اند. مسئولیت‌پذیری برای یک نوجوان فقط شده درس خواندن. مدام می‌گویند که تو درست را بخوان باباجون! ما فقط از شما درس خواندن می‌خواهیم. آقا برای چی؟ این چه حرفی است که تو می‌زنی؟! اصلاً چه اشکالی دارد معدلش 15 باشد، ولی چهارتا کار بلد باشد.


آنا: به عنوان نویسنده و کارگردان اثر دلیل استقبال نوجوان از فیلم را چه می‌دانید؟


داسارگر: برای اینکه آرمان‌های انقلاب برای مخاطب نوجوان شیرین باشد، روی علائق نوجوانان سرمایه‌گذاری کردیم. نوجوان از دیدن فیلم حماسی لذت می‌برد، نوجوان از دیدن یک قهرمان روی پرده و ماجراهای پیاپی هیجان‌انگیز لذت می‌برد. از دیدن رابطه دوستانه پدر و پسری و از اینکه ببیند در یک ماجرا، جدی گرفته می شود، لذت می‌برد. نوجوان از اینکه ببیند همسالان خودش، چارچوب‌های کاذب که دورش کشیده‌اند را می شکند لذت می برد. حرف ما این است که دیوارهایی که دورتان کشیده‌اند را یک جاهایی بشکنید ولو این که گاهی اشتباه باشد.



بازخوردهایی که از مناطق مختلف کشور و حتی پردیس‌های مناطق شمال شهر تهران داشتیم فوق‌العاده بود. در پردیس کوروش و بعد از نمایش فیلم، پدر و مادری با یک پسر 10 یازده ساله پیش من آمدند.کاملاً مشخص بود که این بچه از دیدن فیلم لذت برده است؛ پدرش به من گفت که من موضوع محیط زیستی‌ها که در فیلم گذاشتی، را قبول ندارم ولی پسرم خیلی از فیلم خوشش آمد! یا مثلاً یکی از سینماداران در اصفهان به من گفت بخشی از حرف های تو را قبول ندارم ولی بچه‌ام را می‌آورم این فیلم را ببیند!


واقعاً این تقسیم‌بندی‌ها و دیوارکشی‌ها برای نوجوانان معنا ندارد. من نمی‌خواهم ادعا کنم که کار ما بدون عیب است،اما درصد زیادی از مخاطبان با همین حد هم راضی شده‌اند.


آنا: وجوه تمایز فنی «منطقه پرواز ممنوع» نسبت به آثار مشابه چندسال اخیر را در چه مؤلفه‌هایی می‌دانید؟


داسارگر: یکی از ابزارهای مهم فیلمساز در ساختن ماجراجویانه با مخاطبان نوجوان، طراحی صحنه لباس و لوکیشن های شاد و سرزنده و چشم نواز است. ما می‌خواستیم فیلمی برای نوجوانان بسازیم که با نمونه‌های مشابه خارجی قابل رقابت باشد و دنبال قصه اجتماعی آپارتمانی نبودیم.



به نوجوانان گفتم، برو یقه آن کسی را بگیر که نمی‌گذارد بروی تا سر کوچه نان بگیری! یعنی تو را از کف مسئولیت‌پذیری هم محروم کرده‌اند. مسئولیت‌پذیری برای یک نوجوان فقط شده درس خواندن. مدام می‌گویند که تو درست را بخوان باباجون!



واقعاً از علی رنجبر فیلمبردار و پیام سوری طراح صحنه و همه عوامل فنی تولید سپاسگزارم. علی رنجبر از نگاه من، واقعاً هنرمند است،کار را می‌فهمد و انگیزه دارد. برای کارگردانی مثل من که دغدغه‌اش در سینما تکنیک نیست، حسی کار می‌کند و فضا برایش مهم است،حضور فیلم‌برداری که به دنبال خودنمایی و اثبات خودش نباشد واجب است. من در 72 جلسه فیلم‌برداری حتی یک بار با مدیر فیلم‌برداری‌ به مشکل برنخوردم و این یکی از بزرگ‌ترین الطاف خداوند به من در این پروژه بود.


 ما واقعاً با طراحی سر کار رفتیم. برای انتخاب لوکیشن‌ تقریباً یک سال وقت گذاشتیم. لوکیشن ما در کلیبر آذربایجان شرقی 800 کیلومتر با تهران فاصله دارد. یعنی هر بار که برای بازدید می رفتیم، یک مسافرت کامل بود. ساخت کارگاه‌ یا همان کلبه جنگلی حدود 25 روز طول کشید.



در طراحی داخلی خانه مصطفی، رنگ های سبز، آبی و زرد غلبه داشت.طراح صحنه ما در زمان این پروژه سر هیچ کار دیگری نرفت، می‌دانید که این موضوع در سینما خیلی کم پیش می‌آید یا فیلمبردار ما در پیش‌تولید و پس از‌ تولید،کاملاً در کنار ما بود. جواد مطوری هم طراحی بخش مربوط به حضور یوزپلنگ را انجام داد. اینها واقعاً مردانگی کردند و پای کارآمدند. من به اسم و رسم‌ها کار نداشتم. فقط دنبال این بودم که آدمی باشد که با انگیزه باشد و شش‌دانگ بیاید سر کار.


ما سعی کردیم که کار را برای سینما بسازیم. یعنی قاب‌بندی‌، فضاسازی‌، استفاده از دوربین و... برای یک کار سینمایی بود. می خواستیم از نماهای هوایی، درست، به‌جا و دراماتیک استفاده کنیم. از نماهای هوایی فیلم خیلی راضی هستم. واقعاً هیچ‌کدام برای تزئین و قشنگی نیست. رنگ و لعابی که این فیلم دارد، در سینمای امروز کمتر دیده می‌شود.


آنا: مشخص است که موسیقی را هم جدی گرفته‌اید و برایتان مهم بوده است.


داسارگر: پیش از این که با فرید سعادتمند به عنوان آهنگساز به توافق برسیم حدود یک ماه ونیم با آهنگساز دیگری کار می‌کردیم.


مرحله آهنگسازی در فیلم همیشه برای من با با نذر و نیاز همراه است؛ می‌گویم خدایا کاری کن که از مغز و نت‌های این آهنگساز، آن چیزی بیاید بیرون که در مغز من هم هست. خب این خیلی پیچیده است! یادم هست که یک جلسه تقریباً دو سه ساعته که در استودیو ایستاده روی فیلم‌های مختلف‌ برای فرید موسیقی پخش می‌کردم، توضیح می‌دادم و راه می‌رفتم.



هنوز مسیر کارهای بعدی من مشخص نیست. همین امروز پسر شهید مسلم خیزاب (شهید مدافع حرم ساکن اصفهان) برایم پیامک داده که از بابام خواستم برایتان دعا کند تا باز بتوانید فیلم‌های این‌جوری بسازید. او هم از آن بچه‌هاست که با پدر شهیدش زندگی می‌کند.



خدارا شکر، فرید در اولین ملودی که زد، همین موسیقی تیتراژ اول را ساخت. دو ماه، هفته ای سه چهار روز مرتب با هم جلسه می‌گذاشتیم و صحبت می‌کردیم. فرید سعادتمند به عنوان آهنگساز موسیقی سنتی شناخته می شود، اما دیدید در منطقه «پرواز ممنوع» موسیقی الکترونیک آن هم با روح و حس غلبه دارد. خیلی روی فیلم نشسته! ضمن این که در کلیشه‌های ذهنی مخاطب هم نیست. فرید خودش را در اختیار فیلم قرار داد و نگفت من فرید سعادتمندی هستم که موسیقی عاشقانه می‌سازم یا آهنگساز آلبوم محمد معتمدی هستم.


آنا: یکی از ایرادات فیلم، حضور کم‌رنگ برخی شخصیت‌ها مثل پدربزرگ (با بازی محمد فیلی) منصور یا بهنام است. نوعی بلاتکلیفی و ضعف شخصیت‌پردازی در آنها دیده می‌شود.


داسارگر: دلیلش این است که فیلم 20 تا 25 دقیقه کوتاه شده است. این ایرادی است که خود من هم به فیلم وارد می کنم یک بخشش هم کم‌تجربگی من است. نکته این است که ما می‌خواستیم در این فیلم حتماً «خانواده» حضور جدی داشته باشد.



باید به جز بهنام،دوستان دیگر سه شخصیت اصلی هم در فیلم می بودند. پدربزرگ سه چهار سکانس دیگر دارد.اما به هر حال به اقتضای اکران باید فیلم را کوتاهتر می کردیم. این را هم اعتراف کنم که ارزیابی زمانی من از فیلم‌نامه هم چیز دیگری بود.


آنا: این که در جمع بازیگران فقط از یک چهره شناخته‌شده بهره بردید با برنامه قبلی خودتان بود؟ بازیگران نوجوان «منطقه پرواز مممنوع» از کجا آمدند؟


داسارگر: تمایلی به استفاده از بازیگران چهره نداشتم. یک فیلم‌ساز زمانی موفق است که علاوه بر داشتن اندیشه نو، به مسائل و زندگی، چهره‌ها و لوکیشن‌ها هم نگاه نو داشته باشد. از طرف دیگر گاهی بازیگران همزمان در چند پروژه دیگر هم حاضر هستند؛ دیگر وقتی برای پیش تولید و تمرین و دورخوانی و تمرکز در سر صحنه ندارند.


این موضوع مرا اذیت می کرد. ما بازیگری مثل خانم بهار نوحیان را داشتیم که با وجود سابقه قابل توجه در تئاتر وسینما و تلویزیون برای مخاطبان کمتر شناخته شده بود. ایشان اینقدر برای نقش انرژی می‌گذاشت و تمرین می کرد که گاهی من از او می خواستم که استراحت کند. این به کارگردان و سایر عوامل انرژی می دهد.



تمایلی به استفاده از بازیگران چهره نداشتم. یک فیلم‌ساز زمانی موفق است که علاوه بر داشتن اندیشه نو، به مسائل و زندگی، چهره‌ها و لوکیشن‌ها هم نگاه نو داشته باشد.



از همان زمان نگارش فیلمنامه، اولین گزینه من برای نقش مصطفی «هادی حجازی‌فر» بود. تقریباً یک ماه از فیلم‌برداری گذشته بود که به گروه اضافه شد و خوشبختانه با محتوای فیلم‌نامه هم ارتباط برقرار کرد.به من گفت برای اینکه این فیلم‌نامه را بسازی،کار سختی در پیش داری. خیلی‌ها دوست دارند او را با تصویر مطلوب خودشان روی پرده ببینند. بعضی مواقع بازیگران نقش شخصیت های را ایفا می‌کنند که مخاطب دوست ندارد آنها را در آن تصاویر ببیند.



متین‌پاکزاد، متین کرمانی، علیرضا اکبری، علی ذکریایی، زین العابدین تقی پور و بهار نوحیان همگی خوب بودند. یکی از مؤلفه‌های فیلم نوجوان خوب، این است که بازیگران نوجوانش را خودش معرفی و تعریف می‌کند. زین العابدین تقی‌پور به عنوان مسئول انتخاب بازیگر لطف کرد و در چهار ماه بین چند صد نفر از شهرهای مختلف، این سه بازیگر را انتخاب کرد.


برای انتخاب این سه نوجوان، ما آموزشگاه‌های بازیگری را کنار گذاشتیم. بین مساجد، گروه‌های سرود و کلاس‌های داستان‌نویسی گشتیم. علیرضا اکبری از یک کلاس داستان‌نویسی، متین کرمانی از کانون فرهنگی هنری یک مسجد در کهریزک انتخاب شد؛ متین پاکزاد هم که از طریق فراخوان آمد یک بچه مسجدی از اهالی نازی‌آباد است. اینها دو ماه آموزش جدی دیدند و سر صحنه عین بازیگر حرفه ای با آنها برخورد کردیم. جایزه ای هم که علیرضا اکبری گرفت به نوعی متعلق به هر سه بازیگر بود.


آنا: بین «منطقه پرواز ممنوع» و جشنواره مردمی فیلم عمار چه نسبتی برقرار است؟


داسارگر: برای ساختن منطقه پرواز ممنوع به حمایت فکری و معنوی وحید جلیلی هم خیلی مدیون هستم. سال 91 که فیلم کوتاه «یک روز دیرتر» را که یک اثر جنگی بود ساختم. همه توی ذوقم زدند. حتی نهادی  که فیلم را سفارش داده بود، اصلاً فیلم را تحویل نگرفت و پولش را نداد اما وحید جلیلی پای کار بعدی من ایستاد و پیگیری کرد.


 در شرایطی که هیچ‌کس ما را تحویل نمی گرفت وحید جلیلی در جلسات متعدد با من طرح موضوع می‌کرد و می گفت برو روی فلان موضوع فکر کن. الان هم دائم در جریان کارهای من هست،  و خودش و دفترش (دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب)  به ما انگیزه و انرژی دادند.



برای انتخاب این سه نوجوان، ما آموزشگاه‌های بازیگری را کنار گذاشتیم. بین مساجد، گروه‌های سرود و کلاس‌های داستان‌نویسی گشتیم. علیرضا اکبری از یک کلاس داستان‌نویسی، متین کرمانی از کانون فرهنگی هنری یک مسجد در کهریزک انتخاب شد و متین پاکزاد هم  یک بچه مسجدی از اهالی نازی‌آباد است.



من و امثال من به جشنواره مردمی فیلم عمار خیلی مدیون هستیم، چون به سختی می‌توانستیم جاهای دیگر برویم. واقعاً جایی بود که حداقل توانستیم خودمان را عرضه کنیم. معلوم شود ظرفیت‌مان چقدر است و نقاط ضعف‌ و قوت‌مان چیست. باید به عوامل جشنواره عمار دست‌مریزاد و خدا قوت بگوییم.


آنا: ادامه مسیر امیر داسارگر در سینما چگونه است؟


داسارگر:هنوز مسیر کارهای بعدی من مشخص نیست. همین امروز پسر شهید مسلم خیزاب (شهید مدافع حرم ساکن اصفهان) برایم پیامک داده که از بابام خواستم برایتان دعا کند تا باز بتوانید فیلم‌های این‌جوری بسازید. او هم از آن بچه‌هاست که با پدر شهیدش زندگی می‌کند. این برایم خیلی شیرین و البته سنگین است.



راستش را بخواهید الان مدام به این فکر می‌کنم که کار بعدی را در همین زمینه نوجوانان بسازم، یعنی تجربه منطقه پرواز ممنوع را کامل کنم. منتهی سخت است دیگر؛ضمن این که سعی می‌کنم از همین همکاران در فیلم بعدی هم بهره ببرم. اگر برای بازیگران منطقه پرواز ممنوع نقش مناسبی داشته باشم، حتماً در فیلم بعدی‌ام خواهند بود.


انتهای پیام/4104/


انتهای پیام/

ارسال نظر