صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
رسم یاران/ 167

خواهر شهید دهقان: زندگی محمد‌حسین با فوتبال گره خورده بود

خواهر شهید محمد‌حسین دهقان‌ بنادکی گفت: خاطرات کودکی، نوجوانی و زندگی محمد‌حسین با فوتبال گره خورده بود، وقتی جنگ شروع شد فوتبال را رها کرد و به جبهه رفت.
کد خبر : 369414

به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا از نوید شاهد، شهید محمدحسین دهقان‌‌‌بنادکی در سال 1342 در کرج به‌دنیا آمد. محمد‌حسین فرزند اول خانواده و تک پسر بود. در کودکی پدر خود را از دست داد و خیلی زود نان آور خانه شد. بعد از پیروزی انقلاب، عضو سپاه پاسداران شد و برای دفاع از اسلام به جبهه اعزام گردید. محمد‌حسین در سال 1364 در عملیات والفجر 8 به ‌شهادت رسید.


خواهر شهید محمد‌حسین دهقان‌بنادکی درباره برادرش گفت: برادرم متولد سال ۱۳۴۲ بود. محمد‌حسین فرزند اول خانواده بود. قبلاً در کرج زندگی می‌کردیم، چون پدرم کارگر کارخانه‌ای در کرج بود، اما وقتی پدرمان را در کودکی از دست دادیم، مادرمان مجبور شد ما را به روستای بنادک سادات از توابع مهریز یزد ببرد تا با مادربزرگ‌مان زندگی کنیم. خاطرات کودکی و نوجوانی محمدحسین با بازی فوتبال گره خورده است. خیلی به این رشته علاقه داشت، اما وقتی جنگ شروع شد، یک‌دفعه همه چیز را رها کرد و به جبهه رفت.


وی ادامه داد: محمد‌حسین برای ورود به جبهه دوره‌ای از آموزش نظامی را پشت‌سر گذاشت و از همان‌جا هم وارد سپاه شد. از سال ۱۳۶۰ به جبهه رفت. او مدت طولانی در منطقه ماند و گاهی فقط چهار الی پنج روزی برای مرخصی به خانه برمی‌گشت. آن موقع برادرم، برای مادرم، من و خواهرم در یزد خانه‌ای اجاره کرده بود. من دو سال از  شهید کوچک‌تر بودم. یادم است یک بار که از جبهه به خانه آمد، پرسیدم؛ در جبهه چه کار‌هایی انجام می‌دهید؟ لبخندی زد و گفت؛ نگذاشتیم اسلام حتی یک سیلی از دشمن بخورد.


خواهر شهید محمد‌حسین دهقان‌بنادکی اظهار کرد: محمد‌حسین خیلی مهربان و پاک بود. پاک آمد و پاک ماند و پاک هم رفت. با آن‌که برادرم پاسدار بود ولی اطلاعاتش از یک روحانی بیشتر بود. از احکام گرفته تا اعتقادات و اخلاق، خیلی از کارهایش برای دیگران الگو بود. لحظه به لحظه عمرش را برای خدمت به اسلام صرف کرد. داداش، وصیتنامه‌اش را با صدای خودش ضبط کرده بود. وقتی گوش کنید می‌بینید که خودش هم طبق همین صحبت‌ها عمل کرده، که توانست به درجه رفیع شهادت نائل شود. محمدحسین آن‌قدر بی‌ریا بود که هیچ وقت ندیدم از خودش تعریف کند. هر چه از او فهمیدیم در عملش دیدیم. بسیاری از کار‌های نیکش را هم بعد از شهادتش مطلع شدیم.


وی ادامه داد: محمد‌حسین چهار سال پشت سر هم در جبهه‌ها بود، چون در جبهه می‌دانستند، که او تنها نان‌آور خانواده است و مادر مریض و دو خواهر دارد، مسئولان نمی‌گذاشتند در عملیات‌ها شرکت کند، ولی خودش اصرار می‌کرد و در عملیات‌های مختلف حضور می‌یافت. چیزی هم به ما نمی‌گفت و نمی‌دانستیم در جبهه چه کاری انجام می‌دهد. فقط فهمیدیم در عملیات والفجر ۸ حضور داشته است. چون بیست و یکم بهمن ۱۳۶۴ در جریان همین عملیات به شهادت رسید.


خواهر شهید یادآور شد: محمد‌حسین فرمانده گردان بود. همرزمانش تعریف می‌کردند با آنکه مسئولیت داشت، ولی با نیروهایش بسیار با محبت رفتار می‌کرد. وقتی هوا سرد می‌شد، پوتین‌های دیگر رزمنده‌ها را داخل سنگر می‌آورد تا گرم بماند. یا وقتی هوا گرم بود بالای سر رزمنده‌ها آب می‌گذاشت که اذیت نشوند. برای همین همیشه همرزمانش دوست داشتند کنارش باشند.


وی ادامه داد: آخرین باری که به مرخصی آمد با دفعات قبل فرق داشت. آن‌قدر آرام و صبور بود که متوجه عجیب بودن حالاتش شده بودیم. صورتش خیلی نورانی و زیبا شده بود. حتی موقع رفتن از ما خداحافظی نکرد. فقط گفت؛ شما را به خدا می‌سپارم. با موتور رفت تا آخر کوچه و همان جا ایستاد و دوباره نگاهی به ما کرد، دم در ایستاده بودیم. نگاهی عمیقی داشت. بعد رفت و هنوز خاطره آخرین نگاهش در ذهنم به یادگار مانده است.


خواهر شهید تأکید کرد: آن موقع ما متوجه این حرکت و رفتار‌های او نشدیم. تا این‌که یک ماه بعد خبر شهادتش را شنیدیم. برادرم نسبت به بیت‌المال حساسیت زیادی داشت. یک ضبط کوچک برای خودش گرفته بود که مجبور نشود از ضبط بیت‌المال در جبهه استفاده کند. از همان ضبط یک نوارکاست از وصیتش به یادگار گذاشته است.


خواهر شهید در پایان سخنانش گفت: آن‌طور که همرزمانش برای ما تعریف کرده‌اند؛ وقتی داداش در عملیات والفجر ۸ زخمی می‌شود، خون زیادی از دست می‌دهد ولی به کسی اجازه نمی‌دهد کمکش کند و می‌گوید شما‌ها جلو بروید تا از عملیات جا نمانید. من می‌توانم خودم را به عقب برسانم. گویا تا رسیدن نیرو‌های امداد و موقع انتقال به بیمارستان طالقانی آبادان در بین راه شهید می‌شود. وقتی من در درون قبر پیکر داداش را نگاه کردم دیدم از ناحیه گردن ترکش خورده است.


انتهای پیام/4100/


انتهای پیام/

ارسال نظر