به یاد فرجالله سلحشور قصهگوی پرمخاطب
به گزارش گروه رسانهةای دیگر آنا، وقتی برای اولین بار دوبله سریال «یوسف پیامبر» در شبکه الکوثر پخش شد، سیدی ضبط شده دستی فیلم در بازارهای عراق و برخی کشورهای دیگر توسط دستفروشها عرضه میشد. شبکههای ماهوارهای فراوانی در مصر و بقیه کشورهای عربی برای پخش این سریال با هم رقابت میکردند. شبکههایی همچون «اوسکاردراما» مصر، «نسمه تیفی» تونس «دنیا الفضائیه» سوریه و «المنار» لبنان، تنها تعدادی از 60 شبکههای تلویزیونی هستند که سریال «یوسف پیامبر» را پخش کردهاند. این حجم استقبال در فضای مجازی هم گسترده است، کافی است کلمه «مسلسل النبی یوسف الصدیق» را در اینترنت جستوجو کنید تا با صفحات متعددی در یوتیوب مواجه شوید که این سریال را عرضه کردهاند و تعداد دفعات مشاهده شده هر قسمت از این سریال، حتی به بیش از سه میلیون بار هم رسیده است. اگر جمع همه بازدیدها را در همه کانالها محاسبه کنیم صدهامیلیون بار «یوسف پیامبر» فقط از طریق شبکه یوتیوب به زبان عربی مشاهده شده است. شیخعلی ظاهر، تهیهکننده لبنانی، درباره اهمیت این سریال خاطره جالبی را تعریف میکند.
او با اشاره به علاقهمندی سیدحسن نصرالله، دبیرکل حزبالله لبنان گفته است: «سالی که سریال حضرت یوسف(ع) در لبنان پخش میشد، سلحشور به همراه گروهی از عوامل این سریال به لبنان آمد، هنگامی که سیدحسن نصرالله از حضور سلحشور در لبنان آگاه شد درخواست کرد با سلحشور ملاقات داشته باشد. نصرالله به سلحشور گفت که سریال یوسف قبل از اینکه از شبکه المنار پخش شود برای او در ایران ضبط میشد و برایش به لبنان فرستاده میشد. در واقع او پیش از اینکه سریال در لبنان نمایش داده شود آن را دیده بود. نصرالله به سلحشور گفته بود که یک روز یکشنبه زمانی که تعطیل بوده 10 قسمت از سریال حضرت یوسف(ع) را با خانواده خود تماشا کرده است و زمان تماشای این سریال بسیار گریسته است.
وقتی سلحشور حرفهای سیدحسن نصرالله را میشنود گریه میکند. سلحشور از نصرالله میخواهد تا برای او دعا کند و روز قیامت حضرت فاطمه(س) او را شفاعت کند.» سریال «یوسف پیامبر(ع)» که با نگاه به زندگی این پیامبر الهی و محوری تاریخی- مذهبی تولید شده است، اولین سریال تلویزیونی مذهبی دوبلهشده به زبان اردو است که اواخر سال 1389 از شبکه سحر پخش شد. به گفته مدیر سیمای اردو، بازار فروش غیرمجاز لوحهای فشرده این سریال میان مسلمانان هند و پاکستان بسیار گرم شده بود. اینها تنها بخشی از اثرگذاری آخرین اثر مرحوم سلحشور بود و همچنان بهعنوان سفیر محبوب فرهنگی کشور در دنیای تصویری جهان در حال بازپخش است. رضا میرکریمی کارگردان مطرح سینما در سیوچهارمین جشنواره جهانی فیلم فجر در مراسمی که برای تقدیر از سلحشور برگزار شده بود، گفت: «ما از تاثیری که مرحوم سلحشور با فعالیتش در منطقه و همچنین ملل مسلمان داشته، باخبر هستیم، بنده خود شاهد بودم در مناطق مختلف نظیر شاخ آفریقا، مسلمانان بدون اغراق با بیشترین تعداد، آثار وی را دیدهاند و تحتتاثیر سریالهایی مثل یوسف پیامبر(ع) و مردان آنجلس قرار گرفتهاند.»
مرحوم سلحشور، مدتها با بیماریاش مبارزه کرد ولی سرانجام در 63 سالگی در هشت اسفندماه سال 94 درگذشت. در سالهای آخر عمر، تمام تلاشش برای ساخت سریال حضرت موسی(ع) به شکست منتهی شد و مدیریت فرهنگی ایرانی در برابر تمام موفقیتهای پیشین او فقط به سکوت، نظارهگر بود. مرحوم سلحشور رک و ساده حرف میزد، درست مثل فیلمها و سریالهایش و شاید این بیپیرایهگی باعث شد که او در روزگار پرهیاهوی تسلط رسانهها بهعنوان یکی از ناشناختهترین چهرههای فرهنگی معاصر باقی بماند. حالا از او چند اثر سینمایی و سریال تلویزیونی باقی مانده که صداوسیما به دفعات آنها را بازپخش میکند. آنچه در ادامه میخوانید، گفتوگویی است با منصور ابراهیمی، فیلمنامهنویسی که درباره همکاریاش با مرحوم «فرجالله سلحشور» در نگارش سریال «یوسف پیامبر» و ویژگیهای حرفهای و شخصیتی آن مرحوم صحبت کرده است.
آقای سلحشور کارشان را با تئاتر شروع کرد. شما هم کار تخصصیتان در خصوص تئاتر و نمایشنامهنویسی است. آیا شما کارهای نمایشی ایشان در سالهای اول را دیده بودید؟ مثل نمایش حر.
متاسفانه من «حر» را ندیدهام. آشنایی من با ایشان بلافاصله بعد از انقلاب شروع شد. ولی تقریبا اغلب نمایشهای دیگری را که ایشان یا بازی میکرد یا در اجرای آن نقشی داشت و در سازمان تبلیغات اجرا میشد، دیده بودم. حتی مواقعی هم که در خدمت نظام وظیفه بودم، در مرخصیهایی که میآمدم میدیدم، ولی حر را نه. بارها به آن نمایش اشاره میشد. حتی نمایشنامهاش را هم خریده بودم، ولی خودم آن اجرا را ندیدم.
از کار «یوسف» بگویید؛ چه عاملی باعث شد شما با آقای سلحشور همکاری کنید. در کارها یا شخصیت ایشان چه ویژگیای دیده بودید؟
شاید ما با هم اختلاف سلیقههایی داشتیم؛ چیزی که من اسمش را اختلاف جهت یا اختلاف فکری نمیگذارم؛ این مساله تا حدی خودش را از طریق شخصیتها نشان میدهد. اما در فاصله بعد از انقلاب چند بار با دوستان مذهبی دیگر هم این بحث را داشتیم که اختلاف سلیقهها مقداری کنار گذاشته شود و پیوند میان اهل هنر که مذهبی و مسلمان و شیعه هستند، عمیقتر شود. این بود که هیچ وقت احساس نمیکردم من در نقطهای هستم که [مثلا] با آقای سلحشور اختلاف جهت دارم.
ممکن بود اختلافاتی در حوزههای خود فیلمنامه و نگارش پدید بیاید. اینها در شروع کار نگرانیهای من بود که آیا آن سلیقهای که ما در نوع نگارش فیلم داریم، (جمعی بودیم که با هم کار میکردیم) آقای سلحشور هم همانها را دارد. ایشان شاید در بیرون به شخصی مشهور شده که «مشاورهپذیر نیست» و «از مواضعش کوتاه نمیآید» و «حرف خودش را میزند» و از این دست موارد. اما واقعیتش این است که وقتی «یوسف» شروع شد و کمکم شروع کردیم درباره سیناپس و خود فیلمنامه صحبتکردن، من نمونهای که انعطافناپذیری ایشان را نشان بدهد، ندیدم. وقتی قرار شد با هم همکاری کنیم، من گفتم آقای سلحشور میدانی که ما با هم یک مقدار اختلافهایی داریم، اگر اینها در کار پیش آمد چهکار کنیم؟ ایشان شرطی را گذاشت و واقعا هم پای آن شرط بود. برای همین به نظر من هیچ مشکلی پدید نیامد. ایشان گفت هر وقت اختلافی پیش آمد به سراغ قرآن میرویم.
اگر هم من و تو نتوانستیم خودمان به اینکه قرآن دارد ما را به چه سمتی هدایت میکند و کدام درست است برسیم، آن وقت به مفسران معتبر رجوع میکنیم؛ مفسرانی که زنده هستند. دفعات فراوانی پیش آمد که ایشان همینگونه رفتار کرد. گاهی سوال میکنند که چطور آبتان با آقای سلحشور توی یک جوی میرود. من فکر میکنم تصویر رسانهای، که متاسفانه اخیرا هم از طریق فضای مجازی از ایشان نشان داده شده، با آنچه ایشان واقعا بود بهکل متفاوت است. من ندیدم جایی که ایشان مطمئن بشود راه درست را قرآن مشخص کرده و کوتاه نیاید. همیشه هم فکر کردم که این مزیت بزرگ ایشان است؛ مزیتی است که کمتر روی آن انگشت گذاشتهاند و کمتر دیده شده است. این نوع منعطفبودن و پذیرش اینکه قرآن ما را راه ببرد، ممکن است که ماها شعارش را بدهیم، ولی در عمل کار سادهای نیست. مسائل اختلاف سلیقهای به همین نحو کنار گذاشته شد. اینها بحثهای کاملا فنی است. چون من مشهور بودم و قدری وابسته به جناح دانشگاهی هستم و حتی گاهی به من نسبت روشنفکری هم دادهاند... به هر حال وابسته به قشری از جامعه هستیم که چندان مردمی نیستند. نمیتوانم بگویم این اتهام است. تاحدودی خودم هم پذیرفتهام. در فیلمنامههای دیگر که با کسان دیگری همکاری میکردم، مکرر میگفتند این مساله فیلمنامه را پیچیده میکند و مردم خوششان نمیآید. «یوسف» برای من چالش بزرگی بود و دنیای آقای سلحشور هم همینطور. مهمترین کشفی که خودم بعد از چند جلسه کردم، این بود که آقای سلحشور ذهنی داستانی دارد. کلمه غریزه شاید مناسب نباشد، اما از این بابت که بگوییم نه بهشکل دانشگاهی و نه نظری؛ منظورم از غریزه همین است. وقتی ایشان درگیر قصه میشود، قصهگوییِ غریزی خوبی دارد. همین که من روی آن قصهگویی غریزی تکیه میکردم، فکر میکنم متن خوب پیش میرفت. بعدها یوسف خوب دیده شد و جایگاه خوبی پیدا کرد، طوری که من خودم شخصا انتظار نداشتم. فکر میکنم اگر داستان دست من بود، طبعا همان مشکلات پیش میآمد. غریزه قصهگویی ایشان نهفقط فعال است، بلکه مردمی هم هست؛ خیلی جامع است.
توانایی قصهگویی روشن است، ولی هم «قصهگوبودن» و هم «مردمیبودن» یعنی چه؟
میخواهم بگویم ممکن است قصهای که من میگویم پیچیدگیهای خاصی داشته باشد که [فقط] افراد خاصی از آن خوششان بیاید. اینکه آقای سلحشور میتواند برای طیف خیلی وسیعی قصه بگوید ویژگی خاص خودش است. وقتی من این [خصیصه] را پیدا کردم، خیلی به خودم نهیب میزدم که نباید آن را از دست بدهی. این چیزی است که آقای سلحشور همهاش باید آن را تقویت بکند. جاهایی که فکر میکردم من میل به پیچیدگیسازی دارم، مدام سعی میکردم جلوی خودم را بگیرم. گاهی هم ایشان مقاومت میکرد. حتی به صراحت میگفت که «این دیگر خیلی پیچیدهاش میکند.» من اینجور موقعها بهسرعت کوتاه میآمدم؛ چون تقریبا متوجه بازتابهایی که نوشتههای خودم داشت، بودم. حرفهای زیادی برای اینکه چرا اینقدر از این سریال استقبال شده، زدهاند، اما من جایی ندیدهام که بگویند یک دلیل عمدهاش این بود که سریال قصهگو است؛ خوب قصه میگوید. خیلیها با سبک آقای سلحشور از جهت بازیگری و گفتوگو مشکل دارند. حتی گاهی تمسخر هم میکنند. هرچند فکر میکنم اینها میتواند نقد شود. خود آقای سلحشور هم تا حدودی متوجه مشکلاتش در گفتوگونویسی بود. اما کمتر به این نکته توجه میشد که یوسف سریال قصهگویی بود. این قصهگویی از خود آقای سلحشور نشات میگرفت. این مزیت بزرگ ایشان است که به نظرم در سریال «حضرت موسی (ع)» خیلی بارورتر شده است. امیدوارم خودش را در عمل و اجرا هم نشان بدهد.
آیا این «سادهگویی» و بهقولی «پذیرش عموم» به این معنی است که کار از نظر فنی و تکنیکی و روایی دچار ضعف میشود؟ این سوال را میپرسم چون همیشه عموم مردم از کارهای ایشان استقبال کرده، ولی در فضای هنری و تخصصیتر، مثلا فضای مطبوعاتی و رسانهای، همیشه در مقابل ایشان موضعگیریهایی شده است. به نظر شما ریشه این مساله در کجاست؟
فکر کنم تا حد زیادی غیرمنصفانه بود. غیرمنصفانه از این جهت که متاسفانه نقد مطبوعاتی ما نقدی نیست که اول «توصیف» کند و بعد «ارزیابی». این مساله درکل مشکل نظری «نقد» ماست. اگر بخواهیم واردش بشویم، میبینیم این مشکل واقعا وجود دارد. میتوانم بگویم متاسفانه ما نقدی که راهگشا باشد تقریبا نداریم؛ در سینما و تلویزیون. من ندیدهام. «نقد» باید اول بگوید با چه پدیدهای سروکار داریم. ببیند آیا پدیده را شناخته؟ اگر شناخته، حق دارد ارزیابی خودش را هم درباره آن ارائه کند. به همین دلیل است که فکر میکنم اگر من اینقدر طولانی و جدی درگیر یوسف نشده بودم، شاید هیچ وقت به این نتیجه نمیرسیدم که این داستان است که تماشاگر را نگه میدارد. این را خود آقای سلحشور وقتی سریال تمام شد میگفت. من احساس میکردم در اینباره اغراق میکند. میگفت سریالی خواهد شد که تماشاگر را از خیابانها به خانهها میکشاند. خیابانها خلوت میشود. این را قبل از شروع تولید به من گفت. من آن موقع احساس میکردم اغراقآمیز است. اما توان قصهگویی در آقای سلحشور هست و خودش هم بر آن آگاه است. آنچه «نقد» ما نمیتواند توصیف کند، به نظر من، یکی دیالوگنویسی ایشان و دیگری سبک بازیگری است. وقتی نقد، سبکی را نمیپسندد، باید بگوید «من این سبک را نمیپسندم»، نه اینکه بگوید «این سبک غلط است.» این مشکل اصلی است. اول باید توصیف و بعد ارزیابی کند. یا اصلش را بگوید؛ بگوید این سبکی است که من نمیپسندم یا سینمای غالب نمیپسندد. مثلا در مورد گفتوگونویسی، شخصیتهای آقای سلحشور اندیشههایشان را بهصراحت بیان میکنند؛ هیچ زیرگفتوگویی ندارند. نوعی آهنگ هم در کلام و گفتوگوهایی که ایشان میگذارد هست که بهخصوص در مورد قدیسان و شخصیتهای معصوم، گاهی آهنگ تکراریای میشود. من فکر میکنم در یوسف خیلی کمتر شده بود. ایشان این نکته را کاملا پذیرفت. باز هم برخلاف آن چیزی که میگویند، اینجور نبود که نپذیرد.
آخرین بار که فیلمنامه نوشته شده بود، ایشان گفت من میدانم روی گفتوگوها نظر داری. یعنی احساس میکنی گفتوگوها درنمیآید. البته ایشان گفت بدهند من بنویسم. من همان نگرانی را داشتم که خدمتتان گفتم. یعنی همهاش نگران بودم که متن را از مردمیبودن بیندازم. این بود که نپذیرفتم ولی چهار نفر را با هم انتخاب کردیم که بیایند و گفتوگوها را کامل بنویسند. جاهایی هم البته ایشان به کوتاهکردن گفتوگوها تن داد. کار هر چهار نفر اینقدر شکست خورده بود که من پذیرفتم آن چیزی که آقای سلحشور نوشته، باز از آنها بهتر است. یعنی همان قدرت داستانی را داراست. ولی باز هم ایشان قبول دارد که گفتوگوهایش میتواند خیلی بهتر از اینی باشد که الان هست.
مشکل عمده در دیالوگهایشان چیست؟
شخصیتها به جای اینکه کنش خودشان را اجرا کنند و اندیشه از طریق تصمیم و عمل شخصیت و پیوند با مکان و اشیا به گفتار دربیاید، که تقریبا بهطور طبیعی هم همینطور است، مستقیما اندیشههایشان را بیان میکنند. در سریال «حضرت یوسف» شخصیتها خیلی «با اندیشههایشان» حضور دارند. ولی ما بهطور معمول هیچوقت اندیشههایمان را مستقیما بیان نمیکنیم. در زندگی واقعی هم ما همانطور که درگیر عمل هستیم، تصمیمهایی میگیریم. تصمیمهای ما نشاندهنده اندیشههای ماست و اندیشههای ما خودش را از طریق عمل نشان میدهد. این «آمیختهشدن اندیشه و کنش»، که ویژگی بهترین آثار دراماتیک است، در آقای سلحشور به جدایی میانجامد. خطر دیگری که به نظر من در گفتوگونویسی در ایران وجود دارد، (این بحث مخالفان زیادی دارد و باید در جایی درباره آن بحث نظری شود) این است که توانایی ادبی را جانشین توانایی دراماتیک میکنند. مثلا بازی با کلمات، استفاده از کلمات عامیانه و... را جزء درام قرار میدهند. اینها هیچ ربطی به درام ندارد. خیلی از نمایشنامهنویسان معاصر ما چنین تجربهای دارند و سعی کردهاند زبانها و سبکهای خاصی را در گفتوگونویسی به کار ببرند. بسیاری از آنها صرفا نوعی تجربه ادبی است و اصلا دراماتیک نیست. میخواهم بگویم شاید از خیلی جوانب این ضعف کل فیلمنامهنویسی کشورمان است، نهفقط آقای سلحشور. منتها در مورد آقای سلحشور بارز است. نکته دیگر به نظر من به بازیگری برمیگردد.
وقتی آقای سلحشور در جهان مذهبی بهخصوص وقتی بهسراغ قصه پیامبران میآید و با آن اصلی که به هر حال اصل مهم ماست و بسیار هم جدی است سروکار دارد [مساله متفاوت است]. ما با معصومان سر و کار داریم و آنها نباید بهنوعی رفتارهای زندگی معمولی را داشته باشند. تا اینجا به نظر من تفکیک درست انجام میشود. در رفتار تجسمیای که از شخصیتها دارند، حتی شخصیتهای غیرمعصوم، نوعی تجسم شمایلی هست. ما در نقاشی خودمان خیلی سابقه اینجوری نداریم، مگر در نقاشی قهوهخانهای. مثلا نقاشیهای «قوللر آغاسی» را نگاه کنید! معصومان تقریبا همینجوری هستند؛ رفتارهای شمایلی دارند. ولی در نقاشی مذهبی، مسیحیان سابقه خیلی طولانی دارند. این نوع شمایلنگاری یا شمایلبینی فاصله زیادی با بازی رئالیستی دارد. غلبه سبک رئالیستی در سینمای ما و در تلویزیون و در کل در این نوع رسانهها در دنیا حتی [این سبک را مقبولتر کرده است. ] از دهه 90 به این سو، شاید هم از دهه 80، فیلمهایی داریم که کاملا از سبک رئالیستی تبعیت میکنند، مثلا «گلادیاتور»، اما در سبک بازی به نظر من به کلی غیررئالیستی هستند؛ اما کاملا پذیرفتنی است. اینها دیگر به توانایی بازیگر برمیگردد، ولی چنین تمایلی به سبک شمایلی وجود دارد. به هر صورت سبک آن به دلیل دور بودن بیش از حدش از رئالیسم همیشه نزد منتقدان و اهل فن تقبیح میشود. واقعیتش این است که این یک سبک است و آثار اولیه هالیوود هم عاری از این سبک نبوده است. فیلم «محمد رسولالله» تا حدی بین رئالیسم و این نوع شمایلنگاری حرکت میکند.
کارنامه
توبه نصوح
لطفعلی خان کارمند بانک است و بر اثر سکته میمیرد ولی هنگام دفن زنده میشود و از جا برمیخیزد. او در اثر این اتفاق به این فکر میافتد که از افرادی که میشناسد حلالیت بگیرد غافل از اینکه مسیر سختی پیشرو دارد... .» این خلاصه فیلم «توبه نصوح» به کارگردانی محسن مخملباف است که فرجالله سلحشور برای اولین حضور سینماییاش در آن ایفاگر نقش لطفعلی خان بود. سلحشور درباره این فیلم گفته است: «توبه نصوح در سال 61 تنها با 600 هزار تومان ساخته شد. در همان زمان 1.5 تا 2 میلیون تومان صرف ساخت یک فیلم سینمایی میشد. این فیلم در زمره اولین کارهایی بود که پس از انقلاب ساخته شد و طبیعی است که خیلی ضعف داشته باشد. ای کاش فرصتی دست میداد تا یک بار دیگر این فیلم را قویتر از قبل میساختیم. من و آقای مخملباف با هم تصمیم گرفتیم این کار را انجام دهیم. او شد کارگردان و من هم بازیگر؛ هر دو در حوزه هنری کار میکردیم و بخش فیلم این حوزه در دستمان بود، بنابراین با هم تصمیم گرفتیم «توبه نصوح» را بسازیم و ساختیم.»
پرواز در شب
«پرواز در شب» فیلمی در ژانر دفاع مقدس به کارگردانی و نویسندگی رسول ملاقلیپور ساخته سال ۱۳۶۵ است، که فرجالله سلحشور در آن بازی کرده است. یک گردان از نیروهای ایران در محاصره ارتش دشمن قرار میگیرد و ارتباط آنها با قرارگاه مرکزی قطع میشود. چهار نفر از رزمندگان گردان انتخاب میشوند تا برای درخواست کمک خود را به قرارگاه برسانند؛ از آن میان سه تن شهید میشوند و یکی خود را به قرارگاه میرساند. فرمانده گردان نیز برای تهیه آب آشامیدنی سربازان زخمی محاصره دشمن را میشکند، اما شهید میشود. قوای کمکی سر میرسند و پس از مقابله با دشمن بقیه افراد گردان را نجات میدهند. در این فیلم صحنههای جبهه و نبرد با بعثیها، با صحنههای عاشورا به هم پیوند خورده و حس شهادت در راه خدا را به خوبی به نمایش گذاشته است.
ایوب پیامبر
«ایوب پیامبر» فیلمی به کارگردانی و نویسندگی فرجالله سلحشور محصول سال ۱۳۷۲ است. سلحشور با این فیلم، تولید پروژههای مربوط به زندگی پیامبران را شروع کرد. سلحشور چند سال قبل از ساخت این فیلم سینمایی، نمایش «ایوب پیامبر» را هم اجرا کرده بود؛ نمایشی که رهبر انقلاب درباره آن گفته بودند: «چند شب پیش از این، نمایشنامهای را در اینجا نمایش دادند- «ایوب پیامبر»- که خیلی خیلی خوب بود؛ کار یکی از همین آقایان رفقای شما -آقای سلحشور- بود. در این فیلمهای فارسی، با اینکه هنرپیشههای خوبی داریم و چند نفر هنرپیشه واقعا خیلی خوب داریم که از لحاظ بازی خیلی قویاند- این چند نفری که معروف هستند- اما بعضی از فیلمنامهها بیارزشند! در چنین فضایی، من نمایشنامه «ایوب پیامبر» را واقعا یک برداشتِ صحیحِ متینِ بیاشکالی از یک کار به آن مهمی دیدم. آدم اگر بخواهد زندگی یک پیامبر را نشان بدهد، کار آسانی نیست؛ آنوقت این آقای سلحشور اینقدر قشنگ این نقش را بازی کرده بود. اولِ این نمایش اینطور است که کروبیانِ ملأ اعلی دارند مدح آن مثال ملکوتی و بهاصطلاح قالب مثالی ایوب را میکنند. آدم وقتی نگاه میکرد، خیال میکرد که واقعا خود ایوب پیامبر آنجا ایستاده است. بعد از نمایش گفتم من که آخوندم و این همه در زندگی پیامبران مطالعه کردهام، بعد از این نمایش تو، معرفت و ارادتم به حضرت ایوب بیشتر شد! و این خاصیت هنر است که دانستههای ذهنی را بهصورت ملموس در اختیار آدم میگذارد. شماها چنین هنرهای بحمدالله عزیز و پرمایه در اختیارتان هست؛ باید کار کنید، باید زیاد کار کنید، باید بنویسید، باید قصه بنویسید، باید نمایشنامه بنویسید، باید اجرا کنید. این، آن کاری است که الان وجود دارد.»
مردان آنجلس
«مردان آنجلس» سریال تلویزیونی به کارگردانی فرجالله سلحشور است که در سال ۱۳۷۵ تولید شده است. این فیلم روایتگر داستان تاریخی اصحاب کهف است. محمد خاتمی رئیسجمهور وقت، در سفر به واتیکان در اسفند ۱۳۷۷، دیداری هم با پاپ ژان پل دوم داشت. ایشان در آن دیدار، به رسم سوغات، یک جلد دیوان حافظ، یک قالیچه ایرانی و سریال مردان آنجلس را بهعنوان هدیه، اهدا کرد. در سال ۱۳۹۲ پخش این مجموعه تلویزیونی در مصر به عنوان نخستین سریال ایرانی صورت گرفت. پخش این سریال، از کانال رسمی این کشور مخالفتهایی از سوی سلفیها که این عمل را تلاشی برای ترابرد فرهنگ شیعی میشمردند، در پی داشت.
یوسف پیامبر
«یوسف پیامبر» آخرین و مشهورترین اثر فرجالله سلحشور است. این سریال تلویزیونی، شرحی از زندگی حضرت یوسف(ع) است که برای اولین بار تیرماه 1378 در ۴۵ قسمت پخش شد. این سریال در کشورهای مختلف همسایه همچون پاکستان، هندوستان، افغانستان، عراق و کشورهای حاشیه خلیج فارس پخش شده است. نقلقولی از سیدحسن نصرالله وجود دارد مبنیبر اینکه گفته بود پخش سریال حضرت یوسف (ع) شاید بزرگترین دستاورد ایران بعد از انقلاب باشد. همه ما آن را دیدیم و به تاثیرگذاری آن واقف هستیم که در زمان پخش آن حتی خیابانها نیز خلوت میشد. مجموع هزینههای ساخت این سریال حدودا هفت میلیارد تومان بود ولی به گفته مسئولان سازمان صداوسیما این سریال در 60 کشور جهان بیننده داشته است.
منبع: فرهیختگان
انتهای پیام/