فضای دوقطبی شبکههای اجتماعی، جایی برای کاربران میانهرو باقی نگذاشته است
در دهههای اخیر و بهویژه از اواخر دهه ۱۳۸۰ با گسترش تدریجی اینترنت و شبکههای اجتماعی در ایران، مناسبات قدرت، مرجعیت و اثرگذاری اجتماعی وارد مرحلهای تازه شد. فضای مجازی بهتدریج از یک ابزار ارتباطی ساده فراتر رفت و به میدانی برای بازتولید قدرت، شکلدهی به افکار عمومی و بازتعریف هویتهای فردی و جمعی تبدیل شد. در این بستر نوظهور، قواعد سنتی مرجعیت اجتماعی تضعیف شد و بازیگران جدیدی بدون پشتوانه رسمی یا نهادی، اما با توانایی تاثیرگذاری گسترده، ظهور کردند.
محمد اسکندرینسب، جامعهشناس و پژوهشگر علوم اجتماعی، در گفتوگو با خبرنگار آناتک به بررسی سازوکارهای قدرت، نفوذ و قطبیشدن در شبکههای اجتماعی ایران پرداخته است. این گفتوگو با نگاهی تحلیلی و مبتنی بر دادههای تحلیل شبکه، به این پرسش میپردازد که چگونه برخی افراد و صفحات در زیستبوم دیجیتال ایران به کانون نفوذ تبدیل میشوند، قدرت چگونه در پلتفرمها توزیع میشود و چرا جوامع آنلاین بهسرعت از گفتوگو فاصله میگیرند.
چه عواملی باعث میشود برخی افراد یا صفحات در شبکههای اجتماعی، نسبت به دیگران نفوذ و تاثیرگذاری بسیار بیشتری داشته باشند؟
در تحلیل شبکهای قدرت مشاهده میشود که نفوذ در زیستبوم دیجیتال ایران از قواعد سنتی تبعیت نمیکند. در این فضا، مدرک تحصیلی یا جایگاه رسمی نقش تعیینکننده ندارد، بلکه ترکیبی از تزریق هیجان، برجستهسازی ناهنجاریها و تمرکز بر حوزهای خاص که گروه زیادی از افراد با آن درگیر هستند، عامل اصلی نفوذ است.
افرادی که به نفوذ بالا دست پیدا میکنند، معمولا کسانی هستند که توانستهاند حرفهای ناگفته، رفتارها و هنجارهای پنهان جامعه را بیان کنند یا آنها را به چالش بکشند. جامعه ایران مملو از دردهای مشترک و مسائل بیاننشده است و هر صفحهای در شبکههای اجتماعی که بتواند این دردها را فریاد بزند یا پیچیدگیهای سیاسی و اقتصادی را به زبان ساده و قابلفهم عمومی ترجمه کند، بهسرعت به یک کانون قدرت تبدیل میشود.
علاوه بر این، نفوذ در اختیار کسانی است که گعده و اجتماع اختصاصی خود در شبکههای اجتماعی را شکل میدهند تا مخاطبان، خود را بخشی از یک هویت جمعی بدانند؛ چه این هویت سیاسی باشد، چه سبک زندگی یا هنری. در نتیجه، سرمایه اجتماعی در فضای مجازی ایران نه بر پایه پول و نه بر اساس زور، بلکه بر توانایی تولید روایتی استوار است که مخاطب بتواند تصویر من آرمانی (Ideal Self) خود را در آن اینفلوئنسر (Influencer) بازشناسد.
از نگاه تحلیل شبکه، قدرت در پلتفرمها چطور توزیع شده است؟
در چنین فضایی، هدف از گفتوگو دیگر اقناع یا فهم متقابل نیست، بلکه پیروزی و تحقیر طرف مقابل است. کاربران میانهرو و خاکستری بهدلیل ترس از حمله دو قطب افراطی، وارد مارپیچ سکوت میشوند و میدان را ترک میکنند. در نتیجه، رادیکالترین صداها باقی میمانند و برای دریافت لایک و تایید، به تشدید مناقشهها دامن میزنند. پیامد این روند، از بین رفتن فضای میانه و تبدیل جوامع آنلاین به جزایری جدا از هم است که زبان مشترکی برای گفتوگو ندارند
ساختار توزیع قدرت در شبکههای اجتماعی ایران بههیچوجه برابر و دموکراتیک نیست و بهشدت تحتتاثیر جریانات سیاسی سازمانیافته قرار دارد. گرافهای تحلیل شبکه (Network Graphs) نشان میدهند که خوشهها یا کلاسترهای (Clusters) مجزایی وجود دارد که هر یک حول تعداد محدودی کاربر اصلی یا گرههای مرکزی شکل گرفتهاند.
در توییتر فارسی، چند خوشه اصلی مانند سلطنتطلبان، سازمان مجاهدین، جبهه پایداری و اصلاحطلبان فعال هستند که جریان اطلاعات در آنها توسط لیدرهای جریانی و اینفلوئنسرهای اصلی هدایت میشود. بدنه کاربران اغلب نقش پژواکدهنده یا تقویتکننده پیامها را دارد. در اینستاگرام (Instagram) نیز قدرت عمدتا حول سلبریتیها و بلاگرهای سبک زندگی روزمره متمرکز شده است.
این مراکز قدرتمند، در نقش دروازهبانان اصلی اخبار فارسیزبان، تعیین میکنند چه موضوعی در مرکز توجه قرار بگیرد و چه موضوعی نادیده گرفته شود. اگرچه هر کاربر تریبون دارد، اما صدای همه به یک اندازه شنیده نمیشود. شبکهای نامرئی، اما قدرتمند از روابط میان صاحبان نفوذ وجود دارد که میتواند افکار عمومی را به سمت خاصی سوق دهد و حول مسائل مشخصی دوقطبی کند.
چرا برخی جوامع آنلاین بهسرعت قطبی میشوند و از گفتوگو فاصله میگیرند؟
قطبیشدن فضای مجازی عموما حاصل دو سازوکار است؛ نخست، تخاصم با یک سوژه مشخص و دوم، همگرایی عاطفی و دفاع از یک سوژه در برابر جریان مقابل. در ایران، این فرایند بهشدت تحتتاثیر الگوریتمهای پلتفرمها و شکلگیری اتاق پژواک (Echo Chamber) است.
الگوریتمها بهگونهای طراحی شدهاند که محتوای همسو با باورهای پیشین کاربران را نمایش دهند. این باورها ممکن است حاصل کنشهای قبلی فرد یا شبکه روابط او باشد. در جامعه ایران، بهدلیل وجود تعارضهای حلنشده سیاسی و فرهنگی در دنیای واقعی، اتاقهای پژواک به تقابل آشکار با غیرخودی و حمایت بیقیدوشرط از خودی تبدیل میشوند.
در چنین فضایی، هدف از گفتوگو دیگر اقناع یا فهم متقابل نیست، بلکه پیروزی و تحقیر طرف مقابل است. کاربران میانهرو و خاکستری بهدلیل ترس از حمله دو قطب افراطی، وارد مارپیچ سکوت میشوند و میدان را ترک میکنند. در نتیجه، رادیکالترین صداها باقی میمانند و برای دریافت لایک و تایید، به تشدید مناقشهها دامن میزنند. پیامد این روند، از بین رفتن فضای میانه و تبدیل جوامع آنلاین به جزایری جدا از هم است که زبان مشترکی برای گفتوگو ندارند.
چه کسانی میتوانند روند گفتوگوهای آنلاین را تغییر دهند و چگونه؟
تغییر مسیر قطبیشدن افکار عمومی دشوار است، اما تجربه نشان میدهد سه گروه توانایی ایجاد تغییر در چارچوب مناقشه را دارند. گروه نخست، چهرههای ملی و فراجناحی هستند؛ مانند ورزشکاران محبوب یا هنرمندان مردمدار که اعتبارشان از سیاست نشات نمیگیرد و میتوانند در بزنگاهها تمرکز افکار عمومی را از دعواهای جناحی به همبستگی انسانی معطوف کنند.
گروه دوم، طنزپردازان و تولیدکنندگان محتوای خلاق هستند. طنز میتواند مباحث ایدئولوژیک و تنشزا را به سطحی روزمره و قابلتحمل تبدیل کند. یک میم (Meme) یا ویدیوی طنز هوشمندانه قادر است فضای دوقطبی را تلطیف کرده و زاویه نگاه مخاطب را تغییر دهد.
گروه سوم، رویدادهای بزرگ مشترک هستند. گاهی نه یک فرد، بلکه وقوع یک حادثه فراگیر میتواند احساسات مشترک انسانی را فعال کند؛ مانند همبستگی ایجادشده در جریان جنگ ۱۲روزه اخیر. چنین رویدادهایی بهصورت موقت انسجام اجتماعی ایجاد میکنند و افکار عمومی را فراتر از اختلافات درونگروهی همسو میسازند. جریانات و افرادی که بتوانند در این بزنگاهها روایتی مورد پذیرش اغلب جناحهای متخاصم ارائه دهند، میتوانند نقش میانجی ایفا کرده و به کاهش تنش در فضای آنلاین کمک کنند.
انتهای پیام/