صفحه نخست

آناتک

آنامدیا

دانشگاه

فرهنگ‌

علم

سیاست و جهان

اقتصاد

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

همدان

هرمزگان

یزد

پخش زنده

۱۴:۵۸ | ۲۸ / ۰۹ /۱۴۰۴
| |
رقص روی خرده‌شیشه‌های شهرت

«گنگ» تله‌ای به نام فرهنگ‌سازی

نزنید. «گنگ» نوجوان را به وسطِ اقیانوسِ متلاطمِ رپ پرتاب می‌کند، اما هیچ «جلیقه نجاتی» به معنای سواد رسانه‌ای و قدرت تحلیل به او نمی‌دهد. نوجوانِ هیجان‌زده، وارد فضایی می‌شود که در آن تمیز دادنِ «هنرِ اعتراضیِ اصیل» از «ابتذالِ مخرب» مثل سایت‌های شرط‌بندی و گروه‌های ترویج خشونت برایش غیرممکن است.
کد خبر : 1020103

گروه فرهنگ خبرگزاری آنا،رضا وحید کارشناس رسانه- انتشار تاک‌شوی اینترنتی «گنگ» در پلتفرمی به ظاهر خصوصی، با اجرای علی ضیاء و میزبانی از «محمدرضا شایع»، فراتر از یک رویداد رسانه‌ای معمول، نشانه‌ای از یک «شیزوفرنی فرهنگی» حاد در سیاست‌گذاری رسانه‌ای ایران است. برنامه‌ای که مسیر پرتلاطمِ تولید بدون مجوز، چالش‌های حقوقی و در نهایت «عذرخواهیِ معنادارِ مهمان» را طی کرد، اکنون به یک مورد مطالعاتی مهم تبدیل شده است. مسئله فراتر از دعوای حقوقی پلتفرم و نهاد ناظر است؛ مسئله، «استحاله معنایی» یک پادفرهنگ و مخابره سیگنال‌های متناقض به نسل زد است.

کالایی‌سازیِ عصیان؛ فروشِ پوسته بدونِ هسته

برنامه «گنگ» مصداقِ عینی و تکان‌دهنده‌ای از مفهومی است که «تئودور آدورنو» و «ماکس هورکهایمر» در مکتب فرانکفورت، آن را «صنعت فرهنگ» نامیدند. در این سازوکار، سیستم سرمایه‌داری حتی دشمنان خود (مانند رپ که ذاتاً موسیقی اعتراض و خشم علیه سیستم است) را می‌بلعد، زهر و خطرشان را می‌گیرد و آن‌ها را به یک «کالای مصرفی» تبدیل می‌کند.

سازندگان این برنامه با یک مهندسی معکوسِ دقیق، متوجه شده‌اند که «خشم» و «عصیان» در بازارِ امروزِ نوجوانان خریدار دارد، اما این خشم اگر واقعی باشد، غیرقابل پخش است. پس چه می‌کنند؟ آن‌ها عصیان را به یک «ژست» تقلیل می‌دهند؛ ژستی که دیگر خطرناک نیست، بلکه پول‌ساز است.

استراتژی اصلی در اینجا، «جداسازی فرم از محتوا»است. اتاق فکر برنامه، جذاب‌ترین لایه‌های بصری فرهنگ هیپ‌هاپ را با دقتِ جراحی جدا کرده است: لباس‌های لش، کلاه‌های کپ، اصطلاحات خاص خیابانی، تکیه‌کلام‌های لاتی و حسِ کاذبِ قدرت. سپس این عناصر را از کفِ خیابان‌های چرک و تاریک برداشته و به یک استودیوی لوکس با نورپردازی‌های نئونیِ خیره‌کننده و صدابرداری شفاف منتقل کرده‌اند. این جابه‌جایی مکانی، تنها یک تغییر دکور نیست؛ بلکه یک فریب بزرگ بصری است که به مخاطب القا می‌کند: «می‌توان یاغی بود، اما در رفاه کامل و زیر نور پروژکتورهای قانونی زندگی کرد.»

خطرناک‌ترین بُعد این ماجرا، «سانسورِ نامرئیِ رنج» است. این برنامه عامدانه بر روی «هزینه‌های گزافِ» این سبک زندگی چشم می‌بندد. در زیستِ واقعیِ زیرزمینی، یک رپر با اضطراب‌های کشنده‌ی اگزیستانسیال، طرد شدن‌های مداوم از خانواده و اجتماع، فقر، درگیری‌های خشونت‌بار فیزیکی و بن‌بست‌های حقوقی دست‌وپنجه نرم می‌کند. اما در قابِ دوربینِ «گنگ»، مهمان برنامه (محمدرضا شایع) به عنوان نمادِ موفقیت، در آرامش از افتخاراتش می‌گوید. مخاطب نوجوان، محصول نهایی یعنی شهرت را می‌بیند، چیزی که او می‌پسندد و به دنبالش است حتی اگر کاذب  باشد، اما فرآیند فرسایشی و قربانیانبی‌شماری که در این مسیر نابود شده‌اند، از کادر حذف شده‌اند.

علاوه بر این، برنامه با ارائه یک تصویر «کاریکاتوری و تقلیل‌گرایانه» از موفقیت، مسیر پیشرفت را تحریف می‌کند. وقتی تمامِ پیچیدگی‌های هنری و اجتماعیِ موسیقی رپ به چند خاطره‌بازیِ بامزه و کل‌کل‌های سطح پایین تقلیل می‌یابد، نوجوان تصور می‌کند که ورود به این دنیا نیازمند «استعداد» یا «مطالعه» نیست، بلکه صرفاً با داشتنِ یک «استایل» متفاوت و کمی جسارتِ کلامی می‌توان به قله رسید. این ساده‌سازیِ افراطی، توهمی از توانمندی را در مخاطب ایجاد می‌کند که در مواجهه با اولین سدِ واقعیت، به سرخوردگی شدید تبدیل می‌شود.

در نهایت، این کالایی‌سازی باعث می‌شود که «عصیان» به یک «مُد»  تبدیل شود. نوجوانی که تحت تأثیر این برنامه قرارمی‌گیرد، به جای آنکه رپ را ابزاری برای بیانِ دردهای اجتماعی یانقدِ وضعیت موجود بداند، آن را صرفاً ابزاری برای «دیده شدن» و«لایک گرفتن» می‌پندارد. فرهنگِ «گنگ» در اینجا دیگر یک جنبشِ اجتماعی نیست، بلکه یک «تمِ اینستاگرامی» است. برنامه با گرفتنِ روحِ اعتراضیِ رپ و باقی گذاشتنِ جسدِ بی‌جانِ آن، عملاً به این فرهنگ خیانت می‌کند و آن را به سطحِ یک سرگرمیِ مبتذل تنزل می‌دهد.

بحرانِ اصالت؛ وقتی «زیرزمین» در «ویترین» جا نمی‌شود

حواشی پس از انتشار، اثبات کرد که پروژه «رسمی‌سازی دستوری رپ» بدون درکِ اکوسیستم آن، محکوم به شکست است. این برنامه در یک بازی دو سر باخت گرفتار شد:

نهاد ناظر: به دلیل فقدان چهارچوب‌های قانونی مشخص، واکنش قهری (شکایت) نشان داد که نمادی از سردرگمی حاکمیت در مواجهه با ژانرهای نوپدید است. بی‌برنامه‌گی و نظارت حداقلی آنچنان پلتفرم‌های خصوصی را جسور کرده است که دیگر هر برنامه‌ی نازلی را اجرا می‌کنند تا فقط پول در بیاورند.

بدنه اجتماعی رپ: واکنشِ دافعه‌آمیز هواداران و ویدیوی اعتراف‌گونه‌ی محمدرضا شایع «فکر می‌کردم قدمی برمی‌دارم، اما اشتباه کردم»، نشان داد که سرمایه نمادینِ رپ فارسی، به «استقلال» و «فاصله از قرائت رسمی» گره خورده است. تلاش برای نشاندنِ یک پدیده ذاتاً غیررسمی بر صندلیِ رسمی، تنها به «ازخودبیگانگی» هنرمند و بی‌اعتباری رسانه منجر شد.

غفلتِ پداگوژیک؛ عادی‌سازی در غیابِ مصون‌سازی

نقد بنیادین به برنامه «گنگ» که فراتر از سلیقه‌های هنری، مستقیماً با حوزه «علوم تربیتی و روانشناسی نوجوان»درگیر است رویکرد به شدت سطحی و «توریستی» سازندگان به یک پدیده عمیق و پیچیده اجتماعی است. نوجوانی، دورانی است که هویت فرد در حال شکل‌گیری است و مرزهای واقعیت و فانتزی اغلب مخدوش می‌شود. در این دوران حساس، نوجوان تشنه‌ی الگوپذیری است و هر پیامی که از سوی «رسانه‌های جریان اصلی» یا چهره‌های محبوب مخابره شود، حکمِ حقیقتِ مطلق را پیدا می‌کند. سازندگان برنامه با نادیده گرفتنِ این ویژگیِ روانشناختی، تنها به فکرِ بالا بردنِ گرافِ بازدیدها بوده‌اند، غافل از اینکه هر دقیقه از این برنامه می‌تواند مسیر زندگی یک نوجوان را تغییر دهد.

مشکل اصلی در اینجا «مشروعیت‌بخشیِ کاذب» است. وقتی چهره‌ای موجه و رسمی مانند «علی ضیاء» -که سال‌ها در قاب تلویزیون ملی دیده شده با اشتیاق و ولع از ادبیاتِ خاصِ زیرزمینی استفاده می‌کند و سعی می‌کند خود را با این جریان همسو نشان دهد، ناخودآگاهِ نوجوان گاردِ دفاعی خود را پایین می‌آورد. نوجوان با خود می‌گوید: «اگر آقای مجری که مورد تایید است اینگونه حرف می‌زند و رفتار می‌کند، پس این سبک زندگی کاملاً امن، پذیرفته‌شده و بی‌خطر است.» این تایید ضمنی، قبحِ رفتارهای پرخطرِ نهفته در زیرپوستِ این فرهنگ را از بین می‌برد.

این برنامه دقیقاً مصداقِ «قبح‌زدایی بدونِ ایمن‌سازی»است. فرض کنید به یک کودک، جذابیت‌های شنا در اقیانوس را با آب‌وتاب نشان دهید، اما هیچ‌گاه به او شنا کردن یاد ندهید و از کوسه‌ها حرفی نزنید. «گنگ» نوجوان را به وسطِ اقیانوسِ متلاطمِ رپ پرتاب می‌کند، اما هیچ «جلیقه نجاتی» به معنای سواد رسانه‌ای و قدرت تحلیل به او نمی‌دهد. نوجوانِ هیجان‌زده، وارد فضایی می‌شود که در آن تمیز دادنِ «هنرِ اعتراضیِ اصیل» از «ابتذالِ مخرب» مثل سایت‌های شرط‌بندی و گروه‌های ترویج خشونت برایش غیرممکن است.

نکته‌ی بسیار نگران‌کننده، نقشِ این برنامه به عنوان یک «دروازه ورود» است. تحقیقات نشان می‌دهد که بسیاری از نوجوانان، پس از آشنایی اولیه با ظواهرِ جذابِ رپ از طریق چنین برنامه‌هایی، برای ارضای حس کنجکاوی خود به جستجو در فضای مجازی می‌پردازند. این جستجو آن‌ها را مستقیماً به سمتِ «دارک‌وبِ فرهنگی» هدایت می‌کند؛ جایی که تبلیغات سایت‌های شرط‌بندی، فروش مواد مخدرِ صنعتیِ جدید (مثل کمیکال و ماشروم) و فلسفه‌های پوچ‌گرایانه (نیهیلیسم) منتظرِ شکارِ قربانیانِ تازه‌وارد هستند. برنامه «گنگ» شاید مستقیماً مروجِ فساد نباشد، اما جاده‌صاف‌کنِ مسیری است که انتهایش به دره ختم می‌شود.

در نهایت، این رویکرد نشان‌دهنده‌ی «فقدانِ پیوستِ فرهنگی» در پلتفرم‌های VOD است. رسانه، چه دولتی و چه خصوصی، در برابر سلامت روان جامعه مسئول است. نمی‌توان صرفاً با اتکا به اینکه «مردم این را می‌خواهند» یا «این ترند شده است»، هر محتوایی را تولید کرد. سازندگان «گنگ» با این توجیه که در حال «پل زدن» بین نسل‌ها هستند، عملاً در حالِ ساختنِ یک «سراب» بوده‌اند. سرابی که نوجوان تشنه را به دنبال خود می‌کشاند و زمانی که او به حقیقتِ ماجرا می‌رسد، نه آبی برای نوشیدن هست و نه راهی برای بازگشت. این خیانت به اعتمادِ خانواده‌هایی است که پلتفرم‌های رسمی را محیطی امن‌تر از ماهواره و اینستاگرام می‌دانستند.

بازاریابی برای پرتگاه

«گنگ» نمونه‌ای کلاسیک از «مصادره به مطلوبِ سرمایه‌داری» است. پلتفرم‌ها جذابیتِ رپ را می‌دوشند، محتوایش را ناکارآمد می‌کنند و پوسته‌اش را می‌فروشند. قربانی نهایی، نوجوانی است که باور می‌کند می‌توان بدون سوختن، در آتش رقصید. تا زمانی که برنامه‌سازان جسارت یا دانش نقد درون‌متنی و آسیب‌شناسی واقعی رپ را نداشته باشند و صرفاً به دنبال «شوآف» با ستاره‌های این جریان باشند، این تولیدات نه خدمت به موسیقی است و نه فرهنگ؛ بلکه باز کردن دروازه قلعه به روی مهاجمانی است که خانواده‌ها سال‌ها برای شناخت و مهار آن‌ها تلاش کرده‌اند.

«گنگ» نوجوان را تشنه می‌کند، اما او را به سمت سرابی هدایت می‌کند که انتهایش باتلاق است؛ باتلاقی که در استودیوی شیکِ علی ضیاء دیده نمی‌شود.

انتهای پیام/

ارسال نظر