وعده جاودانگی در اینترنت تنها یک افسانه است
جوانی با لبخندی حسابشده به دوربین مینگرد، در حالی که در گوشهای از اتاق، خود واقعیاش پشت همان لبخند پنهان مانده است. جهان امروز، صحنهای دوگانه است؛ جایی که انسان در دو بستر همزمان حضور دارد، یکی ملموس و فیزیکی، دیگری مجازی و در حال ناپدید شدن. از این دوگانگی به عنوان شکاف درک انسان از خود یاد میشود.
وعده ماندگاری و واقعیت رو به زوال رفته
در آغاز عصر رسانههای اجتماعی، کاربران تصور کردند که اینترنت همان حافظه همیشگی بشر است. اما پژوهشهای جدید نشان میدهد ۷۲ درصد از لینکهای تولیدشده در دهه ۹۰ میلادی از میان رفتهاند و حدود ۴۰ درصد از پیوندها تنها پس از ده سال نابود میشوند.
این اعداد نشان میدهد که جهان دیجیتال، برخلاف ادعایش، نه بایگانی حافظه بلکه خاکسپاری تدریجی دادههاست. همین ناپایداری، اضطرابی تازه میآفریند، اضطراب محو شدن که میتوان آن را نوعی اضطراب جدایی دانست.
پلتفرمها ذاتا دوگانگی میآفرینند. کاربر در برابر تماشاگران نامرئی، رفتاری دیگر دارد؛ همانگونه که یک بازیگر، نقش واحد خود را در دو صحنه متفاوت اجرا میکند. این ساختار، تضاد میان اصالت و نمایش را شکل میدهد. تضادی که، به یکی از فوریترین چالشهای روانشناختی زمانه ما بدل شده است.
پلتفرم و خستگی روانی
رسانههای اجتماعی با وعده آزادی بیان و خودابرازی آغاز شدند، اما بهتدریج به صحنهای برای مدیریت برداشت و ساخت تصویر بدل شدند. انسان به شکلی ناهشیار، درگیر حفظ چهرههای متعددی از خود شده است. سبکهای دلبستگی که در روابط انسانی معنا داشتند، حالا در روابط ما با حسابهای کاربری بازتاب یافتهاند. افراد با دلبستگی ایمن، انتظار دارند حضور دیجیتالشان پایدار باشد؛ اما واقعیت فنی ناپایداری دادهها، این اعتماد را میشکند و به اضطراب میانجامد.
در مقاله «شخصیت آنلاین در برابر آفلاین» این سازوکار از منظر روانشناسی شناختی تحلیل شده است. پژوهشی از مدرسه کسبوکار کلمبیا نشان میدهد کاربرانی که در بیان خود اصیلترند، رضایت از زندگی بالاتری گزارش میکنند. در مقابل، کسانی که میان هویت آنلاین و آفلاین خود فاصله زیادی دارند، دچار تعارض درونی و خستگی روانی میشوند. به بیان ساده، هرچه نقشها بیشتر، خستگی ذهنی نیز عمیقتر است. انسان دیجیتال، بازیگری است که مدام باید یادش بماند در کدام صحنه سخن میگوید.
هر بار که تصویری منتشر میکنیم، باید از خود بپرسیم آیا این بازتابی از زندگی ماست یا صحنهای برای نمایش آن؟
زندگی اجرا شده در میان فیلترها
مقاله در مطالعهای بالینی به سرگذشت زنی به نام «سارا» اشاره میکند؛ زنی که زندگی مجازیاش سرشار از سفر و موفقیت بود، اما در واقعیت با اضطراب، فشار مالی و احساس پوچی مواجه شد. او در گفتوگو با درمانگر خود گفته بود: «احساس میکنم زندگیام را اجرا میکنم، نه به معنای اینکه زندگی میکنم.» این جمله، جوهره بحران هویت دیجیتال است؛ زمانی که انسان به جای زیستن، در حال اجرای نسخهای از خود برای تماشاگران نامرئی است.
از سوی دیگر، اگر به همین احساس از منظر فلسفی نگاه شود. وقتی خود دیجیتال محو میشود، انسان با پرسشی وجودی روبهرو میشود: اگر آنچه از ما میماند، ناپایدار است، کدام تصویر، واقعیتر است؟ پاسخ ساده، اما هشداردهنده است: «هویت دیجیتال باید ابزاری باشد برای تقویت ارتباط، نه هویت و تعریفی برای انسان.»
گاهی پذیرش زوال، خود نوعی درمان است؛ چراکه درک ناپایداری، اضطراب از دست دادن را به پذیرش تبدیل میکند.
اصالت در پستگذاری و سلامت روان
یافتهها نشان میدهد میان اصالت در پستگذاری و سلامت روان، رابطهای علی وجود دارد. کاربرانی که یک هفته بهصورت اصیل پست گذاشتند، ۱۹ درصد افزایش حس مثبت و ۲۰ درصد کاهش حس منفی را تجربه کردند. نحوه استفاده از پلتفرمها، نه خود تنها آنها، بر روان ما اثرگذار است.
روانشناسان هشدار میدهند که وابستگی شدید به روایت آنلاین، شکل تازهای از اضطراب هویتی میآفریند. در جهانی که سرور و حساب کاربری میتواند در یک لحظه خاموش شود، وابستگی به تصویر دیجیتال، به معنای نادیده گرفتن ناپایداری جهان است. راهحل پیشنهادی بازگشت به آگاهی است: استفاده از فضاهای دیجیتال با قصد آگاهانه و نه از سر اضطراب دیدهشدن.
هویت دیجیتال باید مکمل باشد، نه جانشین
راه نجات در حذف حضور دیجیتال نیست، بلکه در ادغام آگاهانه است. چندگانگی آگاهانه به ما میآموزد که میتوان در چند زمینه حضور داشت، بیآنکه از هویت مرکزی خود فاصله بگیریم.
هر بار که تصویری منتشر میکنیم، باید از خود بپرسیم آیا این بازتابی از زندگی ماست یا صحنهای برای نمایش آن؟ شاید پاسخ در همان پرسش آغازین پنهان باشد؛ جایی میان دو تصویر یکی روشن بر صفحه، دیگری خاموش در درون. اگر آنچه از ما در جهان دیجیتال میماند ناپایدار و گذراست، خود واقعی را باید در کدام تصویر جستوجو کنیم؟
انتهای پیام/