وقتی استعدادها دیده میشوند: گامی برای جلوگیری از فرسایش ذهنی نخبگان
به گزارش خبرگزاری آنا، مهاجرت نخبگان، بهویژه در حوزههای علمی و پژوهشی، یکی از چالشهای ساختاری و پیچیدهای است. این پدیده تنها به خروج فیزیکی افراد ممتاز از مرزها محدود نمیشود، بلکه اغلب با «مهاجرت ذهنی» آغاز میشود؛ فرآیندی که در آن نخبگان، بهدلیل فقدان فضای مناسب برای رشد، بیتوجهی ساختارهای علمی و اداری، و نبود سازوکارهای شناسایی و حمایت از استعدادها، دیگر انگیزهای برای خلق، نوآوری و مشارکت فکری نمییابند. در چنین شرایطی، حتی اگر فرد در کشور بماند، حضورش بهصورتی غیرفعال و ساکت خواهد بود.
در این میان، نقش دانشگاهها بهعنوان قلب تپنده نظام علمی کشور، بیش از پیش مورد توجه قرار میگیرد. دانشگاههایی که باید بستری برای شکوفایی استعدادها باشند، گاه بهدلیل تمرکز یکسویه بر آموزش نظری، نبود برنامههای هدفمند شناسایی نخبگان، و معیارهای نادرست ارزیابی علمی، خود به عاملی برای دلسردی و فرسایش ذهنی تبدیل میشوند.
با این حال، مهاجرت بهخودیخود همیشه منفی نیست؛ زمانی که همراه با بازگشت و انتقال دانش باشد، میتواند بهعنوان بخشی از چرخهای سالم توسعهای محسوب شود. اما زمانی که بهدلیل بسته بودن درهای فرصتها و نبود امید به تغییر، بهصورت دائمی و بدون بازگشت رقم بخورد، خسارتی جبرانناپذیر برای سرمایههای فکری کشور بهشمار میآید.
در این گفتوگو، محمدعلی کریمی، استاد فلسفه، کلام و معارف اسلامی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی، با اشاره به تجربه شخصی و مشاهدات ساختاری، هشدار میدهد که بدون اصلاح ریشهای نظامهای شناسایی، ارزیابی و حمایت از نخبگان، نهتنها نمیتوان مهاجرت فیزیکی را متوقف کرد، بلکه خاموشی ذهنی نخبگان که پیشدرآمد آن مهاجرت است، همچنان فزونی خواهد یافت. راهحل، همانگونه که وی تأکید میکند، در تبدیل دانشگاهها به مراکز زنده تولید فکر، نوآوری و راهحلیابی، و بازنگری در معیارهای علمی بر اساس شایستگی واقعی، نه صرفاً فرمهای رسمی، نهفته است.
آغاز فرار مغزها از دل بیتوجهیهای دانشگاهی
محمدعلی کریمی، استاد دروس فلسفه، کلام و معارف اسلامی در دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی، در گفتوگو با خبرگزاری آنا اظهار کرد: اگر دانشگاهها و مسئولان کشور نخبهها را شناسایی نکنند و زمینه بروز استعدادهایشان را فراهم نسازند، طبیعی است که بسیاری جذب فرصتهای خارج از کشور شوند. مهاجرت بهخودیخود همیشه منفی نیست؛ اگر دانشجو یا پژوهشگر برای کسب علم و تجربه به خارج برود و سپس به کشور بازگردد تا خدمت کند، این ارزشمند است. اما وقتی مهاجرت به معنای فرار دائمی و قطع ارتباط با وطن باشد، آنوقت یک خسارت جبرانناپذیر برای ایران محسوب میشود.
مهاجرت نخبگان، تصمیمی ناگهانی نیست. بلکه فرآیندی تدریجی است که با دلزدگی آغاز میشود. نخبهای که دیده نشد، حمایت نشد و فرصت رشد نیافت، بهتدریج به این نتیجه میرسد که جای او در این سیستم نیست. آنگاه، مهاجرت به یک گزینه منطقی تبدیل میشود. کریمی در ادامه افزود: مشکل اصلی ما این است که فضای علمی و اداری کشور بهگونهای نیست که قدر و منزلت نخبگان شناخته شود. من در دوران تحصیل همیشه شاگرد ممتاز بودم، معدلهای بالای ۱۹ و ۲۰ داشتم، حتی در المپیادهای علمی هم رتبه کسب کرده بودم، اما هیچوقت کسی از من نپرسید چه نیازی دارم یا چگونه میتوانم بهتر پیشرفت کنم. این بیتوجهی و قدرناشناسی باعث دلسردی میشود. وقتی فردی که سالها تلاش کرده، خود را در کنار کسانی میبیند که بدون دانش و مهارت همان جایگاه را دارند، انگیزهاش برای ماندن و کار کردن در کشور از بین میرود.
معیارهای غلط در سنجش علمی
کریمی با انتقاد از نظام ارزیابی نخبگان ادامه داد: معیارهایی که برای ارزشگذاری علمی در کشور در نظر گرفته میشود اغلب ناقص و حتی اشتباه است. وقتی شاخصهای سنجش توانمندی نخبگان دقیق نباشد، افراد شایسته دیده نمیشوند و فرصتها به کسانی داده میشود که شاید شایستگی لازم را نداشته باشند. این بیعدالتی در نهایت نهتنها به فرار مغزها منجر میشود، بلکه کل نظام علمی کشور را تضعیف میکند.
انتهای پیام/