صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۲:۰۳ - ۰۹ آذر ۱۴۰۳
کشف‌های تصادفی- ۱

مورد اتفاقی لوزالمعده| قند خون به‌جای اسیدهای چرب روده

بسیاری از کشف‌ها و نوآوری‌های تاریخ نه برپایه برنامه‌ای از پیش‌تنظیم‌شده که برحسب اتفاقی ساده که توجه ذهن کنجکاو دانشمندان را به خود جلب کرده رخ داده‌اند. یکی از این موارد درک نقش لوزالمعده در تنظیم قند خون است.
کد خبر : 942814

خبرگزاری  آنا- هدا عربشاهی: تاریخ علم مملو از بارقهاست. بارقه‌های نبوغ. از پزشکی تا نجوم، از کشف فسیل‌های دیرینه‌شناختی تا درک سازوکارهایی که جهان طبیعت را نظم می‌دهند. شهودهای خارق‌العاده، که دانش را رونق می‌دهند و اغلب، جهان ما را متحول می‌کنند. اما فقط بارقه‌های نبوغ نیستند که به کشف‌ها و نوآوری‌های بزرگ منجر می‌شوند بلکه بعضی‌وقت‌ها بخت هم یار است. بخت و اقبالی که به شکل رویایی در خواب یا اتفاقی بر حسب تصادف خود را نشان می‌دهد و تاریخ بشریت را برای همیشه دگرگون می‌کند. یکی از مواردی که برای درک و شناخت بهتر آن، اقبال و اتفاق نقش مهمی ایفا کرده نقش پانکراس و شناسایی انسولین است.  

کشف انسولین 

ژانویه ۱۹۲۲، لئونارد تامپسون چهارده ساله اولین انسانی بود که تزریق انسولین دریافت کرد. در شرایط عادی، انسولین هورمونی است که در پانکراس یا لُوزُالمِعده تولید می‌شود و غلظت گلوکز خون را تنظیم می‌کند. اما اگر فردی چون تامپسون جوان از دیابت رنج ببرد، انسولین تولید و ترشح نمی‌شود. پساز تزریق دوم که انسولین خالصتری بود پسر که در وضعیتناامیدکننده‌ای به‌سر می‌برد شروع به بهبود کرد. دیابت درواقع بیماری لاعلاجی بود که تا پیش‌از شروع استفاده از انسولین بهعنوان دارو، بهسرعت باعث مرگ میشد. 

لئونارد تامپسون چهارده ساله اولین انسانی بود که تزریق انسولین دریافت کرد

پزشک کانادایی فردریک بانتینگ و دستیارش چارلز بِست، یک‌سال قبل از این تزریق، یعنی در سال ۱۹۲۱ انسولین را کشف کردند. این دو دانشمند در آزمایشگاهی که پروفسور جان مکلئود از دانشگاه تورنتو به بانتینگ اعطا کرده بود کار میکردند و از پانکراس سگها برای آزمایش‌هایشان بهره می‌بردند. بنابراین این دو محقق توانستند هورمون تولیدشده در جزایر لانگرهانس پانکراس را استخراج و عملکرد آن را مطالعه کنند. 

اما انسولینی که در سرنگهای مخصوص، لئونارد تامپسون جوان را نجات داد از دام‌های کشته‌شده استخراج شده بود و بعد زیست‌شیمی‌دانی به نام جیمز برترام کولیپ که مکلئود برای کمک به بانتینگ و بست فراخوانده بود، آن انسولین را خالصسازی کرده بود. این دانشمندان مورد تامپسون و سایر بیماران را در مقالهای تحت عنوان عصارههای پانکراس در درمان دیابت شیرین ارائه کردند و از آن لحظه عصر جدیدی در درمان این بیماری آغاز شد. از چهار محققی که در این کشف مشارکت داشتند یک‌سال بعد به بانتینگ و مکلئود جایزه نوبل پزشکی و فیزیولوژی اعطا شد. 

مورد تصادفی اسکار مینکوفسکی 

 تا اینجای کار هیچ تصادفی در کار نیست. درواقع، اقبال و اتفاق به زمانی دورتر باز می‌گردد. دیابت بیماری پیچیده‌ای است و طبیعی است که درک همه عملکردهای آن یک‌باره رخ نداده است. ابوعلی‌سینا، پزشک و همه‌چیزدان بزرگ ایرانی، دیابت را به تفصیل در کتاب معروفش، قانون طب (القانون فی‌الطب) توصیف کرده است، اما او هم، مانند همه اسلاف و جانشینانش طی ۹۰۰ سال بعد از این توصیفات، قادر به ارائه درمانی موثر نبود. وقتی گلیسمی یا سطح گلوکز موجود در خون بالا میرود، جزایر لانگرهانس انسولین تولید میکنند و وقتی این هورمون به گردش خون وارد میشود سلولها را تحریک میکند تا از گلوکز استفاده کنند یا داخل آنها جمع شوند. هم‌زمان، کبد را تحریک میکند تا از گلوکز برای تبدیل آن به گلیکوژن، پلیساکارید ذخیره، استفاده کند و سطح قند خون را به پارامترهای طبیعی بازگرداند. باوجوداین، وقتی مقدار آن خیلی پایین است، هورمون دیگری مداخله میکند که این هورمون هم در پانکراس ترشح میشود اما اثر معکوس دارد. اگر انسولین کافی تولید نشود- آن‌گونه که در دیابت نوع ۱ وجود دارد- یا اگر تولید شود اما تأثیری نداشته باشد- در مورد دیابت نوع ۲ یا مقاوم به انسولین- تنظیم نمیتواند انجام شود. امروزه دانش پزشکی به درک این سازوکار رسیده است، اما تا قرن نوزدهم دخالت پانکراس در کنترل قندها شناخته شده نبود. 

پزشک کانادایی فردریک بانتینگ و دستیارش چارلز بِست کاشفان انسولین

همهچیز به لطف فیزیولوژیست و پزشک آٖلمانی اسکار مینکوفسکی و ملاقات تصادفیاو با همکارش جوزف فونمرینگ تغییر کرد. سال ۱۸۸۹ مینکوفسکی در کتابخانه موسسه هوپه-زیلر در دانشگاه استراسبورگ بود و دنبال چند کتاب شیمی می‌گشت. این شهر در آن زمان تحت حاکمیت آلمان بود. فونمرینگ در موسسه کار میکرد و آن دو بهطور اتفاقی با هم آشنا شدند. گفت‌وگو بلافاصله به صحبتی علمی تبدیل شد. فونمرینگ میخواست بداند آیا کلینیکی که مینکوفسکی در آن کار می‌کند از روغن غنی از اسیدهای چرب آزاد، عناصر تشکیلدهنده چربی، برای درمان کسانی که از اختلالات گوارشی رنج میبردند استفاده می‌کند یا خیر. پیشتر شناخته شده بود که لوزالمعده غده‌ای برونریز است که، در میان چیزهای دیگر، آنزیمهای لیپولیتیک روده را تامین میکند. این آنزیم‌ها بهنوبه خود برای شکستن چربیها و تبدیل آنها به اسیدهای چرب ضروری‌اند و اجازه میدهند اسیدهای چرب در خود روده جذب شوند. فرضیه فونمرینگ این بود که اگر لوزالمعده بهدرستی کار نکند، میتوان با تهیه مستقیم اسیدهای چرب به بیماران کمک کرد. 

مینکوفسکی شک داشت و به‌همین‌علت از این همکارش پرسید که آیا قادر است ادعاهای خود را ثابت کند. فون‌مرینگ اعتراف کرد که سعی کرده است مجاری پانکراس را در سگ‌ها ببندد، اما نتوانسته پانکراس را جدا و نظریه خودش را اثبات کند. مینکوفسکی جراحی استثنایی بود و از این‌رو، آزمایشی رادیکال را پیشنهاد کرد: چرا پانکراس را بهطور کامل بر نداریم؟ حالا این فونمرینگ بود که مردد بود. زیرا باور نداشت که سگ بتواند از چنین عملی جان سالم به در ببرد. همانروز، مینکوفسکی و فونمرینگ، عمل جراحی پانکراتکتومی را روی سگی در آزمایشگاه برنهارد ناونین، که مربی مینکوفسکی بود انجام دادند. حیوان زنده ماند و دو محقق وضعیت پساعمل سگ را تحتنظر گرفتند. گفته می‌شود که مینکوفسکی متوجه شد که ادرار سگ جراحی‌شده، توده‌ای مگس را به خود جذب کرده است. از این مشاهدات، او به این فکر افتاد که ادرار را تجزیه و تحلیل کند. این‌گونه او غلظت غیرطبیعی گلوکز را در ادار سگ پیدا کرد که نشان می‌داد حیوان به دیابت مبتلا شده است. 

اسکار مینکوفسکی و همکارش جوزف فونمرینگ

درواقع، مگس‌ها بهندرت مجذوب ادرار می‌شوند و از این‌رو، تجمعشان توجه مینکوفسکی را جلب کرد و با تجزیه ادرار دریافت که سگ تمام علائم اصلی دیابت را بروز داده است که مهمترین آنها نیاز به دفع مکرر ادرار بود، پدیدهای که دانشمندان بهراحتی میتوانند آن را تأیید کنند، زیرا حیوانات آزمایشگاهی برای ادرار کردن و مدفوع در ظروف مخصوص آموزش دیده بودند. بههمیندلیل بود که مینکوفسکی متوجه شد که سطح گلوکز ادار سگ بیش از حدِ طبیعی است. وضعیتی که به آن گلیکوزوری میگویند. 

باوجوداین، مشکلی اساسی وجود داشت: سگ متعلق به فون‌مرینگ بود که او پیشتر روی همان حیوان با ماده‌ای به نام فلوریزین آزمایش می‌کرد و این ماده باعث گلیکوزوری می‌شود. برای رد این متغیر، مینکوفسکی روی سه سگ دیگر جراحی پانکراتکتومی انجام داد و در همه آنها علائم دیابت را مشاهده کرد. او سعی کرد تکه‌ای از لوزالمعده را زیر پوست حیوانات تحت عمل بکارد و با این کار دریافت که این عمل با افزایش قند خون ناشی از دیابت مقابله می‌کند حداقل تا زمانی که بافت پیوندی تحلیل برود. تنها نتیجه ممکن این بود که پانکراس اندام کلیدی در تنظیم قند خون است نه کنترل اسیدهای چرب روده. این استنباط درها را برای مطالعه پانکراس بهعنوان غده‌ای درونریز باز کرد و سپس به بانتینگ و همکارانش اجازه داد تا هورمون انسولین را کشف کنند. 

انتهای پیام/

برچسب ها: رازهای دانش
ارسال نظر