سینما و روانشناسی به هم نزدیک هستند/ مخاطبان هنر و تجربه برای سرگرمی به سینما نمیروند
به گزارش خبرنگار فرهنگی آنا، در ابتدای این جلسه و پس از نمایش «خواب است پروانه» محمد احمدی در مورد این فیلم بیان کرد: من راه خودم را مشخص کردهام و میدانم دنبال چه چیزی هستم. در مورد این فیلم به جرات میگویم که اگر گروه هنر و تجربه نبود امکان این را نداشتیم که «خواب است پروانه» را در سینماها و به صورت عمومی اکران کنیم و تنها راهمان ارائه آن در شبکه نمایش خانگی بود. اما وقتی کلید گروه هنر و تجربه زده شد من این فیلم را به آقای علمالهدی پیشنهاد دادم و مورد تایید قرار گرفت و در نهایت منجر به این شد که امکان اکران آن در سینما فراهم شود. به گونهای که من رایت آن را نیز پس گرفتم.
وی ادامه داد: من همیشه میگویم تجربه متفاوت و خوبی است که کارگردان بتواند فیلمش را با مردم ببیند. اکران نشدن فیلم در طول این چند سال اتفاق خوبی برای این اثر بود و موجب شد فیلم در شرایط بهتری در گروه هنر و تجربه اکران شود. مخاطبان گروه هنر و تجربه کسانی هستند که برای سرگرمی به سینما نمیآیند، فیلمهای هنر و تجربه مخاطب خاص خودش را دارد.
در ادامه سحر عصرآزاد درباره میرعابدینی بیان کرد: مزدک میرعابدینی تا کنون چندین تجربه بازیگری داشته و حالا فیلمش بعد از 6 سال اکران شده است و حالا این یک تجربه خاص و شروع یک راه جدید است.
میرعابدینی اظهار کرد: من 6 سال بود که فیلم را به صورت پیوسته ندیده بودم و نگران بودم که مخاطب را خسته کند، وقتی فیلمی مدعی هنری بودن است، باید طول مدت زمان سکانسها کوتاه باشد. از آقای احمدی سپاسگزارم که به من اعتماد کردند و توانستم فیلمم را بسازم. خوشحالم که این فیلم به نمایش درآمد و مخاطبانمان یک رقمی نیستند. این گونه فیلمها معمولا به مرور مخاطب را جذب میکنند و کم کم به تعداد آنها اضافه میشود.
پس از آن سحر عصر آزاد بیان کرد: درامهای روانکاوانه سابقه روشنی در سینمای ما ندارند و خیلی به آنها پرداخته نشده است اما شما به سراغ چنین فضایی رفتید. ما در فیلم شاهد یک نوع جابهجایی نیز هستیم که به مرور و در طول داستان جایگاه بیمار و پزشک عوض میشود.
مزدک میرعابدینی در این باره گفت: من سالها تجربه رفتن نزد وانپزشک و روانکاو را داشتم و همچنین به عنوان بازیگر دغدغهها و تنهاییها و آشفتگیهای خودم را هم داشتم. در چنین فیلمهایی روند قصه به طور طبیعی به سمت این تغییر میرود و من فکر میکنم فرم این فیلم در واقع با نوع محتوای آن خیلی هماهنگ است. بیماران یک سیر صعودی و دکتر یک سیر نزولی را طی میکنند تا در یک نقطه تلاقی به هم میرسند.
سحر عصر آزاد در ادامه با اشاره به اینکه رابطه این بیماران با پزشک طی یک روندی پررنگ میشود و اهمیت نقش پزشک کم کم بیشتر میشود، از میرعابدینی پرسید: این بیماران را بر اساس چه دغدغهای انتخاب کردید؟ آیا انتخابها به واسطه فراوانی این نوع بحران در جامعه بوده است؟
میرعابدینی با تاکید بر اینکه دیده نشدن نقش دکتر در ابتدای فیلم عمدی بوده، پاسخ داد: در مورد انتخاب بازیگران باید بگویم دوست داشتم یکی از بیماران یا در واقع مراجعین شغلش بازیگری باشد هرچند که امکان استفاده از بازیگر چهره نداشتیم اما به دلیل جنس فیلم که روی لبه مستند است، فکر کردم که یکی از این افراد بازیگر باشد و مشکلاتش را بگوید.
در ادامه احمدی تهیه کننده فیلم نیز درباره انتخاب افراد شرح داد: فیلمهای هنر و تجربه در حقیقت شخصیتر از فیلمهای عمومی است و میتوان ساده و با دو سه نفر یک فیلم تجربی را ساخت، حتی میتوان دوربین را مثل قلم به دست گرفت و مشق کرد. کارگردان در این فیلمها مثل یک سرگروه است و لازم نیست بر همه امور اشراف کامل داشته باشد، او باید عوامل خوب و کاربلدی را انتخاب کند و لزومی ندارد که خودش در همه شاخهها تخصص داشته باشد. چنین فردی میتواند آدم باهوشی باشد و از هر چه اتفاق میافتد به نفع خودش و مطابق با سلیقه خودش بهره ببرد.
پس از آن مزدک میرعابدینی در پاسخ به یکی از حضار مبنی بر اینکه مشکلات افرادی که در فیلم حضور داشتند چقدر واقعی بوده است، گفت: وقتی فیلم را مونتاژ می کردیم حس میکردم از واقعیت به سمت نیمه دیوانگی میرویم، ولی این فقط نظر من است. همه افراد حاضر در فیلم مشکلاتی داشتند و علت انتخاب آنها این بود که قرار بود راجع به یک مشکلی که دارند حرف بزنند.
وی همچنین در مورد سوالی راجع به اسم فیلم و دلیل انتخاب آن توضیح داد: اسم فیلم از یک هایکو آمده است که میگوید: « روی ناقوس نشسته، خواب است پروانه» و اگر باری داشته باشد از خصلت کنتراستی است که ناقوس بزرگ با پروانه دارد.
وی ادامه داد: دکتر در فیلم به مرور پیدا میشود و حس همدلیاش زیاد میشود تا جایی که میرود و روی صندلی بیمار مینشیند و دیگر فرقی با هم نمیکنند. پروانه برای من نماد یک غفلت و یک شادی گذرا است.
میرعابدینی در پاسخ به یکی دیگر از حضار که در مورد کارگاهی بودن فیلمنامه و چگونگی رسیدن به آنچه مد نظر بود سوال کرد، گفت: هر وقت بازیگرها میخواستند خیلی عمیق شوند مانع میشدم و میگفتم از این جلوتر نرویم. من به واسطه داشتن پدر و مادر دانشگاهی در فضایی بزرگ شدم که همیشه با علم و دانستن درگیر بودم. وقتی وارد سینما شدم با مبحث جنون خیلی ارتباط برقرار کردم و معتقدم دو مبحث سینما و روانشناسی به شدت به هم نزدیک هستند. در هنگام ساخت فیلم دوست داشتم در یک جاهایی دست بازیگر را باز بگذارم تا آنها بتوانند خودشان را بروز دهند و در یک جاهایی همه چیز را کنترل کنم.
در پایان سحر عصر آزاد بیان کرد: به نظر من یکی از نکات فیلم این است که تصویری از جزییات ارائه میدهد. سکانسهای مربوط به مترو به آن فضا کمک میکند که ما بدانیم در یک فضای ناشناخته نیسیتم و ارتباط با ادمها یک رابطه زیرپوستی است.
میرعابدینی در این رابطه اظهار کرد: قطعا من در فیلم یک جغرافیا دارم و میخواستم بگویم که قصه در تهران است. همه تلاشهای بصری ما به این سو میرفت که به درون آدمها برویم. خیلی دوست داشتم با روز، باران و در زیر زمین شلوغ آغاز شود و با زیر زمین خلوت تمام شود.
وی ادامه داد. من هفت سال زیر زمین راه رفتم و وقتی فیلم اکران شد حس کردم نور چشمم را میزند.
انتهای پیام/