مسئلهشناسی توسعه در ایران
به گزارش خبرگزاری آنا، ایران در زمره نخستین کشورهایی است که برنامه ریزی توسعه را در شروع کرده؛ حتی در بین کشورهای در حال توسعه نیز اولین بوده است، اما پرسش اینجاست که چرا هفتاد سال برنامهریزی توسعه ناکام بوده است؟ و راهکار گذار از این ناکامی چیست؟
در پاسخ به این پرسش، سازمان برنامهوبودجه، اقدام به انتشار مجموعه شش جلدی «هفتاد سال برنامهریزی توسعه در ایران» کرده است؛ کتابی که مناسب است سیاستگذاران و مدیران کشور بخوانند تا دریابند که چرا کشور همچنان در مسیر توسعه است و نه توسعه یافته و علل ناکامی برنامهریزی توسعه در ایران چیست و البته، مهمتر از آن، یافتن راه حل و نقطه عزیمت راهبرد توسعه یافتگی است.
این مجموعه شش جلدی منشر شده از سوی سازمان برنامه بودجه، حدود ۶ هزار صفحه است که در سال ۱۴۰۰ منتشر شده و شامل ۱۰ مصاحبه، ۳۲ گزارش تحلیلی و ۱۶۰ مقاله علمی پژوهشی است.
حسین انتظامی خلاصهای گویا و البته جامع و مفید از این ۶ هزار صفحه را به صورت کتابی کوچک منتشر کرده که از یک سو خواننده هوشمند را تا حد زیادی از خواندن کلیت متن بینیاز و از سوی دیگر، خواننده جستجوگر و مشتاق را به خواندن متن اصلی برخی موضوعات حوزه کاری خود ترغیب میکند.
* کلاف توسعه چگونه باز میشود؟
انتظامی با اشاره به این نکته که «این کتاب روایت من از آن مجموعه است»، مینویسد: بدیهی است اگر فرد دیگری همین مجموعه را خلاصه کند ممکن است، رهیافتهای دیگری داشته باشد. فصلبندیها نیز از همین زاویه دید است. به عبارت بهتر از دیدگاه من اگر به موضوعات آمار، آمایش، فرهنگ، نظام برنامهریزی و حکمرانی توجه شود کلاف توسعه باز میشود.
انتظامی توضیح میدهد که شصت سال پیش، مک لئود کارشناس آمریکایی از طرف دانشگاه هاروارد برای بررسی نظام برنامهریزی و دیوان سالاری ایران دعوت شده بود اشکالات را به شرح زیر فهرست کرد: «بودجهریزی نادرست، تداخل وظایف شوراهای تصمیم گیر با وظایف شوراهای تصمیم گیر با وظایف وزارتخانهها و وجود نهادهای مستقل اداری مانند شرکتهای دولتی». امروز وضع ما «همان است که بود» و در بر همان پاشنه میچرخد؛ با این توفیر که بیماری، مزن و پیچیده هم شده است.
* تاریخچه برنامهریزی در ایران
انتظامی در این کتاب با اشاره به این نکته که کشور ما در زمره اولین کشورهایی است که برنامهریزی توسعه را شروع کرده است؛ این پرسش را مطرح میکند که چرا هفتاد سال برنامهریزی توسعه ناکام بوده است؟ و کجار را درست کنیم تا کامیاب شویم؟
آشکارا مخاطب این کتاب مدیران هستند؛ چه در بخش عمومی و چه کارآفرینانی که در بخش خصوصی شاغلاند: بنابراین در آن از تکرار واضحات، خودداری و سعی بر ایجاز حداکثری شده است تا امکان و فرصت مرور آن را داشته باشند
او در این کتاب به دنبال یافتن راحل و نقطه عزیمت است، از این رو به مدیران (لااقل تا رده مدیر کلی) پیشنهاد میدهد که این کتاب را بخوانند تا متوجه شوند چرا راهبرد توسعه نداریم و علت ناکامی برنامهریزی در ایران چیست؟
انتظامی در فصل اول کتاب به تاریخچه موضوع میپردازد، اینکه برنامهریزی در مقیاس گسترده و فراگیر، نخستین بار در اواخر دهه ۱۹۲۰ در شوروی و توسط استالین آغاز شد که توانست کشور پهناور، انقلابزده و برخاسته از جنگ جهانی اول را از فئودالیسم، خارج و صنعتی کند.
در ادامه به تاریخچه برنامهریزی در ایران میپردازد و از کتابی با عنوان «لزوم پروگرام صنعتی» و تلاشهای ابولحسن ابتهاج آغاز میکند، در تحلیلی کلی با مرور این تاریخچه موارد زیر قابل تامل است:
- هدف از ایجاد شورای اقتصادی و سازمان برنامه و بودجه کشور به عنوان دبیرخانه شورای مذکور بر اساس قانون برنامه و بودجه تشکیل چنین مرکزیتی بوده است. اما بررسی تاریخی نشان میدهد که نهادهای مذکور نتوانستهاند به چنین مرکزیتی عینیت بخشند.
در چنین شرایطی، یا باید ترتیبات مبتنی بر شورای اقتصاد و سازمان برنامه و بودجه کشور اصلاح و تقویت شود یا باید ترتیبات نهادی دیگری ایجاد شود که بتواند نقش چنین مرکزیتی را ایفا کند.
به علاوه از منظر سندنویسی لازم است برای سندهای متداخل که امکان هماهنگسازی و هم افزایی را سلب میکند، چاره اندیشی شود. - نظریه متداول برنامهریزی توسعه در ایران از نظر سنتهای چهارگانه جان فریدمن، عمدتا تحلیل سیاستگذاری با رویهای محافظهکارانه و تکنوکراتیک در قلمرو دیوان سالارانه از بالا به پایین بوده است؛ بنابراین ریشه همه مشکلات توسعه در ایران را باید در مدیریت متمرکز دولتی، برنامهریزی از بالا و بی توجهی به نقش گروههای ذینفع به ویژه شهروندان در فرایند برنامهریزی توسعه دانست. تمرکزگرایی و دولتمداری به عنوان مانعی برای جلب مشارکت مردمی و شکوفایی خلاقیتهای مردمی عمل میکند.
- شگفتی در این است که ایران زودتر از همه کشورهای در حال توسعه، با برنامه ۷ ساله اول در سال ۱۳۲۷ (۱۹۴۸ میلادی) وارد عرصه برنامهریزی توسعه شد، ولی از همه عقب ماندهتر ارزیابی میشود. در حال حاضر هم ایران تنها کشوری است که همچنان به نگارش برنامه ۵ ساله وفادار مانده و این بدان معناست که از درک شرایط نوین عاجز است.
- برنامه موسوم به «عمران» توسط نخبگان غیر حساس به مسائل اجتماعی و فرهنگی ویژوه مهندسین و برنامهریزان طرح میشود و بیشتر بر تحولاتی در جامعه تاکید میکرد که ابعاد فیزیکی و اکولوژیکی داشتند و به آسانی در قالب برنامه و طرح میآمدند.
- در رژیمهای سیاسی جهان سوم به دلیل ساخت پیچده قدرت و یک جانبه آن، نهادهای رسمی بازتاب سیاستورزی رژیم نیستند بلکه نهادهای غیررسمی که از قدرت و اختیارات فوقالعاده برخوردارند بازتاب معادله قدرت در ساختار سیاسیاند. غیررسمیها با نهادهای رسمی قدرت در تعارضند و مسئولیت آن بر عهده ساختارهای رسمی است.
- بدیهی است که ورود آمریکاییها به ترتیبات برنامهریزی ایران برای تحلیلهای ژئوپلیتیکی با ابرقدرت سرخ بوده است. به عبارت بهتر آنان به دنبال منافع خود بودهاند.
* در اهمیت آمار، اطلاعات و ابر دادهها
فصل دوم کتاب با عنوان «آمار و اطلاعات» صورتبندی شده است و ازاینرو آمار و اطلاعات را به عنوان نقطه عزیمت هرگونه برنامهریزی پیش فرض میگیرد.
نظام آماری یکی از تولید کنندگان اصلی داده است که باید دارای عملکرد مناسب و مطلوب باشد و برای رسیدن به این مطلوب باید چهار ویژگی داشته باشد: تامین کننده نیازهای آماری سیاست گذاران و برنامه ریزان؛ موارد اعتماد استفاده کنندگان از آمار و آماردهندگان و همچنین مستقل و نفوذناپذیر باشد
این فصل با اشاره به این نکته که «ابر داده» فرصتهای جدیدی برای روشهای خلاقه در مدیریت کنترل حمل و نقل و شبکه لجستیک با استفاده از منابع متعدد آماری و اینترنت فراهم ساخته است؛ پنج مولفه را به عنوان مولفههای کلیدی تشکیل دهنده مدرن سازی آمار رسمی برمیشمرد:
- موضوعات و چارچوبهای سازمانی
- روشهای فناوری اطلاعات برای تولید آمار
- منبع دادهای و روشهای گردآوری دادهها
- انتشارات و ارتباطات اثربخش
- استانداردهای آماری
انتظامی به اشاره به اینکه نظام آماری با حکمرانی نسبتی وثیق دارد، مینویسد: حکمرانی عبارت است از قوانین حاکم بر یک سیستم سیاسی که تعارضات میان بازگیران را مدیریت کرده و تصمیم گیری میکند. نظام آماری یکی از تولید کنندگان اصلی داده است که باید دارای عملکرد مناسب و مطلوب باشد و برای رسیدن به این مطلوب باید چهار ویژگی داشته باشد: تامین کننده نیازهای آماری سیاست گذاران و برنامه ریزان؛ موارد اعتماد استفاده کنندگان از آمار و آماردهندگان و همچنین مستقل و نفوذناپذیر باشد.
* اهمیت فرهنگ جامعه در توسعه کشور
عنوان فصل سوم کتاب «فرهنگ» است و مبتنی بر این ایده است که تا فرهنگ جامعه تغییر نکند نمیتوان به توسعه دل بست.
انتظامی در این فصل از کتاب با اشاره به اینکه برنامهریزی توسعه در ایران با همه ادعای جامعیت خود تنها شاخصهای اقتصاد کلان را هدفگیری میکند، مینویسد: از آنجا که برنامهریزی توسعه توسط اقتصاددانان نوشته میشود فرهنگ را در حد رفع تکلیف و سالاد برنامه میپندارد. در متون برنامهها نسبت حوزه فرهنگ به سایر حوزهها بسیار اندک است و فرابخشی نحیف را تشکیل میدهد. همین قاعده در بودجه هم جاری است.
تا فرهنگ جامعه تغییر نکند نمیتوان به توسعه دل بست
در ادامه انتظامی با اشاره به دیدگاه آمارتیاسن، مینویسد: فرهنگ به سه شیوه کاملا متمایز، اما مرتبط، در توسعه نقش دارد:
- نقش سازنده: توسعه در مفهوم گسترده خود به ناگزیر بعد فرهنگی را در بر میگیرد و توسعه فرهنگی، عنصر اساسی و جدایی ناپذیر آن است.
- نقش ارزیابی: فرهنگ تعیین میکند که ما در واقع به چه چیزی علاقه و تعلق داریم.
- نقش ابزاری: اهداف ما هرچه باشد، تا حدودی با فرهنگ و اخلاقیات ما تعیین میشود. اما کارکرد فرهنگ فقط به این خلاصه نمیشود. پارامترهای فرهنگی نیز نقش مهمی چه برای رشد اقتصادی و چه برای تحقق دیگر هدفها از جمله سطح زندگی دارد.
فصول بعدی این کتاب شامل موضوعاتی، چون آمایش سرزمین، تامین مالی، حکمرانی و نظام برنامهریزی است که در آینده به شکل گزارشهای اختصاصی به آنها خواهیم پرداخت.
کتاب حاضر به دلیل اصرار نویسنده به فشردهنویسی آسانخوان نیست، بعضی گزارههای آن را نمیشود با شتاب، گذر کرد. بعضی پاراگرافها نیاز به برگشتن به صدر و خوانش مجدد دارد تا مفهوم اصلی در ذهن جای گیرد.
آشکارا مخاطب این کتاب مدیران هستند؛ چه در بخش عمومی و چه کارآفرینانی که در بخش خصوصی شاغلاند: بنابراین در آن از تکرار واضحات، خودداری و سعی بر ایجاز حداکثری شده است تا امکان و فرصت مرور آن را داشته باشند.
کتاب «توسعه، چگونه؟»(مسئلهشناسی برنامه ریزی توسعه در ایران) به کوشش پژوهشکده مطالعات راهبردی منتشر شده است.
انتهای پیام/