صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
در برنامه تلویزیونی «کتاب یک» مطرح شد؛

ماجرای جالب حضور مقنی‌های یزدی در عملیات فتح‌المبین

پنجمین قسمت از برنامه تلویزیونی «کتاب یک» به رمان «معبد زیرزمینی» که بر اساس خاطرات مقنی‌ها از جنگ تحمیلی نوشته شده است اختصاص داشت.
کد خبر : 933418

به گزارش خبرگزاری آنا، پنجمین برنامه «کتاب یک» با تقدیم به جانباختگان حادثه معدن طبس آغاز شد. این برنامه به کتاب «معبد زیرزمینی» نوشته معصومه میرابوطالبی و زندگی شهید غلامحسین رعیت رکن‌آبادی پرداخت که این رمان بر اساس خاطرات مقنی‌ها از جنگ تحمیلی است.

این برنامه یک تفاوت با برنامه‌های قبلی داشت؛ آن هم حضور نویسنده رمان به عنوان یکی از میهمانان برنامه. سرتیپ احمد آرام فرمانده یگان رزمی، احمد عبدی مقنی و اکبر شیرغلامی داماد شهید از دیگر میهمانان بودند.

در دوران دفاع مقدس بین ایران و عراق یک مانعی طبیعی وجود داشت که ارتفاع آن به ۵ متر و طول آن به ۱.۵ کیلومتر می‌رسید؛ دشمن از پشت این مانع به راحتی می‌توانست توسط دوربین شهر اندیمشک، دزفول و پشت جبهه ایران را رصد کند؛ برای همین نیروهای ایرانی تصمیم گرفتند تا از طریق این مانعی که وجود داشت به دشمن حمله کنند و این کار توسط تونل و مقنی‌ها انجام می‌شد.

سرتیپ آرام در مورد ماجرای حفر این تونل می‌گوید: «آیت‌الله صدوقی امام جمعه یزد و شهید فلاحی روزی وارد منطقه می‌شوند و همکاران برای آن‌ها تعریف می‌کنند که شب گذشته به دشمن حمله کردیم اما آن‌ها پاتک زدند و تلفات ما زیاد بود و نمی‌توانستیم یگان را پشتیبانی کنیم؛ باید چاره‌ای برای آن بیندیشیم.

حفر تونل ۴۰۰ متری در جبهه‌های نبرد

آیت‌الله صدوقی گفتند که از یزد افرادی را برای کمک به ما می‌فرستند و این شد که حاج غلامحسینی که ساکن قم بود با گروهی ۱۰، ۱۵ نفره برای حفر تونل آمدند. به ما گفتند تونل چه مشخصاتی باید داشته باشد و ما گفتیم سقف ۴ متر قطر داشته باشد که اگر گلوله‌ای به آن خورد ریزش نکند. حاج غلامحسین همراه با گروهش تونلی ۴۰۰ متری حفر کردند.

با توجه به بررسی‌هایی که افسرهای توپخانه و نقشه‌برداری انجام داده بودن با این طول به پشت دشمن رسیده بودیم و نیاز داشتیم تا دو دهنه دیگر بزنیم تا اگر دهنه لو رفت، جای دیگری داشته باشیم».

نزدیک بهمن ماه شهید صیاد شیرازی برای دیدن این تونل آمده بود و ساعت ۱۲ شب همراه با حاج غلامحسین و فرمانده تیپ وارد تونل شد و تا انتهای تونل رفت. سرتیپ آرام تعریف می‌کند: «وقتی به انتهای تونل رسید آخ کشید و به فرمانده تیپ گفت از این لحظه تمام اختیار شما برای استفاده از تونل را سلب می‌کنم که فرمانده ناراحت شد.

صیاد شیرازی عذرخواهی کرد و گفت در زمان طراحی عملیات همیشه به این نقطه که می‌رسیدیم به مشکل می‌خوردیم و الان با حفر این تونل مشکل ما حل شده است؛ صیاد شیرازی پیشانی حاج غلامحسین را بوسید و ازش قدردانی کرد و گفت فعلا دست نگه دارید تا ما برای عملیات کربلا ۲ که بعدها شد عملیات فتح‌المبین استفاده کنیم».

تونل حفر شده از جهات متفاوتی اهمیت داشت؛ بعد نظامی تونل و نگهداری از آن. شبی نگهبانانی که جلوی تونل نگهبانی می‌دادند فرار می‌کنند و فرماندهان علت را جویا می‌شوند و نگهبانان علت فرار خود را وجود دشمن در تونل اعلام می‌کنند. نیروها برای بررسی تونل وارد می‌شوند و یک تیم دیگر نیز تونل را برای تخریب آماده می‌کنند؛ زمانی که به نزدیکی انتهای تونل می‌رسند متوجه می‌شوند که سقف آن ریخته شده و آسمان کاملا پیداست.

سرتیپ ادامه می‌دهد: «یکی از نیروهای ما در طاق زدن بسیار ماهر بود و همان شب برای آن که فعلا سقف تونل پوشیده شود با استفاده از کیسه‌های پر کاه و تعداد چوب سقف را پوشاند. حاج غلامحسین که در یزد بود وقتی شنید قرار است تونل را از بین ببرند خیلی متاثر شد اما وقتی آمد و دید که تونل سرجایش است خیلی تشکر کرد».

 چگونگی همکاری یک گروه نظامی با یک گروه غیرنظامی

کوروش سلیمانی از سرتیپ آرام می‌پرسد که یک گروه نظامی با یک گروه غیرنظامی چگونه کنار آمد و به نظم رسید؟ سرتیپ جواب داد: «مقنی‌ها که از یزد آمده بودند نظم خود را داشتند و به مرور نیز با نظم ما خو گرفتند و هماهنگ شدند؛ البته که گاهی جوان‌ترها خلاف این روند عمل می‌کردند؛ مثلا یک روز یکی از جوان‌ترهای گروه بدون کلاهريال به یکی از فرماندهان سلام نظامی داد که باعث خنده شد».



بالاخره شب عملیات فرا رسید و هیچ کس نمی‌دانست که از کجا سردر خواهند آورد اما زمانی که به انتهای تونل رسیدند، حاج غلامحسین نزدیک بود با پیراهن سفیدش از تونل بیرون برود که فرمانده مانع آن می‌شود و از آن‌ها می‌خواهد تا دهنه دوم را باز کنند.

خود سرتیپ از تونل بیرون می‌رود و می‌بیند که دقیقا زیر دشمن در آمده‌اند؛ دشمن برای امنیت خودشان آن منطقه را با سیم خاردار پوشانده بودند تا وارد زمین مین نشوند که دست فرمانده زمانی که از تونل بیرون آمده بود به این سیم خاردارها برخورد کرد. حاج غلامحسین نیز در دهنه دیگر تونل با مشکل سیم خاردار متوجه شد و سیم خاردارها به پشت او رفتند. «این بهترین جایی بود که می‌توانستیم در بیاییم» سرتیپ آرام به خاک افتاده و شکر می‌کند و این را می‌گوید.

مقنی‌ها که دهنه دوم را باز کرده بودند، می‌خواستند دهنه سوم را نیز باز کنند که گفتند دیگر نیازی نیست و ساعت ۱۲ و نیم نیمه شب بود و قرارگاه خاتم می‌خواست رمز عملیات را اعلام کند. با رمز «یا زهرا» و الله اکبر نیروهای ایرانی عملیات آغاز شد و بیش از ۴۵۰ اسیر گرفتند. فرمانده تعریف می‌کند: «بعد از عملیات زمانی که می‌خواستیم اسیرها را بیاوریم از تونل باید عبور می‌کردیم که عراقی‌ها التماس می‌کردند که ما را در چاه نیندازید؛ فکر می‌کردند چاهه اونجا».

احمد عبدی، مقنی و معلمی بود که همراه حاج غلامحسین برای حفر تونل به جبهه رفت. او تعریف می‌کند: «همراه ۱۰، ۱۵ نفر دیگر از یزد به قم خانه‌ی ۳۸ متری شهید رفتیم و بعد از آن عازم اهواز شدیم. من که به زیارت حرم حضرت معصومه (س) رفته بودم، شهید منتظر من ماند تا من بیایم و بعد به باقی گروه بپیوندیم».

آقای عبدی تونل دیگری نیز در زمان جنگ حفر کرده است که زیر جاده ایران و عراق بوده است. او تعریف می‌کند که گروهشان روزی ۶ متر تونل حفر می‌کردند و فقط روزی دو بار از تونل خارج می‌شدند؛ برای ناهار و در شب.

یکی دیگر از میهمانان برنامه داماد شهید بود که بعد از به شهادت رسیدن حاج غلامحسین که عمویش بوده از دخترش خواستگاری می‌کند.

آقای شیرغلامی در این خصوص می‌گوید: «عموی من روحانی بود و یک روز که به مدرسه فیضیه می‌رفت به او گفتم که می‌خواهم ازدواج کنم اما واقعا آن زمان فکر نمی‌کردم که با دخترعمویم ازدواج کنم اختلاف سنی تقریبا زیادی داشتیم.

سه روز قبل از آنکه بخواهم به جبهه بروم، خواهرم از عزم من برای ازدواج مطلع شد و دخترعمویم را پیشنهاد داد که من گفتم سنش کم است و نمی‌شود؛ شبی که فردای آن عازم جبهه بودم به مسجد رفتم و به من گفتند که فعلا به جبهه نرو و صبر کن. خانواده‌ها با هم صحبت کرده بودند و با ازدواج ما مشکلی نبود به خاطر اختلاف سنی».

میزبان برنامه از داماد شهید می‌پرسد که به نظر شما حاج غلامحسین بعد از حفر تونل و عملیات فتح‌المبین مغرور شد و تغییری کرد؟ آقای شیرغلامی جواب می‌دهد: « حاجی زمانی که به شهادت رسید ۳۶ ساله بود و چون در مکتب اسلام درس گرفته بود و در مسجد پای منبر افرادی مثل آیت‌الله حائری نشسته بود و حتی پول‌هایش را در بانک تعاونی اسلامی که برای حاج آقا حائری بود و به مستضعفان و ایتام اختصاص داشت هیچ تغییری نکرد حتی بعدا متوجه شدیم که طی دو سالی که با ارتش همکاری می‌کرد به نام مقنی بی‌مزد معرفی شده بود.

حتی بعد از عملیات فتح‌المبین زمانی که صیاد شیرازی و چند نفر دیگر می‌آیند چکی را به شهید می‌دهند و شهید چک را برمی‌گردانند».

معصومه میرابوطالبی، نویسنده یزدی کتاب که پدرش مقنی است و با این شغل آشنا است و از آنجا که قنات در یزد سازه‌ای دقیق است، همه این موارد دلیلی می‌داند که این کتاب را در مورد این شهید و مقنی‌ها نوشته است. الیاس شخصیتی خیالی است که برای درماتیک کردن رمان از آن استفاده کرده است تا تمامی ابعاد شخصیت شهید را به نمایش بگذارد. 

خانم میرابوطالبی می‌گوید: «از آنجایی که همه افراد در تمامی مراحل حفر تونل در کنار شهید نبودند نیاز داشتم تا فردی را خلق کنم که همیشه در کنار شهید بود و زوایای مختلف آن را نشان می‌داد و به دلیل اینکه شهید ارتباط خوبی با جوانان داشت، الیاسِ جوان انتخاب شد».

او در جواب میزبان برنامه در خصوص اینکه هنوز هم مقنی‌ها کار می‌کنند یا خیر، اعلام می‌کند که مقنی‌ها کارهایی مانند لایروبی و احیای قنات انجام می‌دهند اما کم شده است.

انتهای پیام/

ارسال نظر