نمایش تناقضات ذهن پدرِ علمِ روانکاوی دنیا/ «زیگموند»، تخریب یا تبرئه ؟!
گروه فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا ـ زهره سعیدی: نمایش زیگموند به نویسندگی و کارگردانی مهرداد کوروشنیا و بازی شهروز دل افکار، بهروز پناهنده و فرنوش نیک اندیش در تالار حافظ اجرا میشود و این نمایش سال گذشته نیز در تماشاخانه ایرانشهر با بازیگران دیگری به صحنه رفت. زیگموند از جمله آثار نمایشی پرمخاطب این روزهای تئاتر پایتخت محسوب میشود که داستان کابوسهای دو روز پایانی زندگی زیگموند فروید فیلسوف و پدر علم روانکاوی و نظره پرداز تأثیرگذار قرن بیستم از نگاه مهرداد کوروش نیا را روایت میکند.
مهرداد کوروشنیا از جمله نویسندگان و کارگردان فعال عرصه تئاتر، سینما و تلویزیون است که طی سالهای گذشته آثاری، چون «آخرین نامه»، «قرار»، «مونس»، «کابوس یک رویا»، «درخت ها»، «آقا لیلا»، «آواز ستاره ها»، «مسیح» و «خواستگاری» را در مقام کارگردان به صحنه برده است. یکی از ویژگیهای فنی و تکنیکی این کار این است که صدایش به صورت تمام دالبی طراحی شده و با تجهیزات صوتی پیشرفته اجرا پخش میشود.
کوروشنیا کارگردان این نمایش که به ذهن ناخودآگاه و پراز تناقض فروید پدر روانکاوی دنیا ورود کرده، جسارت این را داشته که مخالفتهای زیادی را به جان بخرد، به هرحال فروید شخصیت شناخته شده و اسطورهای در علم روانشناسی محسوب میشود و شما اگر حتی روانشناسی هم نخوانده باشید نام فروید یک بار هم که شده به گوشتان خورده است، بنابراین مخاطبان این اثر از یک سو هم جامعه علمی کشور از اساتید و روانکاوان محسوب میشود و هم از سویی مردم عامی که قطعا ازاین دیدن این کار جذاب هم لذت میبرند و هم ممکن است دچار سردرگمی شوند.
فروید روانکاو اتریشی که با نظریات و تحقیقاتش، دربهای جدیدی به روی ذهن انسان از لحاظ رشد روانی جنسی باز میکند و مسائل جنسی را به گونه جدیدی وارد حوزه روانشناسی میکند که گویی پیش از آن اصلا یا وجود نداشته و یا کسی بدان توجهی نداشته است، هر چند که پس از آن هم روانشناسان و روانکاوان بسیاری که خیلی هایشان شاگردان خود فروید بودند به مخالفت با او برمیخیزند. کار از جایی آغاز میشود که فروید قصد اتانازی دارد، همین شخصیت اثرگذار قرن بیستم در خواب مصنوعی تناقضات وجودی اش بیرون میریزد و مخاطب را با اصطحکاکات زیادی روبه رو میکند.
بخشهایی از این نمایش که به درگیریهای خاخام یهودی و فروید که تصمیم دارد پژوهشهای علمی خود را برتر از ماورالطبیعه مطرح شده خاخام بکشد، میانجامد که دراین بخشها کوروش نیا با یک نرمی خاص قلم نمایشنامه را به سمت دیالوگهای قدری کمدی میرساند تا این سفسطههای خاخامی و استدلالهای فرویدی مخاطب را پس زده نکند.
درباره زیگموند و فعالیت مهرداد کوروشنیا با او به گفتوگو نشستیم که مشروح آن رامی خوانید:
به عنوان سوال نخست بفرمایید چرا فروید را برای سوژه نمایشی انتخاب کردید و براساس چه پژوهشهایی این کار به صحنه رفت.
من سالهاست که در دانشگاه، درس روانشناسی شخصیت در مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد به دانشجویان تدریس میکنم و به خاطر پژوهشهایی که انجام دادم یک کتاب هم به نام نردبان شخصیت دارم که براساس کهن الگوها نوشتم، بنابراین چندین سال است که خیلی از نزدیک درگیر این قضیه هستم و با نظریات و زندگی شخصی فروید سروکار دارم و براساس آنچه که دیدم متوجه شدم که زیگموند فروید زندگی پرچالشی داشته و کلا انسان پرچالشی بوده است، از همان اوایل قرن بیستم یک سری نظریاتش به شدت مورد تهاجم قرار گرفته و یک تعداد نظریاتش هم خوب بوده است.
مثلا چه نظریاتی از او را نادرست تلقی میکنید؟
یک سری نظریات بی ربط مثل اودیپ به نظرم آنقدر شخصی، بی ربط و غیرعلمی هستند که از همان دوره نیز رد شدند، محتوای اودیپ درباره مسئولیت پذیری انسان است و تفسیرهای غلط در دانشگاهها هم بیان میشود، به عنوان مثال تقدیرگرایی اصلا درست نیست که اگر هم باشد ارزشی ندارد، اینکه بگوییم انسان درگیر تقدیر است و آیا میتوان گفت این گزاره انسانی درست است؟ به نظرم این گزاره ضدتمدنی و ضدفرهنگی است، آن چیزی که باید در متن اودیپ وجود داشته باشد این است که انسان باید مسئولیت پذیر باشد، حتی اگر در تقدیری هم قرار گرفت که خودش مقصر آن نیست، مسئولیت اعمالش را بپذیرد. در متن دیالوگ ما این وجود دارد جایی که فروید چشمانش را کور میکند، مطرح میکند که درست است تقدیر این وقایع را برایم رقم زد، اما آنکه چشمانم را کور کرد، متعلق به خودم بود این همان مسئولیت پذیری انسان است. نکته دیگر هم این است که در متن نمایشنامه آمده چرا فروید باید ازبین هزاران افسانه یونانی دست روی اودیپ و الکترا بگذارد و مردم را درگیر این تئوری ها کند؟
همچنین برخی نظریاتی که فروید درباره دین و مسائلی از این جنس میدهد یا نظریاتی که راجع به زنان و گرایششان به مردان دارد، اینها از همان ابتدا از منظر افرادی مثل یونگ و آدلر مورد نقد قرار گرفت. بعد هم زندگی پرچالشی که خود او داشته از یک سو راجع به کوکایین چهار مقاله منتشر میکند و عوارضش را میگوید سپس خودش در این دام میافتد و مقالاتش را جمع میکند.
چرا تصمیم گرفتید این بُعد از فروید یعنی کابوسها و تناقضاتش را نشان دهید، با این همه نظریه علمی مطرحی که داشته و در دنیا اثرگذار بوده...به نظرتان اینطور نمی آید که مخاطب از علم و به ویژه روانکاوی پس زده می شود؟
من حرفم این است که چرا باید به انسانها به چشم قدیس نگاه کنیم، فروید ازاین منظر گزینه خوبی بود که حرفم را بزنم، اینکه بگوییم انسان میتواند خیلی موثر باشد، رشد و تعالی پیدا کند، اما ایراداتی هم داشته باشد یا بالعکس، یک انسان میتواند خیلی خطاکار باشد، اما در کنارش کارهای مثبت هم داشته باشد. این شیوه که ما انسان را قدیس ببینیم یا یک فرد را تاریک و رذیلانه نگاه کنیم و فضیلت هایش را نبینیم مشکل امروز جامعه است. پس من این موضوع را انتخاب کردم و فروید برایم بهانهای شد که این چالش را مطرح کنم، اما مسئله من دراین کار انسان معاصر است که تا یک نفر قهرمان در فوتبال، تجارت یا هر کار دیگری میشود سریع از او بت میسازیم و انقدر بزرگی میکنیم و سپس با یک اتفاق هم تخریبش میکنیم!
درباره پردههای نمایشنامه و مسائل مختلفی که دراین کابوسهای فرویدی بدان پرداختید برایمان بگویید. هر چند به نظر میرسد که در برخی پردهها مخاطب دچار گیجی و سردرگمی میشود که چه اتفاقی در حال رخ دادن است و چرا باید شخصیتی، چون فروید تخریب شود.
ببینید ما هفت صحنه در نمایشنامه داریم، صحنه اول صحنهای است که فروید تصمیمیش را در اواخر عمر میگیرد که خودش را نابود کند، صحنه دوم ارتباط او با معشوقش است که به عنوان یک انسان در زندگی شخصی تصمیماتی گرفته و حرفهایی زده که بد است هرچند ما تلاش کردیم که او را قضاوت نکنیم. صحنه سوم درگیری او با خودش است، یعنی زیگموندی که در جلوی او قرار میگیرد و غرایز او محسوب میشود و میگوید غرایز همه وجود ما است اینکه ما در خلوت چه تصمیماتی میگیریم یا اصلا تصمیم میگیریم که یک فرد تنبل باشیم، اما فروید اینجا تخریب نمیشود، اتفاقا ما نشان دادیم که فروید میگوید اگر غرایزم را سرکوب نمیکردم اصلا فروید و روانکاوی نمیماند!
صحنه دیگر خاخام یهودی است که تقابل اندیشه عرفی ـ سنتی و مذهبی را در برابر نظرات فروید نمشان میدهد، یک عده این صحنه را خیلی دوست دارند و یک عده هم از آن بدشان میآید، چون دقیقا تمام گزاره سنت و عرف و مردم عوام است اینکه چه کسانی به فروید و امثال او توهین میکنند و من همه این مفاهیم را در بیان خاخام یهودی گذاشتم.
اما تنها جایی در این صحنهها که فروید گیر میافتد، صحنه خواهرش است آنجا که تقابل عریان اخلاق و تعالی رخ میدهد و درست هم رخ میدهد و باید هم او گیر کند، چون در ارتباط با خانواده اش، فرزند بزرگ بین هفت بچه بوده، همیشه در حق بقیه به خاطر او اجحاف شده و مادر و پدرش او را ارجح از بقیه دانستند و به او توجه و امکانات بیشتر دادند، حتی در نمایش مطرح میشود که یک اتاق خانه تنها در اختیار او بوده است چرا که مادر میخواسته او الگوی بقیه باشد و همین اتفاق هم رخ داده است، اما او در مقابل هیچگاه به کمک خواهرانش نمیآید و خواهران او توسط آلمانها و هیتلر کشته میشوند.
صحنه دیگر تقابل شخصی یونگ دیگر روانکاو با فروید است، فروید در این صحنه به یونگ میگوید که تو مرا به خیلی چیزها متهم کردی درحالی که خودت اعمال بدتری انجام دادی و شایعاتی به من نسبت دادی و این تقابل جذاب است؛ و در نهایت در صحنه آخر شخصیتهایی میآیند که مطرح میکنند چرا فروید این نظریات را داده و مردم را دچار مشکل کرده است درحالی که همه هزاران سال بدون این نظریات راحت زندگی کردند، آخرین جملهای که فروید میگوید این است که من میخواستم بگویم انسان پر از تعارض و تناقض است و حتی خودش از خودش معصومیت زدایی میکند و میگوید من خودم گفتم که انسان اینطور است، چرا انقدر بدیهای من را میگویید من کارهای زیادی کردم، شاگردان زیادی تربیت کردم، کتابها و نظریات مهمی داشتم چرا به آنها اشاره نمیکند؟ یعنی این دفاعهای مختصر و مفید از او هم مطرح میشود و خیلی ا زاینها در دور قبل اجرا اصلا در دیالوگها مطرح نبود.
منتها مسئله این است که ما انتظار داریم همیشه از افرادی مثل فروید یک قهرمان بسازیم اینکه مردم مواجه با اسطورهای شوند که اتفاقا چالشهای زیادی داشته، واقعیت دارد. ما در دورهای زندگی میکنیم که فضای مجازی و تلفنهای همراه، انبوه اطلاعات اشتباه را به سمت ما میآورند باید بتوانیم نگاهمان را تصحیح کنیم، من چالشهایی را مطرح کردم که اگر مخاطب ذهن تحلیلی داشته باشد به دنبال طرح و حل آن میرود منتها نخواستم در مقام کارگردان بگویم که فروید فرد خوب یا بدی بوده است.
مخاطبان چطور بازخوردهایی از کار گرفته بودند؟
ببینید مسئله من انسان است، کار من اول نمایش است، دوم ارائه شخصیت یک انسان و سوم فردی به نام فروید و جایگاه علمی و مسائل مربوط به او، بنابراین ما اول با یک انسان طرف هستیم و مخاطبان اول باید به این جنبه از نمایش توجه کنند.
از چه پژوهشهایی برای نمایشنامه استفاده کردید
از اطلاعات و کتابهای زیادی بهره بردم، مثل چندین کتاب از آدلر، یونگ و فروید حتی زندگی شخصی، ارتباطات و نامه نگاریهای او را جستجوهای مفضل در یک بازه سه ساله بررسی کردم و اینطور نبود که یک شبه متن بنویسم بعد از همه این تحقیقات متوجه این تناقضات در زندگی و خانواده فروید شدم که تصمیم گرفتم آن را کار کنم.
سپس من تحقیقاتم را یادداشت میکردم و کنار میگذاشتم، بعد از چند ماه که به نکات دیگری میرسیدم باز به سراغ تحقیقات و یادداشتهایم میرفتم و همه این پروسه سه سال طول کشید، اولین نسخه نمایشنامه دهم فروردین ۱۴۰۱ نوشته شد و سپس با تیم اولیه کار متن را آماده و ارسال کردیم و یک سال طول کشید تا در اردیبهشت سال گذشته به تمرین رسیدیم، مجدد در تمرین تغییراتی داشتم تا اینکه به اجرا رفتیم و دوباره از اردیبهشت امسال تمرین را با تیم جدید آغاز کردیم.
به همین دلیل است که میگویم متن دقیق چکش کاری شده و ریاضی وار است، فرمش هفت تکه است که اولی به معرفی زمان و مکان و شخصیت میپردازد، میدانیم که مکان در لندن و جنگ جهانی دوم است و فروید و دوستش و دخترش هستند و او میخواهد اتانازی کند و از این طریق از سوی پزشکش به خواب مصنوعی یا همان کما میرود و سایر صحنهها هم در خواب مصنوعی او اتفاق میافتد و سایر بخشها براساس نظریه ناخودآگاه خودش اتفاق میافتد و کابوسها و ترس هایش مطرح میشود، عشق، رابطه او با خود، رابطه با دین و اعتقادات، رابطه با خانواده و رابطه با همکار و سپس رابطه با نظریات و تفکرات خود مطرح میشود.
تصمیم دارید اجرای این نمایش را ادامه دهید؟
بله؛ مشکل خاصی نداریم، احتمالا یک فصل دیگر هم اجرا خواهیم داشت و الان معتقدم پس از بیست و پنج سال کار حرفهای، امسال این اثرم خوب شده است، در حال حاضر ده هزار مخاطب را رد کردیم، حداقل یک نمایش خوب باید پنج هزار مخاطب داشته باشد، ولی این تعداد برای یک تئاتر چیز عجیبی در قیاس با فیلمهای سینمایی نیست.
با توجه به تفاوت مدیون سینما و تئاتر حرف شما صحیح است...
ببینید نظر من این است که چرا باید یک کار کمدی دو میلیون مخاطب در سینما داشته باشد، اما یک نمایش درباره فروید کم مخاطب باشد، خیلی ساده است ما تئاتریها خودمان زود کوتاه میآییم. قطعا یک اثر نمایشی فرهنگی درباره یک دانشمند باید آنقدر بازدید داشته باشد که مردم سراغ آن بیایند تا اینکه به سمت یک کمدی سخیف بروند که میلیونی کارش بازدید دارد، علت همه اینها باید ریشه یابی شود.
به گزارش آنا، نمایش زیگوند به لحاظ تکنولوژی و فناوری صوت و تصویر نیز در جای خوبی قرا ردارد چرا که کارگردان تلاش کرد از سیستم صوتی دالبی فضایی پرابهام و اوهام برای آفرینش اصوات متناسب شوک، کابوس و رویاهای شخصیتها بهره ببرد. سیستم نورپردازی نیز صرفا روشن کننده صحنهها نیست، بلکه با ظرافت و معان خاص صورت گرفته است، استفاده از نور برای نشان دادن سایههای بزرگ و کوچک بسیار اثرگذار است، فضای خالی و بی دکور نمایش نیز بیانگر اوهام و توهمات فروید است که در واقع کارگردان تلاش کرده نشان دهد که نیازی به دکور خاصی جز یک صندلی روانکاوی، تخت و تابوت نیست..
انتهای پیام/