صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری

اسیر عراقی با لهجه اصفهانی!

«شمس‌الله بهاری» از نیرو‌های ارتش در دسته شناسایی لشکر ۹۲ زرهی اهواز می‌گوید: در جریان آزادسازی خرمشهر ۲ دست یکی از همرزمان به نام علی‌اصغر طاهری زخمی شده بود و مجبور بود دست‌هایش را بالا نگه دارد تا کمتر خونریزی کند.
کد خبر : 914540

گروه  فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، فاطمه ملکی- «شمس‌الله بهاری» از نیرو‌های ارتش در دسته شناسایی لشکر ۹۲ زرهی اهواز بود که در جریان عملیات فتح المبین، الی بیت المقدس و رمضان حضور داشت. وی خاطرات خواندنی از جبهه دارد که بخشی از خاطرات مربوط به عملیات آزادسازی خرمشهر را در ادامه می‌خوانیم.

در جریان آزادسازی خرمشهر، مرحله به مرحله وارد عملیات می‌شدیم. از کنار جاده‌ای که آزاد شده بود، من و بهاری و یکی از هم‌دوره‌ای‌های خدمت سربازی به نام «علی‌اصغر طاهری» و بچه‌های بسیج وارد عملیات شدیم. طاهری آرپی‌جی زن بود؛ دست چپ او آسیب دیده بود با این حال می‌خواست در ادامه عملیات همراهمان باشد.

در این مرحله یک سرباز بعثی را به اسارت گرفتیم. این سرباز‌ بعثی به پای گروهبان بهاری افتاد و التماس می‌کرد که او را نکشیم. ما او را نکشتیم و در نهایت اسلحه‌های غنیمت گرفته را دادیم تا حمل کند؛ این سرباز عراقی از اینکه او را نکشتیم، خیلی خوشحال بود و برای خودش آواز می‌خواند.

همینطور در خط عراقی‌ها پیشروی می‌کردیم، و رزمنده‌ها پشت ما بودند. مسیر را ادامه دادیم که در درگیری‌ها به دست راست «علی اصغر طاهری» ترکش خورد. ما بودیم و طاهری با دو دست زخمی‌ و از کار افتاده‌اش.

دست‌های طاهری را با چفیه پانسمان کردیم؛ آن یکی دستش هم خونریزی کرده بود. به خاطر خونریزی شدید مجبور بود ۲ دستش را بالا نگه دارد؛ از طرفی دیگر وقتی ما سنگر‌های عراقی‌ها را می‌گرفتیم، لباس‌هایشان را بر می‌داشتیم؛ طاهری لباس عراقی‌ها را برداشته و تنش کرده بود. سرش هم تراشیده بود. به علی اصغر گفتم «با این لباس و سر تراشیده و دست‌هایی که بالا گرفته‌ای بچه‌های خودمان تو را با عراقی‌ها اشتباه می‌گیرند».

از خط عراقی‌ها گذشتیم و به سمت بچه‌های خودمان رفتیم؛ علی اصغر از جلوی من حرکت می‌کرد و اسلحه در دستم بود. یک رزمنده با دیدن علی اصغر، فکر کرد او عراقی است و لگدی با او زد؛ من گفتم «چرا می‌زنی؟» علی اصغر با لهجه اصفهانی گفت: «ولش کن بهاری» آن رزمنده با تعجب به بهاری نگاه کرد و گفت: «این اسیر عراقی چرا با لهجه اصفهانی حرف می‌زند!».

این در حالی بود که ما یک عراقی را اسیر گرفته بودیم اسلحه‌ها روی دوشش بود و کسی کاری با او نداشت؛ چون اسلحه همراهش بود کسی فکر نمی‌کرد عراقی باشد.

انتهای پیام/

ارسال نظر