صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۳:۰۸ - ۱۲ آذر ۱۴۰۲
نتایج چند پژوهش نشان می‌دهد؛

پرویز ثابتی و جنایات بی‌مکافات + اسناد و عکس

احتمالا بسیاری از نسل جوان پرویز ثابتی (از او به عنوان رئیس شکنجه‌گران در زمان پهلوی یاد می‌شود) را چندان نمی‌شناسند و نمی‌دانند چرا شبکه در حال احتضار منوتو، وقتی دارد نفس‌های آخرش را می‌کشد، سراغ تطهیر این شخصیت جنجالی رفته است.
کد خبر : 882655

به گزارش خبرنگار گروه پژوهش و دانش خبرگزاری علم و فناوری آنا، این روزها پخش مستند جنجالی پرویز ثابتی از شبکه منوتو که از او به عنوان رئیس شکنجه‌گران در زمان پهلوی یاد می‌شود، واکنش‌های متعددی را به دنبال داشته است.

احتمالا بسیاری از نسل جوان پرویز ثابتی را چندان نمی‌شناسند و نمی‌دانند چرا شبکه در حال احتضار من و تو، وقتی دارد نفس‌های آخرش را می‌کشد، سراغ تطهیر این شخصیت جنجالی رفته است. در این گزارش که از بازخوانی چند پژوهش در مرکز اسناد انقلاب اسلامی نگارش شده است، معطوف به سخنان برخی از شناخته شده‌ترین نفرات هوادار نظام سلطنت، نگاهی خواهیم داشت به آنچه پرویز ثابتی را به پرویز ثابتی تبدیل کرده است.

درباره ساواک

پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، محمدرضا پهلوی در صدد تثبیت پایه‌های حکومت خود و قدم گذاشتن در مسیر پهلوی اول برآمد؛ تعطیل کردن کامل مشروطیت. حفظ امنیت و تثبیت دیکتاتوری محمدرضا پهلوی و ادامه استعمار غرب فقط از راه خاموش کردن هر صدای آزادی دوست، استقلال طلب و عدالت خواه می‌گذشت. در نتیجه براساس ضدیت با آزادی، استقلال و عدالت خواهی تعاریف جدیدی از مفاهیمی، چون «امنیت»، «اطلاعات» و «ضد اطلاعات» ارائه شد.

ساواک براساس طرح آمریکایی‌ها در سال ۱۳۳۶ با ریاست تیمور بختیار به عنوان رئیس تشکیل و در ازای زمان به قوی‌ترین نهاد سیاسی-نظامی حکومت بدل شد.

پرویز ثابتی

 پرویز ثابتی ۱۳۱۵ در سنگسر از بخش‌های استان سمنان زاده شد. ابتدایی را در سنگسر و دبیرستان را در فیروز بهرام تهران گذراند و سپس در دانشکده حقوق دانشگاه تهران از رشته حقوق در سال ۱۳۳۷ فارغ التحصیل گشت. ثابتی رئیس اداره سوم ساواک و رئیس ساواک تهران بود. در واقع در یک دهه پایانی حکومت پهلوی، پرویز ثابتی مسئول مستقیم مقابله جریان‌های چریکی بود و حفظ امنیت داخلی کشور را برعهده داشته و این یعنی هر آنچه درباره شکنجه‌ها، اعدام‌ها و بازداشت‌های انقلابیون و مخالفان رژیم پهلوی شنیده‌اید زیر نظر پرویز ثابتی و توسط او انجام شده است. 


ورود به ساواک

عباس میلانی در خصوص انگیزه پیوستن ثابتی به ساواک می‌نویسد: «در سال آخر دانشگاه، ثابتی به دنبال استخدام به عنوان معلم بود. او به یکی از مدارس کوچک در اطراف تهران فرستاده شد. در آن دوره کسانی که مدرک حقوق داشتند یا وکیل می‌شدند یا قاضی، و ثابتی قضاوت را برگزید. اما قبل از این که مشغول به کار شود از دوستانش درباره‌ی انجمن سری (ساواک) شنیده بود. ثابتی با شنیدن این خبر قضاوت را رها کرد و عضو این سازمان جدید شد. او معتقد بود این کار پلی به سوی آینده سیاسی‌اش است.»

ثابتی ۲۸ دی‌ ۱۳۳۷ به درخواست خود به سازمان نوپای ساواک پیوست.
 
ثابتی و اداره یکم

اداره یکم، اداره عملیات و بررسی ساواک بود. پرویز ثابتی از سال ۱۳۴۵ به ریاست این اداره رسید. ثابتی در این اداره بخشی را تحت عنوان «روحانیون افراطی» سازماندهی کرد، تا مبارزه با علما، مراجع تقلید و روحانیون در آن بخش به شکل منسجم و تشکیلاتی پیگیری شود. نمونه‌ای از این جنایات، به شهادت رساندن آیت الله محمدرضا سعیدی بود.

 آیت الله سعیدی برای آخرین بار در یازدهم خرداد ۱۳۴۹ توسط مأموران ساواک دستگیر شد و پس از ده روز براثر شکنجه‌های وحشیانه‌ای که ثابتی از آن به عنوان بازجویی تخصصی نام می‌برد به شهادت رسید. 

اداره سوم 

ثابتی توانست با نشان دادن خود در جنایاتی مانند آنچه بر شهید سعیدی رفت، در سال ۱۳۴۹ معاون اداره سوم و در سال ۱۳۵۲ مدیر کل اداره سوم ساواک شود. در آغاز دهه ۵۰ او دیگر عنوان سخنگوی ساواک و «مقام امنیتی» شناخته می‌شد. 

اداره کل سوم از بدنام‌ترین بخش‌های ساواک بود. جیمز بیل، نویسنده کتاب «عقاب و شیر» در معرفی این بخش می‌نویسد: «اداره‌ی سوم موجب بدنامی ساواک شد. زیرا این بخش فعالیت‌های خود را روی کنترل و نظارت سیاسی داخلی متمرکز کرده بود...»

 در میان کل ادارات ساواک، اداره سوم مسئولیت امنیت داخلی کشور و گسترده‌ترین تشکیلات را داشت. وظیفه اصلی این اداره کسب اطلاعات و سرکوب همه‌جانبه عملیات براندازی در داخل و در مواردی خارج از کشور بود.

محمود طلوعی نماینده مجلس پیش از انقلاب و سردبیر مجلهٔ خواندنی‌ها، ثابتی را یکی از گردانندگان اصلی ساواک و از عناصر مرتبط این سازمان با موساد معرفی می‌کند و در مورد عملکرد وی می‌نویسد: «ثابتی در تمام عملیات پر سر و صدای ساواک در سال‌های ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۶ نقش اصلی را به عهده داشت و شبکه‌ی ساواک در وزارتخانه‌ها و سازمان‌های دولتی و حتی بخش خصوصی زیر نظر مستقیم او عمل می‌کردند. گزارش‌هایی که از طریق نصیری به شاه داده می‌شد عمدتا از طرف ثابتی و دار و دسته‌ی او تنظیم می‌گردید و نصیری که بیشتر سرگرم سوءاستفاده‌های مالی و خوشگذرانی بود بخش اعظم کار‌های ساواک را به ثابتی و عوامل او سپرده بود.

ثابتی در انتصاب مقامات دولتی و انتخاب نمایندگان مجلس نقش اساسی داشت و گزارش منفی ساواک درباره‌ی هرکس که نامزد احراز یک مقام دولتی یا نمایندگی مجلس می‌شد برای جلوگیری از انتصاب یا انتخاب وی کافی بود. عده‌ای از مقامات دولتی هم مستقیما با ساواک کار می‌کردند و به این ترتیب ثابتی در مقام مدیر کل اداره‌ سوم ساواک بیش از هر مقام دیگر دولتی بر امور کشور تسلط داشت...»

 ثابتی در ساواک، پس از نصیری جایگاه مهمی داشت و در تحکیم رژیم پهلوی آنچه در قدرت داشت به کار می‌برد.

عملکرد ثابتی 

 اقدامات ثابتی در مبارزه با جریان‌های اسلامی و روحانیت بسیار بیش از حد یک مقابله طبیعی بود. او اقدام به تعطیل کردن مجامع مذهبی، دستگیری، شکنجه، تبعید و بشهادت رساندن مبارزین می‌کرد. امکان دارد این رفتار‌های شنیع ثابتی در دشمنی حتیبه خصومت شخصی او به بهایی بودن باز می‌گشت.

۱۸ / ۲ / ۱۳۵۲ در دستورالعملی در مورد شهید آیت الله شیخ محمد صدوقی می‌نویسد: «خواهشمند است دستور فرمائید برای آخرین بار نامبرده احضار و به وی تفهیم گردد ادامه رویه کنونی او به صلاح مشارالیه نمی‌باشد و در صورت تکرار مطالب خلاف، تصمیمات شدیدی در مورد وی اتخاذ خواهد شد...»

 این شیوه‌ای بود که ثابتی در مورد بسیاری از علما انجام می‌داد، چنانکه در دستورالعمل دیگری در تاریخ ۲۰ / ۷ / ۱۳۵۳ در خصوص شهید حجت الاسلام شیخ فضل الله مهدی‌زاده محلاتی می‌نویسد: «خواهشمند است دستور فرمائید برای آخرین بار نامبرده بالا احضار و به وی تذکر داده شود که در صورتی که مجددا روی منبر به طور ضمنی یا صریحا مطالب خلاف و تحریک آمیزی عنوان و موضوعات غیر واقعی بیان کند در مورد او اغماض نشده و تصمیمات شدیدی در مورد او اتخاذ خواهد شد...» نکته مهم در این دستور آن است که حتی به طور ضمنی سخن گفتن پیرامون رویداد‌ها به شدیدترین واکنش‌ها تهدید شده است.

در نمونه‌ای دیگر ثابتی در تاریخ ۱۲ / ۱۱ / ۱۳۵۳ دستور به ممنوعیت سخنرانی آیت الله فضل الله محلاتی، می‌دهد: «نامبرده بالا یکی از روحانیون ناراحت و افراطی است که مبادرت به اظهارات خلاف و تحریک آمیزی نموده است؛ لذا خواهشمند است دستور فرمائید مشارالیه را ممنوع المنبر نموده و از نتیجه این سازمان را آگاه سازند.»

 ابن کنترل و خفه کردن نفس در سینه به خارج ایران هم کشید! در تاریخ ۲۳ / ۶ / ۱۳۵۵ دستور دستگیری قدرت الله ساریچلو، واعظی که در حرم حضرت عباس علیه السلام در کربلا بای صدای بلند گفته: «خدایا علمای مخصوص ما را سلامت بدار». صادر گردید. 

سند برخورد با قدرت الله ساریچلو به دلیل گفتن این جمله: «خدایا علمای مخصوص ما را سلامت بدار»

دلانوآ (مورخ فرانسوی) در کتاب ساواک، گوشه‌ای از سیاست ثابتی در تقابل با روحانیت را می‌نویسد: «مقدم در آبان ۱۳۵۷ در ساواک خانه تکانی می‌کند و سی و چهار نفر از مقامات ارشد آن را که همگی طرفدار روش خشونت‌آمیز بودند، از جمله پرویز ثابتی را کنار می‌گذارد. ثابتی کوشیده بود که مقدم را به ضرورت سرکوب متقاعد کند. در تبریکاتش به او گفته بود که هر چه سریع‌تر باید چهارصد تن از روحانیون سردسته را دستگیر و جنبش را در نطفه خفه کرد.»

جلوگیری از نشر کتب روشنگر

ساواک از بدو تأسیس دخالتی تام و علنی در کار سانسور کتاب و نشریات داشت. فریدون هویدا (برادر نخست وزیر و نویسنده) در این باره می‌نویسد: «برقراری سانسور توسط ساواک تا بدان حد پیشرفت کرده بود که گاه اتفاق می‌افتاد که جلوی انتشار کتاب‌هایی را که قبلا بار‌ها چاپ شده بود، می‌گرفت.»

شمس آل احمد (برادر جلال و عضو کانون نویسندگان) در این خصوص می‌نویسد: «اوج خفقان سانسور و جنایات ساواک در کشور، به ویژه بر اهل علم و قلم، از جمله جلال در زمان ریاست نصیری اعمال شد که مقامات امنیتی زیر دستش از جمله ثابتی و عطاپور از شاه کارت سفید و اجازه‌ ویژه داشتند تا به هرکسی خواسته باشند و به هر شیوه دلخواه پیاده کنند.»

ثابتی در تاریخ ۱۴ / ۸ / ۱۳۵۲ دستورالعملی را به ریاست ساواک فرمانداری کل چهارمحال بختیار، درباره فروش کتب دکتر علی شریعتی و امام راحل را صادر کرده و از آن‌ها می‌خواهد مانع از انتشار این کتاب‌ها شوند: «...خواهشمند است، دستور فرمایید پیرامون چگونگی وضعیت کتابفروشی‌های موجود در آن منطقه از این نظر تحقیقات همه جانبه معمول داشته و چنانچه مشخص گردید، افرادی در این زمینه فعالیت می‌نمایند، مراتب را با ذکر اسامی آنها، نام کتب مضره موجود و حدود تقریبی عوامل تهیه کننده مورد بحث به این اداره کل منعکس تا تصمیم مقتضی در این مورد اتخاذ گردد.» 

جمع‌آوری و لغو امتیاز کتاب‌های دکتر شریعتی به دستور ثابتی

ضد اطلاعات

 ثابتی علاوه سانسور و جلوگیری از نشر اطلاعات و وقایع در طرح شایعه در بین مردم هم بشدت فعال بود. به عنوان نمونه برای ایجاد یأس و نا‌امیدی نسبت به روند نهضت در تاریخ ۱ / ۶ / ۱۳۵۷ وی شایعه کردن بیمار بودن بنیانگذار کبیر جمهوری اسلامی را به سازمان‌های تابعه ابلاغ می‌کند: «به قرار اطلاع خمینی دارای بیماری‌های مزمن از قبیل کمردرد و ناراحتی قلبی است که به علت کهولت سن گهگاه شدت می‌یابد و او را بستری می‌نماید و با توجه به این که این بیماری‌ها هر آن ممکن است وی را از پای درآورد اصلح است بیماری‌های او به طور مدام بین مردم شایع شود...» 

یا در اقدام سیاه دیگری در تاریخ ۹ / ۱۲ / ۱۳۵۶ دستور می‌دهد که از راه شایعه به تفرقه بین دو قشر فارس‌ و ترک در سطوح حوزه‌های علمیه و جریانات مذهبی پرداخته شود: «به نحو مقتضی به اختلافات موجود بین فارس‌ها و ترک‌ها دامن زده و از این جریان به طور مطلوب بهره‌برداری و نتایج حاصل اعلام گردد.»

شکنجه و ثابتی

 پرویز ثابتی در خاطراتی که چند سال پیش بنام در دامگه حادثه چاپ شد، آشکارا تلاش می‌کند به سپید سازی کارنامه خود بپردازد: «من همان‌طور که گفتم با شکنجه و هرگونه اقدام غیرقانونی مخالف بودم و تا آن‌جا که در توان داشتم، از آن جلوگیری می‌کردم. خودم هیچگاه ندیده‌ام که فردی مورد شکنجه قرار گیرد، ولی البته در این باره بسیار شنیدم»

 پرویز ثابتی در حالی که هنوز زمان زیادی از آن مقطع تاریخی نگذشته وجای شکنجه‌های وحشیانه بر روی بدن شمار زیادی از مبارزان وجود دارد همچین دروغ برگی می‌گوید. فرج الله سیفی کمانگر، معروف به کمالی از شکنجه‌گران کمیته مشترک ضد خرابکاری، در اعترافات خود بعد از انقلاب در مورد نقش ثابتی در شکنجه‌ها می‌گوید: «هر وقت ثابتی به کمیته می‌آمد عضدی داخل حیاط می‌شد و با صدای بلند داد می‌زد؛ بازجو‌ها مگر مرده هستند که صدایشان در نمی‌آید. داد بزنید و فحاشی کنید، آقا خوشش می‌آید و بار‌ها در جمع کلیه کارمندان کمیته اظهار می‌داشت؛ هر وقت آقا یعنی پرویز ثابتی به کمیته می‌آید شما متهم را بیاورید داخل اتاق و بزنید و فحاشی کنید با صدای بلند که آقا بشنود.»

براساس سخنان کمالی شاید هم راست بگوید این خبیث به شکنجه‌ی کم راضی نموده و به خود زحمت نمی‌داده تا برود ببیند بلکه دستور می‌داده جوری شکنجه انجام شود که صدای فریاد مبارزین به اتاقش رسد‍!

آش بقدری شور است که شخصی، چون عباس میلانی مائویست سابق و پهلوی دوست امروز در این باره می‌نویسد: «در آن سال‌ها ساواک به ویژه اداره سوم آن به رهبری پرویز ثابتی کار مبارزه با چریک‌های شهر (چون فدائیان خلق و مجاهدین) را به عهده داشت و به خاطر استفاده از شکنجه در این کار در سطح بین المللی مورد حمله و نقد فراوان بود.»

میلانی در جای دیگر می‌گوید که: «این کمیته همیشه رئیسی ظاهری از میان رده‌های نظامی داشت؛ اما رئیس اصلی آن ثابتی بود. بازپرس‌ها بر سر همنشینی و هم اتاق بودن با ثابتی در رقابت بودند. این کمیته به مرکز شکنجه معروف شد و در انظار عمومی، نام ثابتی با این کمیته و بدنامی آن شناخته شده بود.» 

اعتراف فرزند شاه مخلوع به شکنجه در دوران پدرش، موضوعی که این روزها ثابتی با کمک شبکه من و تو در پی انکار آن است


جنایات بی مکافات

شکنجه و اعدام فعالان سیاسی مخالف حکومت پهلوی، یکی از اتفاقات تکرار شونده حکومت پلیسی پهلوی بود و می‌توان به اسامی بسیاری اشاره کرد؛ از جمله شهیدان سرفراز طیب حاج‌رضایی، رضا صفار هرندی، محمد بخارایی، مرتضی نیک نژاد و... و یا در میان مخالفان چپ به خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان.

 

لحظه تیرباران طیب حاج رضایی

اما یکی از شنیع‌ترین جنایات ساواک و منحصر به فردترین‌های آن در سطح جهان رخداد قتل‌های تپه های اوین بود. ۹ نفر که در حال گذراندن دوران زندان خود براساس حکم دادگاه‌های حکومت پهلوی بودند، یعنی پیش‌تر توسط همان حکومت دستگیر و در بیدادگاه‌های آن به اعدام محکوم نشده بودند و حکم حبس گرفته بودند را بدون محاکمه مجدد بر بالای تپه‌های اوین بردند و دست بسته از پشت تیرباران کردند و فردای آن روز گفتند که در حال فرار بودند.

در تاریخ معاصر از ثابتی به عنوان کارگردان این ماجرا یاد می‌شود. داریوش همایون، آخرین وزیر اطلاعات شاه دراین‌باره نوشت: «اعدام به عنوان «حق انحصاری حکومت برخشونت» (تعریف وبر) به اندازهٔ کافی ناپسند و افراطی است؛ ولی هنگامی که بیژن جزنی و هشت تن از سران چریک‌های فدایی خلق را به عنوان جلوگیری از اقدام به گریز، از پُشت به تیر بستند؛ خشونتی که به هر حال از نظر قانونی حق حکومت به‌شمار می‌رفت، به جنایتی آلوده شد، حکومت از حوزهٔ خود بیرون رفت و شیوه‌های گانگستری را به خدمت گرفت».

قتل دسته جمعی و گانگسترگونه‌ای که در رسانه‌های شاه، کشته شدن در حال فرار خوانده شد

دقت کنیم که همایون که وزیر دوره پهلوی و از بنیان‌گذران حزب مشروطه ایران برای بازگرداندن حکومت پهلوی در پس از انقلاب است این عمل شنیع به کارگردانی پرویز ثابتی را جنایت و گانگستری می‌خواند.

ادامه دارد...

انتهای پیام/

ارسال نظر