خاطرات خواندنی از واقعه ۱۷ شهریور، امام و آیتالله طالقانی
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، آیتالله سید محمود علایی طالقانی از مجاهدان و پیشروان بازگشت به قرآن و تلفیق دین و سیاست در دوران معاصر به شمار میرود. زندگی مبارزاتی طولانی و مداوم ایشان از اعتراض به کشف حجاب رضاخانی آغاز شد و تا واپسین لحظات حیاتش تداوم یافت.
همچنین ایشان از پیشگامان نواندیشان دینی در عصر حاضر نیز به محسوب میشوند که عمر خود را در راه احیای فکر و اندیشه دینی صرف کرده و در شکلگیری انقلاب اسلامی سهم مهم و قابل توجهی داشته است. آیتالله سرانجام پس از یک عمر مبارزه و مجاهدت در نخستین ساعات بامداد روز دوشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۵۸ در تهران دارفانی را وداع گفت و بعد از یک عزاداری و تشییع جنازه کم نظیر توسط ملت مسلمان در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.
با توجه به اهمیت و نقش آیت الله طالقانی در پیروزی انقلاب اسلامی با سیدمحمدصادق قاضی طباطبایی فرزند آیتالله حاج سیدحسین قاضی طباطبایی(ره) که از همرهان و مریدان حضرت امام خمینی و آیت الله طالقانی بود به گفتوگو نشستیم.
در آغاز گفتوگو و برای آشنایی مخاطبان ما لطف کنید کمی از پیشینه خانوادگیتان توضیح دهید؟ بفرمایید چگونه با امام و بعد با آیتالله طالقانی همراه شدید؟
پدرم حضرت آیتالله حاج سید حسین قاضی طباطبایی (ره) از علمای بزرگی بود که در تبریز، مشهد، قم و نجف اشرف از استوانههای علمی بسیاری از جمله آیات عظام غروی کمپانی، میرزای نائینی، سید ابوالحسن اصفهانی، حاج آقا حسین قمی، کاشف الغطاء و. استفاده کرده بودند.
مرحوم آیت الله قاضی از عارفان به نام بودند که علاقه بسیاری به گمنامی داشتند. ایشان در جوانی با امام خمینی در قم بسیار مباحثه علمی داشتند و امام هم از حالات ایشان به عنوان عارف اطلاع کافی داشتند و در اغلب موارد، از نفس ایشان استفاده میکردند. مرحوم آقای قاضی در جوانی به مرحوم امام گفته بودند: شما یک روز رهبر میشوی امام تصورشان این شده بود که یعنی یکی از مراجع حوزه میشوند. چون آن زمان صحبت از فعالیت مبارزاتی ایشان اصلا مطرح نبود مرحوم آقای قاضی ضمیر امام را خوانده و گفته بودند نه در ردیف مراجع بالاثر، زعیم و رهبر میشوید دستخطی به من مرحمت کنید که آنروز مرا تحویل بگیرد به عنوان شوخی مرحوم امام هم پاسخی به شوخی داده بودند. ظهور این معنا زمانی بود که در ایام انقلاب مرحوم آقای قاضی نبودند، ولی گفته ایشان محقق شد.
حضرت امام و مرحوم پدرم با هم دوستی داشتند؛ بنابراین من از ابتدای جوانی و نوجوانی و در زمان مرجعیت آیتالله بروجردی با بیت امام ارتباط داشتم. خوشبختانه امام محبت ویژه به من داشتند.
خدمت مرحوم امام رسیدم و به ایشان عرض کردم قصد دارم برای کار در دفتر اسناد رسمی به تهران بروم و از ایشان پرسیدم در کدام مراسم مذهبی شرکت کنم؛ که هدایتگر دین و دنیای من باشد. ایشان فرمودند: «نزد آیتالله سید محمود طالقانی برو؛ که از علمای برجسته در دین و دانش است و اسوه» به تهران آمدم. تا در نهایت بوسیله دوستی به نام آقای سید مصطفی صادقی اطلاع یافتم که در شبهای جمعه، آقای طالقانی در مسجد هدایت ترجمه و تفسیر قرآن دارند. به مسجد هدایت رفتم و در همان جلسه اول گمشدهام را پیدا کردم. در مسجد هدایت با بزرگانی مانند شهید رجایی، شهید مطهری، دکتر شریعتی و مهندس بازرگان و خیلی از آقایونی که هرکدام بعدها صاحب عنوانی شدند آشنا شدم.
تا پایان عمر هر بار که آقای طالقانی در مسجد هدایت تهران تفسیر قرآن برگزار میکرد شرکت میکردم. با شرکت در جلسات مسجد هدایت در خلوت ایشان نیز حضور یافتم. ایشان مطالبی که برخی زمانها پیش میآمد که قابل نقل به همه نبود را به من میگفتند.
مثل اینکه آیتالله طالقانی با خانواده شما آشنایی داشت؟
قبل از زندان که خدمت آقای طالقانی در مسجد هدایت میرفتم پیشینه خانوادگیام را به آقا نگفتم؛ و در محیط زندان متوجه شدم که آقای طالقانی با خانواده من آشنایی دیرینهای دارد.
در سال ۱۳۴۳ که به همراه آقای طالقانی در زندان قصر بودم. پدرم و مرحوم علامه طباطبایی به دیدن من آمدند. در آنجا متوجه شدم که آقای طالقانی چه انس دیرینهای با این عزیران دارد.
از روزی که علامه طباطبایی به ملاقات شما آمده است خاطره جالبی دارید؟
یک روز مرحوم علامه طباطبایی، پدرم آیتالله آسیدحسین قاضی و مرحوم آشیخ حسن مقدس پیشنماز مسجد اعظم قلهک، برای ملاقات من به زندان شماره ۴ قصر آمدند. عدهای از طلبهها هم برای دیدن آیتالله طالقانی از قم آمده بودند. ظاهراً یکی از آنها در جیبش اعلامیه داشت. آن روزها تفتیش بدنی میکردند. مرحوم پدرم میگویند: اعلامیه را بده به من! آن آقا امتناع میکند و میگوید: شما خبر ندارید که اگر بگیرند، با آدم چه میکنند. علامه طباطبایی میفرمایند: شما اعلامیه را بده و کاری نداشته باش! خلاصه همه وارد میشوند و نوبت به پدر من که میرسد ایشان را نمیگردند! من فکر میکردم پدرم و علامه طباطبایی با مرحوم آقای طالقانی ارتباط و آشنایی ندارند، ولی وقتی وارد اتاق ملاقات شدند، مرا رها کردند و به سراغ آقای طالقانی رفتند و من تازه در آنجا بود که فهمیدم آنها دوستان قدیمی هستند.
شما در چه سالی زندانی شدید و علت آن چه بود؟
در سال ۴۲ مرحوم آقای طالقانی را محاکمه و زندانی کردند. بنده هم در دادگاههای ایشان شرکت میکردم. بعد به فکر افتادم که به وسیله حضرت امام، راهی برای رهای از زندان پیدا کنم. نخست نزد امام رفتیم. چون امام با رژیم ارتباط نداشتند جز اعلامیه دادن کاری نمیتوانستند بکنند. به همین دلیل ما بعد از منزل امام به منزل آقای شریعتمداری رفتیم و از ایشان کمک خواستیم. در بدو خروج از منزل آقای شریعتمداری ساوک مرا بازداشت کرد و به بهانه برهم زدن نظم عمومی مرا به زندان قزلقلعه تهران بردند. بعد از مدتی به زندان قصر منتقل شدم. در آنجا با بزرگانی مانند مرحوم آقای طالقانی، مهندس بازرگان، دکتر سحابی، داریوش فروهر هم بند شدم.
یکی از ویژگیهای آقای طالقانی شجاعت مثال زدنی ایشان بود در این باره خاطرهای دارید بفرمایید؟
در جریان دادگاه آقای طالقانی بعد از ماجرای ۴۲ رئیس دادگاه قرهباغی بود که بعدها رئیس ستاد مشترک شد. موقعی که هیئت رئیسه وارد میشدند، مرحوم طالقانی و آقای طیبی بلند نمیشدند و میگفتند: من این دادگاه را به رسمیت نمیشناسم.
اتهام شما در دادگاهی که برای شما برگزار کردند چه بود؟
یکی از اتهامات من این بود که کتاب «خسی در میقات» جلالآلاحمد را در خانهام پیدا کرده بودند. چیزی که تا مدتها سوژه خنده همه ما در زندان بود، این بود که وکیل مدافع من - که وکیل تسخیری و افسر ارتش بود- در دفاع از من خسی در میقات را گفت: «حسنی در میقات» که قرهباغی عصبانی شد و روی میز زد و تذکر داد. خسی در میقات نه حسنی در میقات.
آیتالله طالقانی یکی از مفسران قرآن بود آیا در زندان کلاس تفسیر قرآن داشتند؟
بله، اما خاطرم است یک روز صبح صدای تیر آمد و آقای طالقانی بلافاصله فرمودند: «طیب را اعدام کردند». بعد اخبار صحت گفته آقای طالقانمی را تایید کرد. آقای طالقانی بعد از اعدام طیب در حیاط زندان شماره ۴، برای طیب قرآن خواندند و دربارهاش سخنرانی کردند. رئیس زندان شماره ۴ مأموری را فرستاد که: به آقای طالقانی بگوید که صحبت نکنند. مأمور آمد، ولی رویش نشد حرفی بزند و نشست و گوش داد. همینطور مأموران دوم و سوم و... هم آمدند. تا بالاخره خود رئیس زندان آمد و او هم نشست. بعد او گفت: «آقا! ما آمده بودیم به شما بگوییم صحبت نکنید!» یادم هست که آقای طالقانی آیه: «و لا تحسبن الذین قتلوا.» را تفسیر کردند.
شما از کسانی بودید که در واقعه ۱۷ شهریور حضور داشتید در این زمینه برای ما توضیح دهید.
۱۷ شهریور آن سال مقارن با ایام عید سعید فطر بود. ۱۰ شب به یاد ماندنی در مسجد قبا سخنرانی بود، مهندس بازرگان، دکتر سحابی، مهندس سحابی، دکتر مفتح، دکتر سامی در این مسجد تا پایان ماه رمضان سخنرانی کردند و در زمین قیطریه نماز عید فطر خوانده شد. اولین راهپیمایی از همانجا آغاز شد. به نظرم سیزده یا چهارده شهریور ماه بود که برای اولین بار تظاهرات منظم از تپههای قیطریه تا دانشگاه تهران شروع شد و سپس مسیر ادامه پیدا کرد. این تظاهرات منجر به روز بعد و روزهای بعدتر شد تا ۱۷ شهریور ماه.
صبح ۱۷ شهریور اعلام حکومت نظامی شد، اما هیچکس اطلاع نداشت و همه در میدان ژاله (میدان شهدا و خیابان ۱۷شهریور فعلی) قرار گذاشته بودند.
زمانی که مردم در میدان جمع شدند نیروهای نظامی دستور شلیک و بهم زدن تظاهرات را گرفتند. آنجا عده زیادی کشته شدند که البته از رقم دقیق آن اطلاعی ندارم. من جلوی کارخانه برق بودم. مردم روی زمین دراز کشیده بودند.
بعد از حادثه چکار کردید؟
بعد از آن، از اطراف کارخانه برق به طرفهای بهشت زهرا رفتیم. آنجا هم مدتی در شستوشوی شهدا بودم و بعد هم تظاهراتهای بعدی آرام پیش آمد. آن زمان مرحوم علامه یحیی نوری منزلشان در همان نزدیکی کارخانه برق بود او هم از فعالان آن دوره بود.
بازتاب واقعه 17 شهریور بین مطبوعات خارجی چطور بود؟
مثل توپ در بین مطبوعات خارجی صدا کرد. در آن روز گفته شد که هزاران نفر کشته شدند البته تعداد دقیق آن هیچوقت مشخص نشد.
بعد از 17 شهریور چطور روند مبارزات شدت گرفت؟
همه مراجع در آن دوره دیگر با انقلاب همراه شده بودند و مردم را تشویق به انقلاب میکردند و منحصر به امام خمینی (ره) نبود. البته قیام هفده شهریور بعد از تظاهرات عید فطر رخ داد و تظاهرات عید فطر در آن نقش مهمی داشت. راهپیمایی از غرب تهران توسط مرحوم شیخ علیاصغر مروارید که از مبارزین بنام بود، ادامه مییافت. برای اولین بار سربازانی که برای سرکوب آمده بودند اغلب از شلیک امتناع میکردند.
تا ۱۷ شهریور سربازان دستور شلیک مستقیم نداشتند. ارتشبد اویسی که اهل قم بود وقتی که به فرمانداری نظامی مأمور شد بدون اطلاع قبلی اعلام حکومت نظامی کرد و مردم از حکومت نظامی ۱۷ شهریور آگاه نبودند.
انتهای پیام/