اگر جوانان تاریخ ایران را بشناسند، محال است به سمت موسیقی مبتذل بروند+ فیلم
گروه فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا ـ زهره سعیدی: «محسن نفر» زاده تابستان ۱۳۳۹ در تهران است. وی آهنگساز، پژوهشگر، مدرس موسیقی و نوازنده تار و سه تار است. از این هنرمند باسابقه در طی حدود چهار دهه آلبومهای «وصل مستان»، «شمسالضحی»، «باغ ارغوان»، «یاد یار و فکر نو»، «یاس»، «خاکستری»، «آبی» و «سرگردان»نیز منتشر شده است. نفر علاوه بر آهنگسازی در چند فیلم، دو آلبوم موسیقی پژوهشی «زار» و آلبوم ردیف «هفت دستگاه موسیقی ایرانی» از سوی حوزه هنری رونمایی شده است.
پرونده موسیقی خبرگزاری آنا درعرصه «موسیقی سلامت، موسیقی مبتذل» پس از علی رهبری، احسان عبدیپور، محمد مطلق، سهراب پورناظری و علی قمصری به استاد محسن نفر رسید. در این شماره گفتوگویی مشروح با محسن نفر در ارتباط با موسیقی داشتیم که در ادامه میخوانید:
*به عنوان سوال نخست، بفرمایید که آن چه تحت عنوان موسیقی ایرانی میشناسیم، چه قدمت و سابقهای دارد؟
ما یک فرهنگ و تمدن ۱۰هزارساله مستند داریم، البته در نقاط مختلف کشور آثاری به دست آمده که قدمت آن به ۱۳ هزار سال قبل میرسد و آن هم جزو تمدن و تاریخ ما به حساب میآید با هر گونه اکتشاف جدیدی پیشینه تمدن و فرهنگ ما را طولانیتر میشود، اما آنچه که براساس مستندات اعلام شده و بنا بر آن تحقیقاتی که مطرح شده، ۱۰ هزار سال ما تاریخ داریم. اگر که ما مبنای تاریخ و تمدن را شاهنامه در نظر بگیریم حتی این قدمت از ۱۰ هزار سال هم بیشتر میشود چون حکیم فردوسی در شاهنامه، «کیومرث» که اولین پادشاه است را به نوعی همان حضرت آدم(ع) میداند. در این روایت، اولین انسانی که جانشین خداوند شد و حکومت به او رسید، همان کیومرث است. پس اگر ما این استناد را از حکیم فردوسی قبول کنیم، قدمت تمدن ما بیش از ۱۰ هزار سال هم میشود.
بنابراین هرگاه سیاست و اقتصاد سامان داشته باشد، فرهنگ و هنر رونق مییابد. تا زمانی که اقوام در اضطراب سیاست و اقتصاد هستند، یعنی دشمن خارجی و داخلی دارند یا گرفتار معاشاند، نمیتوانند به فرهنگ و تمدن برسند، چون نان شب و امنیت خاطر واجبتر است. فرهنگ و هنر آسودگی فکری میخواهد چون یک کار فکری حساس و ظریف است و جراحی عقلی و فکری برای انسان دارد به این معنا که هر امر فرهنگی باعث کمال انسانی میشود ، یعنی با این جراحی انسان از سطحی از نفهمی به سطحی از فرزانگی منتقل میشود.
درخشش هنر با آسودگی سیاسی و اقتصادی ارتباط دارد؛ وقتی یک حکومت برقرارمیشود یعنی آن آسودگی سیاسی ـ اقتصادی رخ داده و آن ملت آنقدر قوی هست که سرپا بایستد و شکمش را سیر کند. در سایه این آسایش آن زمان انسان به فرهنگ و هنر میپردازد، در نهایت تاریخ از زمانی شروع میشود که شما یک سامانی دارید، ایستادهاید و برای خود قرار و مداری ایجاد کردید، از آن زمان دیگر تاریخ ایجاد میشود پیش از این انسان تاریخ ندارد، فقط لحظات حیات دارد.
موسیقی کجای این ماجرا قرار دارد؟
موسیقی یکی از مظاهر هنری است و به تعبیر برخی بزرگان، در بین هفت هنر، اولین هنر به حساب میآید. تولید صدا اولین کاری است که بشر قادر به انجام آن بوده؛ بله، نقاشی روی دیوارههای غارهم داشتیم اما مهارت میخواهد چون اینها باید معنی داشته باشند؛ بشر به سرعت به این قدرت نرسیده اما از همان اول صدا داشته و با صدا میتوانسته منظورش را برساند. صداهای خوشایند که حکایت از امنیت و آرامش دارد و صداهای ناخوشایند که ناشی از خطر است.
بسیاری از کارشناسان معتقدند که موسیقی هنر اول و بامداد تمدن و فرهنگ است. خوشبختانه ما هم ملتی با تاریخ کهن هستیم و موسیقی و هنر ما و هنرمان موازی تاریخ و تمدنمان عمر طولانی دارد و این عمر موازی با عمر تاریخ ، تمدن و حکومتهایی است که موجب قرار و مدار ما در طول تاریخ شدهاند.
* به نظر شما علت اینکه ذائقه جوانان امروز ما به سمت موسیقیهایی رفته که به تعبیری سالم نیست و یا به عبارتی مبتذل شدهاند، چیست؟
دلایل زیادی دارد، اولین دلیلش جنبه سیاسی و استعماری است. در هر جامعهای وقتی قدرتهای بزرگ میخواهند تفوق پیدا کرده و حاکمیت خود را اعمال کنند،طبیعی است که فرهنگ و هنر خود را هم میآورند، بعضی اوقات قدرت این فرهنگ و هنر مهاجم زیاد است.
در عصر جدید، دیگر تهاجم نظامی معنا ندارد و صحبت از تهاجم فرهنگی است، فرهنگ و هنر کشور مهاجم، فرهنگ کشور مستعمره شده و یا تحت نفوذ را از هویت خالی میکند، وقتی ملتی از هویت خود خالی شود آماده تسلیم شدن است. پس یک دلیل سیاسی است و به هجومها، تاخت و تازها باز میگردد که باعث تغییر ذائقه هنری یک ملت میشود.
دلایل فرهنگی هم دارد که ربطی به سیاست ندارد و بدون تهاجم سیاسی اتفاق میافتد. در دو قرن اخیر این اتفاق زیاد افتاده، وقتی دولتهای استثمارگرغربی پایشان به سرزمینهای خاورمیانه و آسیایی باز شده یکی از راههایی که تلاش کردند تا این کشورها را از هویت خالی کنند، جایگزینی فرهنگ خودشان بوده، اینجا میبینیم که نمود تغییر ذائقه فرهنگی در موسیقی هم دیده میشود.
متأسفانه من اخیراً در مراسمی بودم که قطعهای که در آن پخش میشد، یک کپی کامل از موسیقی ترکی بود. این مایه تأسف است؛ چون بر اساس تحقیقات متقن، مبنای موسیقی ترکیه تحقیقات عبدالقادر مراغهای موسیقیدان شاخص ایرانی قرن نهم هجری است که تحقیقاتش به دست عثمانی میافتد و آنها هم مدعی میشوند که یک موسیقی ویژه و متفاوت از همه جا دارند! در حالیکه این همان موسیقی عبدالقادر است که به دست عثمانیها افتاده. حُسن کار آنها این بوده که این تحقیقات را ادامه دادند اما عیب کارشان این بوده که این منبع هنری ایرانی را به نام خود مصادره کردهاند.
حتی گاهی به ایرانیها طعنه هم میزنند که موسیقی شما اینطور بوده و چرا تغییرش دادید؟! باز هزاران شکر که ما آن را تغییر دادیم و چیزی که اکنون به عنوان موسیقی ایرانی در دنیا شناخته شده، قرنها در سرزمین ما جاری بوده و مُهر ایرانی خورده است. اگر میخواستیم آن خط را تعقیب کنیم آن چنان که آنها مولوی را مصادره کردند فرهنگ و بخشی از موسیقی ما را هم مصادره میکردند و میگفتند که ایران اصلا برای ما بوده است!
بنابراین، این تغییر ذائقه به دلایل سیاسی و فرهنگی که عرض کردم صورت گرفته؛ از سوی دیگر، «قدرت» هرجا برتری داشته باشد حرف خود را به کرسی مینشاند، درحالیکه حرف یعنی فرهنگ. اگر کسی زورش زیاد باشد که نشود با او دعوا کرد، باید حرفش را شنید. هرجا که گفتوگو هست کار فرهنگی رخ میدهد و هرجا که مشاجره و منازعه هست، کار سیاسی رخ میدهد.
این را هم بگویم که «عیبِ مِی جمله چو گفتی، هنرش نیز بگو»، ما در کنار این تاخت و تازهای فرهنگی و هجوم خانمانسوز، بزرگان باغیرتی هم داشتیم که به قیمت جانشان متن و اصل موسیقی را نگه داشتند. با سختیهای زیاد از آن محافظت کردند و سینه به سینه به شاگردانشان منتقل کردند.
اینکه ما الان موسیقی سنتی داریم که تاریخ ۱۰ هزار ساله دارد، حاصل تلاش و جانفشانی این بزرگان باغیرت است. برخی از این استادان در فقر زندگی کردند، اما حاضر نشدند که از گنجینه عظیم فرهنگی و هنری که در اختیارش بوده کوتاه بیایند، بنابراین حسن وجود اینها هم بوده که با توجه به همه خطرها این متن موسیقی ما الان باقی مانده و در هویت و قالب ردیف موسیقی به ارث رسیده و ما هر چقدر که در این باره تحقیق و تلاش کنیم باز هم کم است، یعنی ذرهای از زحمات آنها نه شناخته و نه قدردانی شده است.
*الان با شرایطی روبه رو هستیم که شاهد نفوذ عمده موسیقیهای منحط و مبتذل به فرهنگ ایرانی و بین نوجوانها و جوانها هستیم، در این راستا چه باید بکنیم؟
در دورههای گذشته که فرهنگ مهاجم به آموزه های فرهنگی ما رسوخ میکرد مردم تحت تأثیر آن فرهنگ قرار میگرفتند، اما پاسبانان این فرهنگ که اساتید ما بودند مانع از نابودی فرهنگ اصیل شدند. استادان ما آنقدر تعهد داشتند که برای قرنها حافظ فرهنگ ما باشند، اما مردم ما که حافظ این فرهنگ نیستند، حق دارند که تحت تأثیر هرچیزی قرار بگیرند. مسئولیت متأثر شدن مردم نسبت به فرهنگهای مهاجم به عهده سیاستمداران ما است، اینها آنقدر باید قوی باشند که فرهنگ مهاجم نتواند به مملکت ما نفوذ کند.
البته این رسوخ فرهنگی در کشورهای دیگر و حتی خود آمریکا هم رخ میدهد اما مقدارش خیلی کم است چراکه خودشان در این زمینه فعال هستند. خود آنها نفوذ میکنند و ملتهای دیگر منفعل هستند. مسئول پیشگیری از این نفوذها سیاستمداران ما هستند. هیئت حاکمه سیاسی که آنقدر باید ایران را قوی کند که مانع از تجاوز فرهنگی شود.
استادان ما این محافظت را انجام میدهند چون آن را وظیفه خود میدانند. تعلیم و تربیت دیدهاند که این کار را انجام دهند و آنقدر تعهد دارند که مراقبت کنند، اما سهمی هم به عهده مردم است. هر چقدر که جوانان نسبت به فرهنگ خودی ناآشنا باشند بیشتر تحت تأثیر فرهنگ بیگانه قرار میگیرند. اگر من فردوسی را بخوانم آنقدر به خودم میبالم که دیگر تحت تأثیر فرهنگهای دیگر قرار نمی گیرم چون سراپا متمرکز به فردوسی و فرهنگ بومی خود هستم اما اگر نسبت به فردوسی ناآگاه باشم، در زمینه فرهنگی آسیبپذیر خواهم بود.
از هر طرف که نگاه میکنیم اینها را میبینیم، پس اگر با این بزرگان آشنا نباشیم تحت تأثیر غرب قرار میگیریم. آنها در جنگ های صلیبی اکثر چیزها را از ما گرفتند و همه کتابهای کتابخانهها را به سرزمینهای خودشان منتقل کردند.آنها این کتابها را نسوزاندند، تحقیقات نیمه تمام مسلمانان را بردند و تکمیل کردند و چند قرن بعد به نوعی دوباره زیره به کرمان آوردند. بر ما فخر فروختند و همانها را به ما با هزار منت عرضه کردند. پس وظیفه جوانان این است که نسبت به تاریخ و فرهنگ خودی به خود ببالند.
میگویند «آب در کوزه و ما تشنهلبان میگردیم»؛ جوانهای ما در دنیای هنر دنبال چه هستند؟ اگر خود را بشناسند، تمام است و دیگر به سمت موسیقی سطحی و مبتذل نمی رود. هنرمند ایرانی واقعاً ستاره آسمان هنر و فرهنگ است منتهی چون ما اطلاع نداریم، مرغ همسایه برایمان غاز است. متولیان و نهادهای فرهنگی هم در این عرصه مهم هستند.مثلاً کار رسانهای الان خودش تخصص است. مدیران باید کاری بکنند که چشمها را جذب کنند، نهادهای فرهنگی هم باید کاری کنند که چشم مردم به سمت آنها جلب شود و محصولات آنها را بخوانند و ببینند. وظیفه جوانان ما این است که نسبت خودشان با تاریخ ۱۰هزار ساله ایران زمین را بسنجند چراکه این تاریخ نقطههای زیاد دارد که باید بدان توجه کنیم.
در تاریخ ما اوج و حضیض هست، اتفاق و حادثه هست، الان شما ببینید این چهل وچند سال سال بعد انقلاب چیزهایی دیدیم که شاید چهار هزار سال یک مملکت رخ نداده باشد، مردم و جوانان ما که وارثان و حافظان این تاریخ و فرهنگ خواهند بود باید نسبت به این امر آگاهی داشته باشند.
جمعبندی عرایض من برای این پرسش، سه موضوع است؛ یکی اینکه استادان همچون گذشته حافظ و مراقبان فرهنگ و هنر هستند که کار خود را ادامه میدهند. دوم این که نهادهای فرهنگی برای شناساندن فرهنگ بومی مسئولیت دارند و سوم هم خود مردم و جوانان هستند که باید افتخار کنند به ایرانی بودن خود.اگر جوانان از فرهنگ غنی کشورشان آگاه شوند محال است به سمت موسیقی مبتذل بروند. موسیقی ده هزار ساله ایران نتیجه تلاش هزاران نفر است و یک میراث برای ما است؛ همان طور که که شعر، عرفان و هنرهای دیگر ارثیه هستند.
مولانا زیبا میگوید که: صد هزاران طفل سر ببریده شد/ تا کلیمالله صاحب دیده شد
حضرت موسی (ع) محصول سر بریدن صد هزار طفل است؛ حال این فرهنگ و هنر ما هم محصول ریاضت صدها استاد و مراقب فرهنگی ایرانی در طول قرون است، پس جوانان ما کمترین کاری که میتوانند بکنند این است که نگاهی به گذشته خود کنند تا این مثلث فرهنگی (تریولوژی) تکمیل شود.
* بخش دوم این گفتوگو به زودی منتشر خواهد شد.
انتهای پیام/