چرایی پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام
به گزارش خبرنگار تاریخ خبرگزاری آنا؛ یرواند آبراهامیان نویسنده چپ گرایی ایرانی و از منتقدان حضرت امام از جمله عوامل تعیینکننده محبوبیت امام خمینی در انقلاب اسلامی را چنین برمیشمرد: عامل تعیینکننده شخصیت بهویژه زندگی ساده آیتالله خمینی و خودداری از سازش با آن ظالم شیطانصفت است. در کشوری که بیشتر سیاستمدارانش در آسایش و رفاه بهسر میبردند.
آیتالله خمینی زندگی ریاضتمنشانهای داشت و مانند توده مردم رفاه مادی چندانی نداشت. در جامعهای که رهبران سیاسی آن هزار چهره، اهل زدوبند و خویشاوندپرستهای اصلاحناپذیری بودند آیتالله خمینی سرسختانه هرگونه سازش را حتی هنگامی که لازم بود رد میکرد و همچون مردان خدا که نه در جستوجوی قدرت ظاهری بلکه در پی اقتدار معنوی هستند عمل میکرد؛ همچنین در دههای که به داشتن سیاستمدارانی بدگمان، سستعنصر، فاسد، بدبین و ناسازگار معروف بود، وی همچون فردی درستکار، مبارز، پویا، ثابتقدم و مهمتر از همه فسادناپذیر پای به میدان گذاشت. خلاصه او چونان رهبری انقلابی و فرهمند هنگامی به صحنه آمد که چنین رهبرانی اندکشمار، ولی بسیار مغتنم و مقتضی بود.
برای واکاوی نقش امام خمینی در پیروزی انقلاب اسلامی سراغ «دکتر سید مصطفی تقوی» پژوهشگر ارشد تاریخ معاصر و نویسنده کتاب «ایران در فرایند انقلاب، امام خمینی و چالش سنت و مدرنیته» و کتاب برگزیده دومین جایزه تاریخ انقلاب اسلامی به گفتگو نشستیم که در ذیل میآید.
** به عنوان نخستین پرسش بفرمایید مبانی اندیشه امام چیست؟
معرفت شناسی؛ نقطه آغازین اندیشه هر متفکری معرفت شناسی اوست. طرز تلقی یک اندیشمند از وجود واقعیت عینی یا عدم آن، مسئله شناخت و امکان یا عدم امکان شناخت، روشهای وصول به حقیقت و کشف آن، رفع حجابها و موانع درک حقیقت، ابزار و ملاک درک حق و باطل، از جمله مهمترین مباحث معرفت شناختی هستند.
از منظر مبانی معرفت شناختی، امام خمینی مانند دیگر اندیشمندان مسلمان معتقد است واقعیتی در خارج از ذهن انسان وجود داشته و قابل شناخت است و چنین شناختی بین الاذهانی و قابل انتقال است. همچنین، ایشان همانند همه حکمای مسلمان، منابع و راههای معرفت و شناخت را متعدد و ترکیبی از وحی، عقل، قلب و حس میداند و معتقد است متوقف شدن در یکی از آنها موجب عدم وصول به شناخت حقیقی است.
از منظر امام به دلیل تعدد منابع شناخت، ابزار شناخت نیز متعدد بوده و ترکیبی از فلسفه، عرفان، فقه، کلام، اصول، تاریخ و طبیعت است؛ بنابراین هر یک از منابع و ابزارهای شناخت جایگاه و ارزش خاص خود را داشته و هر یک از آنها بخشی از معرفت حقیقی و کامل را برای انسان فراهم میکنند و غفلت از هر کدام موجب شناخت ناقص میشود. ایشان در زمینه شناخت اشیا نیز میگوید: «کلیاتش را فلاسفه میگویند بعضی مراتبش را هم اهل عرفان بیان میکنند. به بیان دیگر، اینکه انسان با عقل و استدلال به توحید برسد، کفایت نمیکند و باید با مجاهدات به قلبش برساند».
در این دید گاه، افزون بر چندلایهای و چند بعدی بودن معرفت، مرحلهای و مدرج بودن آن نیز دارای اهمیت است. بدین صورت که مبدا حرکت معرفت، حس و تجربه است که در مرحله بالاتر توسط عقل و برهان تکمیل میشود و در سیر صعودی خود به یقین شهودی میرسد و در نهایت تمامی مراحل پیشین باید به محک وحی سنجش شود زبان فلاسفه زبان عرفا و فقها در صورتی که با زبان وحی تطبیق داشته باشد حجت است.
چنین رویکردی به مقوله معرفت یک رویکرد کاربردی است که معرفت نظری را با حوزه عمل پیوند میدهد و پیامدهای مهم و تعیین کنندهای در عرصه زندگی اجتماعی و حوزه سیاست و تنظیم انتظار انسانها از نظام سیاسی و حکومت و حکومت کنندگان خواهد داشت.
هستی شناسی مکاتب هستی شناختی را به یک اعتبار میتوان به دو دسته مادی و الهی تقسیم کرد و هر کدام از این دو دسته خود شامل زیر مجموعههایی میشوند.
هستی شناسی امام خمینی در حوزه هستی شناسی الهی قرار میگیرد. هستی شناسی در کنار جامعه شناسی و انسان شناسی ارکان اساسی جهان بینی الهی به شمار میروند. زیرا تکلیف انسان با مهمترین مسائل و موضوعات زندگی بشر از قبیل ماهیت هستی و جهان هدف از آفرینش جهان آغاز و انجام هستی سنتها و اصول حاکم بر هستی و چگونگی تعیین جایگاه انسان در نظام هستی را روشن میکند.
در جهان بینی و هستی شناسی امام که مبتنی بر حکمت متعالیه صدرایی و اصالت وجود است، هستی ماهیتی «از اویی و به سوی اویی» دارد و دارای هدف، مبدأ، معاد و نظام اکمل بوده و محضر حق تعالی و جلوه ظهور اوست.. در هستی شناسی امام، «ریشه و اصل همه عقاید اصل توحید است»؛ و از آنجا که «در تمام جهان هستی و دار تحقق، فاعل مستقل به جز خدای تعالی نیست.
دیگر موجودات ربط محض اند، بنابراین، حاکمیت مطلق از آن خداست و «همه انسانها باید برای او یعنی برای رضای او عمل کنند». از این هستی شناسی، اصل عدم حاکمیت انسانها بر یکدیگر و آزادی بشر و اینکه «هیچ فردی حق ندارد انسانی و یا جامعه و ملتی را از آزادی محروم کند» و نیز «همه انسانها در پیشگاه خداوند یکساناند». استخراج میشود.
از منظر وی، نقطه آغاز و نیز پایان سیاست و حاکمیت از آن خداوند است؛ چرا که خالقیت، ربوبیت، هدایت و ولایت در انحصار اوست و از این رو حکومت و حاکمیت مطلق از آن اوست و هم اوست که این حاکمیت را در مرحله بعد با شرایطی به «انبیا، اولیا و علمای آگاه» تفویض کرده است. بنابراین، در قرائت امام از هستی، فقط توحید هدایت گر و هویت بخش رفتار و کنش سیاسی انسان است.
صاحب چنین بینشی نه تنها برای عمل سیاسی انگیزه پیدا میکند، بلکه باور به فاعلیت مستقل خداوند و مدیریت او بر جهان و هماهنگی جهان غیب و جهان شهادت، باعث میشود فعالیتهای خود را بر مبنای سنن او و برای رضایت او انجام دهد و مطمئن باشد که در این صورت هدایت و امداد غیبی خداوند را با خود دارد تأثیر مستقیم آن نگاه هستی شناسانه در کنش سیاسی انسان در این سخنان ایشان هویدا است. «من احساس میکنم که بسیاری از مسائل بود که بدون اینکه ما بفهمیم انجام میگرفت این جور نبود که ما نقشهای کشیده باشیم برای این کار، و این نبود جز اینکه خدا هدایت میکرد».
** نهضت امام خمینی ریشه فقهی هم دارد در این زمینه برای ما توضیح دهید؟
امام خمینی از دانش آموختهها و پرورش یافتگان سلسله فقهای اصولی و خود نیز یک فقیه اصولی است. بنابراین، ایشان نیز افزون بر مبانی فلسفی و عرفانی با تکیه و تمسک فقه اصولی، به ابزار و امکانات نظری مهمی برای رویارویی با حوادث مستحدثه به مبانی دسترسی پیدا میکند. از این رو به باور او میبایست برای پاسخگویی به نیازهای فردی و اجتماعی جامعه اسلامی، با تکیه بر حجیت عقل و ضرورت اجتهاد و با روش فقه جواهری احکام فرعی اسلام را از احکام اصلی و منابع شرع استنباط و استخراج کرد. اما ایشان با رویکردی عقلانی، حتی از این اجتهاد به عنوان اجتهاد مصطلح تعبیر کرده و آن را برای گره گشایی از برخی از مسائل جدید به ویژه اداره حکومت و کشور کارا نمیدانست و از این رو به ضرورت ورود عنصر زمان و مکان در اجتهاد توجه کرد.
** نقطه بارز نهضت امام توجه به تمدن اسلامی و احیای آن در برابر سیطره تمدن غرب است؟
واقعیت این است که، چون مکتب اسلام ایمان قلبی و دغدغه نظری و عملی امام خمینی بود، تمدن اسلامی نیز از دغدغههای مهم ایشان بود. در کتاب صحیفه امام که در برگیرنده مجموعه سخنان ایشان است. واژه تمدن ۱۵۲ بار و واژه متمدن ۲۵ بار به کار رفته است.
فقها و اندیشمندان بسیاری در دو سده اخیر قبل و همزمان با ایشان میزیستند، ولی در تمدن اسلامی تأملی نداشته و نظری ارائه نکردهاند. بنابراین، رویکرد تمدنی حضرت امام به عنوان یک اسلام شناس برجسته دارای اهمیت ویژه است.
از مجموع سخنان امام چنین استنباط میشود که تمدن اسلامی از نظر ایشان مجموعه ساختهها و اندوختههای معنوی و مادی است که از اصول اسلام الهام گرفته و همین اصول اعتقادی و قوانین و ارزشهای ناشی از آن مبنای غالب آداب و سنن و رفتار فردی و اجتماعی آن باشد.
از نظر ایشان، عامل اساسی در تمییز میان تمدن اسلامی از تمدن غیر اسلامی تأکید تمدن اسلامی بر جهت گیری معنوی و نگرش توحیدی در امور است. از همین رو ایشان تمدن اسلامی را مبتنی بر توازن و تناسب میان شاخصهای نرم افزاری و سخت افزاری میداند.
همچنین بیانات ایشان روشن میکند که ضمن باور به تمدن به عنوان گستردهترین گروه بندی فرهنگی و بالاترین سطح هویت فرهنگی از آن دسته متفکرانی بود که در نزاع میان سنت و تجدد، قائل به تعامل با دیگر تمدنها و تبادل تجارب تمدنی است.
همچنین سخنان ایشان از دغدغه عمیق وی نسبت به امت اسلام و حوزه تمدن حکایت میکند. از آنجا که امام خمینی هم از منظر اعتقادی و هم از منظر سیاسی، سرنوشت مسلمانان را به هم پیوسته میدانست. تمام هویت خود را متعلق به اسلام و حوزه تمدن اسلامی میداند و سرنوشت خود و جوامع اسلامی را در این راستا چارچوب تعریف میکند. بنابراین، طبیعی بود که دغدغه وضعیت امروز و آینده این حوزه تمدنی و سرنوشت آن را داشته باشد.
اسلامی طبیعی است که امام خمینی با شاخصههای فکری و علایق و دغدغههایی که داشت با مشاهده ضعف تمدن، اسلامی، در جستجوی دلایل این رکود برآید.
او در تبیین دلایل صف مسلمانان به عوامل مختلفی اشاره میکند، ولی در میان آنها بر یک مورد بیش از همه تأکید مینماید به طوری که میتوان آن را علت العلل ضعف و شکست مسلمانان در برابر غرب دانست.
امام به دلیل اینکه فرهنگ و اعتقادات را روح و علت موجده تمدن می داند، همین عامل را نیروی محرکه و علت موقوم بقیۀ آن نیز میداند و بر آن بود که تا زمانی که مسلمانان از تعهد دینی برخوردار بودند و اجرای تعالیم الهی را مدنظر قرار میدادند دارای عظمت و قدرت بودند و از این رو مهمترین علت انحطاط تمدن اسلامی را دور شدن مسلمان از تمدن دینی میدانند.
انتهای پیام/