جشنواره فیلم فجر در گام ۴۱؛
در «جنگل پرتقال» چه گذشت؟
«جنگل پرتقال» خودشیفته و پرمدعا نیست؛ گرچه درباره روشنفکرنماهای خودبرتربین است، اما فیلمی روشنفکرانه نیست.
کد خبر : 830051
به گزارش خبرنگارسینمایی گروه فرهنگ خبرگزاری آنا، اولین اثر بلند سینمایی آرمان خوانساریان فیلمی در نکوهش غرور است و خودپسندی. داستان حول محور شخصیت اصلی فیلم یعنی سهراب، معلم حقالتدریس امروز و دانشجوی ادبیات نمایشی دیروز میگذرد. و در میانه شیفتگی کاذب و پُز روشنفکری، عشق است که سربر میآورد، از دل خاطراتی که به خاکستر فراموشی سپرده نشد، از سینهای که دوست داشتن را بلد بود، اما راه و رسمش را هرگز.
گاهی مجبوری به برگشتن، برگشتن به جایی که بعد از گذشت بیش از یک دهه، هنوز شهر یار است و یادها، شهر کاغذ و قلم. گاهی دیر میرسی، اما یک جاده تو را بس است برای ورود به خیابانهای تغییر، از بازار ماهیفروشها و یادآوری درس استاد تا کتابخانه و پاورقیهای خطخطی از عشق و تحقیر و آبروی بر باد داده. اما نوبتی هم باشد نوبت لبخند یار است که چون درخت خوبمنظر میرسد از راه، تا آنچه نه در چهار سال دانشگاه و مسیر مطول زندگی تحصیلش نکردی، در ۲۴ ساعت مشق کنی؛ تحصیل عشق و مشق عذرخواهی.
«جنگل پرتقال» برعکس شخصیت اصلی قصهاش، معلم حقالتدریس مغرور نیست. خودشیفته نیست جنگل پرتقال پرمدعا نیست، گرچه درباره روشنفکرنماهای خودبرتربین است، اما فیلمی روشنفکرانه شعاری نیست. فیلمی که در کنار روایتی ساده و یک خطی، و با نشانههای گاه بی گاهش، به پوزش آمدن را یاد میدهد عذرخواهی را، و اعتراف به افراط را. حتی اگر بازیگر نقش اصلیاش اذعان کند که تا آن لحظه از کسی عذرخواهی نکرده است و عذرخواهی کردن را بلد نیست.
سهراب تنها یادگار پدر را به دوست میسپارد تا ثابت کند اینبار یاد گرفته است، هم تواضع و عاشقی را، و هم احترام گذاشتن و عذرخواهی را، تا گوشزد کند نه برای یادگیری دیر است، و نه برای عاشقی، حتی اگر سقف آبی جنگل نارنجی روی سرت آوار شود که یار رفتنیست که جاده لبریز از ترنم تنهاییست که حال از دهان دوست ناشنیدنیست؛ اما جاده اینبار اول راه دوستداشتن است، اول راه تغییر، ابتدای نو شدن، و ادامه راه مشق عذرخواهی...
انتهای پیام/