خط و نشان یک دانشآموز برای آمریکاییها + دستنوشته
به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت خبرگزاری آنا، نمیدانیم چه تعداد آزادیخواه در کل جهان است، اما میدانیم که روز ۱۳ دی ماه ۹۸ خبری آمد که قلب تمام آزادیخواهان جهان را به درد آورد. خبر شهادت مردی که شهید زنده بود. این شهید زنده چند روزی را در زمین زیست و تمام تلاشش را کرد تا پلیدیها را از روی زمین پاک کند. این روز را همه مردم به خاطر دارند که گویا تکیهگاهشان را از دست دادند. روزی که درد یتیمی دوباره بر دل فرزندان شهدای مدافع حرم نشست. در این گزارش پای صحبت تعدادی از مردمان دلسوخته سرزمینمان نشستیم که شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی را روایت میکنند.
** روزی که غربت اهل حرم را احساس کردم
لیلا معینی بانویی ۴۱ ساله است. این بانو که مادر دو فرزند بوده و آرایشگر است، روز شهادت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی را به لحظهای تشبیه کرده که اهل حرم خبر شهادت حضرت ابوالفضل (ع) را شنیدند.
وی میگوید: هیچ وقت روز ۱۳ دی را فراموش نمیکنم. وقتی تلویزیون را روشن کردم و عکس حاج قاسم را دیدم، شوکه شدم. حال عجیبی داشتم انگار تکیهگاهمان را از دست دادهایم. این روز من یاد غربت زنان و کودکان در روز عاشورا افتادم که خبر شهادت حضرت ابوالفضل (ع) را شنیدند. لحظهای که امیدم، ناامید شد.
** به یاد حاج قاسم ۱:۲۰ بامداد شبهای جمعه بیدارم
فاطمه سالاری که شاغل در کارهای فرهنگی است، درباره شهادت حاج قاسم بیان مي کند: زمانی که حاج قاسم ما را شهید کردند، خیلی از ما در خواب بودیم و چه صبح جمعه تلخی برایمان رقم خورد. اما از دو سال گذشته تا امروز ساعت ۱:۲۰ بامداد شبهای جمعه بیدارم. من هیچ وقت حاج قاسم را ندیدم اما ارادت خاصی به ایشان داشتم اما اکنون به شهادت رسیده دیوانهوار دوستش دارم و آرزو دارم شهید شوم و او را ملاقات کنم.
** خوابی که در لحظه شهادت حاج قاسم دیدم
علیرضا اکبری که کارمند و دانشجوی ارشد علوم سیاسی است، میگوید: قرار بود روز جمعه ۱۳ دی ماه برای دوخت لباس به خیاطی بروم. همه وسایلم را آماده کردم. نیمههای شب خواب دیدم پارچههایم را برداشتم تا به خیاطی بروم اما به هر کارگاه خیاطی که میرفتم می دیدم همه خیاطها لباس سیاه میدوزند. با اضطراب از خواب بیدار شدم. به گوشی تلفن همراهم نگاه کردم خبری نبود. آرام گرفتم خوابیدم. صبح همسرم بیدارم کرد و گفت: بیدار شو که بدبخت شدیم. از او پرسیدم چه شده که گفت: آمریکاییها حاج قاسم را شهید کردند. خیلی از اقوام دور و نزدیک را در طول این سه سال از دست دادیم اما داغ حاج قاسم، داغ دیگری است و سرد نمیشود.
** وقت گرفتاری به حاج قاسم توسل میکنم
صنوبر عالمی که بانویی ۶۶ ساله است، بیان می کند: روز جمعه ۱۳ دی منتظر آمدن دخترم برای مهمانی به منزلمان بودم. با او تماس گرفتم و پرسیدم چرا نمیآیی؟ او گفت حاج قاسم را شهید کردند، حالم خوش نیست امروز نمیآیم. پرسیدم همان که با داعش جنگید؟ گفت بله. بغض راه گلویم را بست و دیگر نمیتوانستم نفس بکشم. چون فرزندان دیگرم خواب بودند گریه نکردم که مبادا با صدای گریهام با اضطراب از خواب بيدار شوند. آرام آرام گریه کردم. من حاج قاسم را ندیده بودم، اما انگار یک عزیزی بود که سالها میشناختمشان. الان سه سالی است که داغدار حاج قاسم هستم. همیشه برایش ذکر صلوات هدیه میکنم. وقتی گرفتار میشوم به ایشان توسل میکنم و کمک میخواهم. یک وقتهایی فکر میکنم این بلای کرونا که دنیا را گرفته، تاوان خون ريخته شده این شهید مظلوم است و تر و خشک را باهم میسوزاند.
** تشییع باور نکردنی
فاطمه ابهار که دانشجوی دکترا و مادر دو فرزند است، بیان میکند: دی ماه سال ۹۸ باردار بودم و شرایط خوبی نداشتم. با توجه به روحیه حساسی که در آن دوران داشتم، شنیدن خبر شهادت سردار سلیمانی خیلی دگرگونم کرد. روز تشییع به میدان فردوسی خیابان انقلاب رفتم، بخاطر ازدحام جمعیت نمیتوانستم قدم از قدم بردارم. وقتی دیدم شرایط جسمیام خطرناک است و سردار هم راضی نیست اتفاقی برای فرزندم بیفتد، گوشهای به تماشای جمعیت ایستادم. باورم نمیشد که این همه مردم عاشق سردار بودند و آن تشییع برایم باورنکردنی بود. سردارسلیمانی به آرزویشان رسیدند اما همه ما از دیدنشان روی زمین محروم ماندیم.
** ایستادن سردار در مقابل داعشی که از آن ترس داشتیم
آرمین جوان ۲۸ ساله و دانشجوی رشته الکترونیک است که درباره شهادت سردار سلیمانی میگوید: من خیلی آدم متشرعی نیستم اما از ته دل حاج قاسم را دوست دارم. در زمانی که ما از دیدن عکس داعشیها ترس داشتیم، این مرد رفت و با نیروهایش جلوی داعش ایستاد. این کار خیلی شجاعت میخواهد. من در خودم نمیدیدم چنین کاری را بکنم. کاش هیچ وقت حاج قاسم را از دست نمیدادیم چون کسی مثل او را ندیدم.
** کاش زودتر سردار سلیمانی را میشناختم
زینب رضایی که معلم مقطع دوره اول و برادرزاده شهید قاسم رضایی است، درباره شهادت حاج قاسم میگوید: دو سال قبل از شهادت حاج قاسم، از ایشان مطالبی را در رسانههای دیده بودم. عرفه سال ۹۸ با همسرم به مشهد مقدس رفته بودیم که همسرم سردار سلیمانی را دیده بود و از این قضیه خیلی خوشحال بود. اما من توفیق دیدن ایشان را نداشتم.
وی ادامه میدهد: روز ۱۳ دی وقتی خبر شهادت سردار سلیمانی را شنیدم، پیگیر اخبار بودم تا بلکه این خبر را تکذیب کنند اما شهادت سردار، حقیقت داشت و ما یک شخصیت بزرگی را از دست داده بودیم. شخصیتی که متواضعانه بر پای یک مادر شهید بوسه میزد. من پیگیر بودم تا برای تشییع پیکر سردار سلیمانی و همرزمانشان در تهران برویم. فرزند دو ساله و ۴ ساله و ۱۰ سالهام را در منزل گذاشتم و به همراه همسرم برای تشییع شهدا رفتیم. تشییع به یادماندنی که تا ساعت ۴ توانستم به تابوت پیکر شهدا برسیم.
** خط و نشان یک دانشآموز برای قاتلان حاج قاسم
زهراعابسی یکی از دانشآموزان کلاس نهم است. وی در نامهای احساسات خود را این گونه بیان کرده است که بخشی از آن را در ادامه میخوانیم:
«شهادت حاج قاسم یک خبر ناگهانی و غمناک بود که کل جهان را متحول کرد. آمریکا این را بدان که وقتی اشک مردمانمان و اماممان را درآوردی، اشکتان را درمیآوریم. حاج قاسم از سنگر نشینی اینگونه شد، نه از کاخنشینی و امیرنشینی».
گزارش از فاطمه ملکی
انتهای پیام/