ماجرای «آنجلینا» و وعده ازدواجی که به ۵ نفر داد
گروه فرهنگ خبرگزاری آنا، ونوس بهنودـ مستند «آنجلینا» به کارگردانی رضا دانشپژوه و تهیهکنندگی سید محمد جواد سعیدی در حالی در شانزدهمین دوره جشنواره سینما حقیقت اکران شد که تماشاگران به دلیل پرشدن سالن بر روی پلههای اطراف نشستند.
ازدواج در سینمای ایران همیشه سوژه جذابی بوده است. به یاد داریم که در دهه هفتاد و قبل از آن شروع فیلم یا با داستان ازدواج و خاطرخواهی همراه بود یا با یک جشن شیرین و خوشبختی زوجین خاتمه مییافت. اما قالب شکلگیری زندگی مشترک نه تنها در شهرها بلکه در روستاها نیز تغییر یافته تا حدی که داستانهای مضحک، بیمعنی و حتی ترسناکی از دل ماجراهای خاطرخواهی برمیخیزد. از اسید پاشی و فراری دادن عروس تا اجبار دختر و پسر برای ازدواج با کسی که یک بار با او دم در خانه صحبت کرده تا تجرّد قطعی دختران و پسران بر اساس آمارهای مرکز آمار ایران و سیاه بختی دختران روستایی و شهری که خواستگاری ندارند، همگی طعمهای گس ازدواج در ایران شده است. دیگر از آن دعواهای مقطعی و بعد جشن شادی و خوشی و کِل زدنها و لبخندهای زیر زیرکی خبری نیست.
تا جایی که دانش پژوه دست به کار میشود تا با یک بلندگوی هشدار یکی از ماجراهای غیرقابل باور خواستگاری و ازدواج را فیلمبرداری کند.
آنجلینا داستان دختری در یکی از روستاهای دور افتاده کهکیلویه و بویر احمد است که محرومیت از معماری خانهها و حتی پیری زودرس ساکنان آن به سادگی قابل مشاهده است. تا جایی که استخدام در بانک، ماشین شاسی بند و درآمد ماهی هفت میلیون تومان آرزوی جوانان روستا است. اما پسران جوان روستا به تازگی بر سر دختری به نام پروانه به جنگ هم برخاستهاند. یکی از آنها تصویر آنجلینا جولی را به دیوار خانه زده و میگوید: «پروانه شبیه آمریکاییهاست و خوشگل است.»
با وجود تمامیمحرومیتها از قضا پروانه تلفن همراه دارد و از قضا با خواستگاران خود تلفنی صحبت میکند و در کمال ناباوری برای اهالی روستا و حتی مخاطب فیلم به همه آنها قول ازدواج داده است.
سرنوشت دختری که خواهان ندارد چیست؟
پارادوکس تکان دهنده زمانی است که یکی از دختران روستا به مادرش میپرسد: «چرا او که پوست روشنی دارد این همه خواهان دارد و من را کسی نمیخواهد.» پدر و مادر دختر و اهالی روستا حتی بزرگترها و سید روستا در حل این مسئله عاجز ماندهاند و میترسند کار بالا بگیرد و پسرها به جان هم بیفتند.
سعیدی و دانش پژوه به کمک یکدیگر داستانی به ظاهر طنز آلود را ارائه میدهند. خواستگارها در گفتگویی که با دهیار دارند میگویند یا رقیب را میکشند یا دختر را و یا خودشان را.
به طرز هنرمندانهای کارگردان چهره دختر را تا پایان ماجرا به ما نشان نمیدهد و مسئله در واقع چهره او نیست. مسئله محرومیت و ناآگاهی است. یک جا دهیار میگوید: «فلانی پنج تا دختر دارد و هیچ کدام خواستگار ندارند و این خانم پنج تا خواستگار دارد و از همه شارژ تلفن میگیرد و به همه قول داده است.»
تهیهکننده این اثر در گفتوگو با آنا تصریح کرد: آنجلینا انعکاس دردهای زنان ما در روستاهای محروم است.
دو نسل از زنان خود را روایت کردند
سعیدی میگوید مگر زنی که در روستا است از یک مسئول چه انتظاری دارد و این زنان و دختران حق حیات دارند و نیازهای اولیه را میخواهند.
حرف سعیدی منطقی است و به نظر میرسد داستان ازدواج پروانه بستری میشود که صدای چند نسل زن در این فیلم شنیده شود.
دختران روستا ریز میخندند یا خود را پنهان میکنند و بارها کادری از انتظار آنها در پشت بام خانه یا گوشهای از روستا به نمایش در میآید. انتظار برای اینکه خواستگاری بیاید و سر و سامان بگیرند. پروانه نماد دختری است که نسلهای قبلی چندان قبولش ندارند. یکی از زنان مسن روستا میگوید: «مگر میشود دختر بیاجازه مادرش نامزد کند. دخترهای قدیم بهتر بودند. قدیمها تا زمان عروسی، داماد چهره دختر را نمیدید اما الان پدر و مادر پروانه میترسند که او را به یکی از این پسرها بدهند و خون و خون ریزی و آدم کشی شود.»
دانش پژوه داستان خود را با علامت سؤالی که ساخته میبندد. مشخص نمیشود که پروانه به چه کسی جواب مثبت میدهد و مشخص نمیشود که سرنوشت این ماجرا چطور رقم میخورد. اما آیا کارگردان نتوانسته از دردی عمیق بگوید؟
در اغلب روستاها ازدواجهای ناخواسته یا بیتناسب و حتی ازدواج در سنین پایین و کودک همسری همچنان رواج دارد. از طرفی آمار دختران با تجرد قطعی رو به افزایش است. باید پرسید آقایان مسئول سرنوشت این جماعت که هیچ امیدی به آینده ندارند و حتی قادر به تأمین معیشت خود نیستند چه خواهد بود؟
انتهای پیام/