صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
علل شکل گیری روز دانشجو؛

روزی که دولت کودتا قصد داشت دانشجویان را بترساند

پژوهشگر تاریخ معاصر گفت: در روز دوشنبه ۱۶ آذر نیرو‌های لشکر ۲ زرهی به دانشگاه تهران به ویژه دانشکده فنی که کانون اعتراضات بود وارد شدند و به زدو خورد با دانشجویان پرداختند. نیرو‌های گارد به شکلی وحشیانه دانشجویان را که فاقد هرگونه سلاحی بودند به خاک و خون کشیدند.
کد خبر : 818881

به گزارش خبرنگار تاریخ خبرگزاری آنا، اعتراض دانشجویان در ۱۶ آذر ۱۳۳۲ به ورود معاون رییس جمهور آمریکا بود و نقطه اوج آن را می‌‏توان در اشغال لانه جاسوسی آمریکا در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ مشاهده کرد.

جنبش دانشجویی را می‌‏توان در سه مرحله چنین تبیین کرد. در مرحله اول، جنبش دانشجویی با جریان روشنفکری پیوند خورده و از این منبع برخاسته و به آن وابسته است. هرچند، حرکت دانشجویی در عین حال، به دلیل اقتضائات جوانی، دارای روحی پاک و به دور از خدعه‏‌ها و فریب‏‌های سیاسی‏‌کاران بود.

در مرحله دوم و با اوج‏‌گیری انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۶ و ۵۷، جنبش روشنفکری و دانشجویی که خود را پیشتاز جنبش سیاسی می‏‌پنداشت، ناگهان خود را عقب مانده یافت. حرکت عظیم مردم در اعتراض علیه رژیم، خرده احزاب و گروه‏‌های سیاسی و نیز جریان روشنفکری و جنبش دانشجویی را به تعجب واداشت و آنان را به اعلان موضع فراخواند. در این شرایط و احوال، جریان روشنفکری، عمدتاً کلاف سردرگمی بود که چندان به عمق، گستره و ماندگاری قیام باور نداشت و به گونه‌‏های مختلف سعی می‌‏کرد که آن را حرکتی کور تعبیر کند. در مرحله سوم، اهمیت و حرمت حرکت سیاسی دانشجویی در آن بود که خود را از بند روشنفکری گسست و از همراهی با مردم، احساس شرم و آزرم نکرد و پا به ‏پای مردم پیش آمد و برای خود افتخاری عظیم در تاریخ سیاسی ایران کسب کرد.

به مناسبت روز دانشجو با «دکتر مصطفی جوان» پژوهشگر تاریخ معاصر ایران گفت‌وگو داشتیم که در ذیل می‌خوانید.

** زمینه‌ها و بستر‌های شکل گیری ۱۶ آذر ۱۳۳۲ چه بود؟

برای پاسخ به این سوال باید به ریشه‌های این اتفاق پرداخت. در این راستا ما باید به شیوه حکومتی استبدادی پهلوی و وابستگی به کشور‌های آمریکا و انگلیس بپردازیم. کشور ایران در طول تاریخ بنا به علل سیاسی، اقتصادی و استراتژیک همواره مورد توجه کشور‌های استعماری بوده است. در دوره معاصر نیز موارد ذکر شده باعث توجه آمریکا و انگلیس به ایران شده بود. سیاستمداران انگلیس و ایالات متحده برای حفظ منافع و سلطه خود بر منطقه، در به قدرت رساندن و تثبیت رژیم پهلوی از هیچ اقدامی غفلت نورزیدند.

سیاستمداران انگلستان، رضا خان را طی کودتای ۱۲۹۹ به قدرت رساند. وی نیزدر دوران سلطنتش سیاست‌های آن‌ها را دنبال کرد و پس از اتمام تاریخ مصرف توسط متفقین از پادشاهی عزل و به جزیره موریس تبعید شد.

تقویت بیش از اندازه ارتش، کنترل مجلس و دولت، ستیز با مذهب و نهاد‌های مذهبی، از بین بردن نهاد‌ها و شخصیت‌های مستقل، سرکوب ایلات و عشایر، توقیف مطبوعات از جمله مهم‌ترین اقدامات استبدادی رضاشاه در دوران سلطنتش بود.

متفقین پس از تبعید رضاخان، فرزندش محمدرضا ۲۲ ساله را به سلطنت رساندند. در واقع ایران دوره محمدرضا، حافظ منافع غرب و آمریکا و سد آهنینی در برابر نفوذ کمونیسم محسوب می‌شد. عوامل مذکور باعث شده بود رژیم پهلوی اهمیت زیادی برای برای آمریکا و انگلیس داشته باشد و از دست دادن چنین پایگاه مهمی در منطقه خاورمیانه برای آن‌ها بسیارخطرناک بود.

با ملی شدن صنعت نفت معادلات شاه و حامیان وی به هم ریخت. ملی شدن صنعت نفت، اتفاق ناخوشایندی برای شاه و کشور‌های استعماری بود. آن‌ها که به هیچ روی حاضر نبودند از نفت ایران و منافع اقتصادی حاصل از آن چشم بپوشند، به شدت به مخالفت با ملی شدن پرداختند. تهدید دولت مصدق به حمله نظامی، طرح دعاوی حقوقی در شورای امنیت و دادگاه لاهه و نیز تحریم اقتصادی، راه‌هایی بود که انگلیس‌ها در مقابله با ملی شدن نفت در پیش گرفتند.

سرانجام امریکا و انگلیس بر سر حذف مصدق به توافق رسیدند و با همکاری عوامل داخلی: شاه و ارتش و اراذل و اوباش موفق شدند دولت مصدق را سرنگون کرده، به نهضت ملی پایان دهند.

** پس از کودتا، سرلشکر زاهدی به قدرت رسید وی چه اقداماتی را به انجام رساند؟

پس از کودتا، سپهبد زاهدی به نخست وزیری رسید. وی یک نظامی مطیع رضا شاه و فردی خشن بود. اولین اقدام وی به راه انداختن فرمانداری نظامی بود. وی به سرکوب تمامی احزاب و جریان‌های سیاسی مخالف شاه برخواست و مطبوعات مخالف را تعطیل کرد. دکتر مصدق و سایر سران دولت وی را دستگیر، محاکمه، زندانی کرد. دکتر فاطمی وزیر امورخارجه دولت مصدق نیز اعدام شد. انتخابات مجلس هجدم با دخالت دربار و در فقدان سایر احزاب سیاسی برگزار شد که نتیجه آن به نفع دولت و کشور‌های غربی در جهت حل مساله‌ی نفت بود. در چنین وضعیت اختناقی، ایران و انگلیس رابطه سیاسی خود را تجدید کردند. در واقع آمریکا و انگلیس برای حفظ منافع اقتصادی و سیاسی خود تمام قد به حمایت نظامی و مالی از شاه با هدف سرکوب مخالفان داخلی و مخالفان خارجی کمونیسم پرداختند.  

مهم‌ترین اقدام زاهدی، واگذاری نفت ایران به غرب بود. برای رسیدن به این هدف، زاهدی در ۱۲ آذر ۱۳۳۲ تجدید رابطه با انگلستان را رسما اعلام کرد. با فشار‌های غرب، قرارداد نفتی میان ایران و کنسرسیوم بین المللی بسته شد که به سود شرکت‌های تجاری نفتی غرب و به زیان ایران بود. علی امینی، وزیر دارایی وقت قرارداد با کنسرسیوم را به مجلس برد و در مجلس شورای ملی و سنا به نام قرارداد (امینی- پیچ) به تصویب رسید.

در واقع کنسرسیوم، با نادیده گرفتن مبارزات مردم ایران برای ملی شدن نفت باعث پایمال شدن قانون خلع ید و ملی شدن صنعت نفت شد. بنا بر قرارداد کنسرسیوم، هفت شرکت بین‌المللی استخراج نفت ایران را به عهده گرفتند و ایران مالک منابع و صنایع نفتی خود نبود و منافع حاصل از فروش نفت به صورت پنجاه-پنجاه تقسیم می‌شد. تمام تصمیمات مهم مانند تعیین سقف تولید یا قیمت فروش نیز در دست کنسرسیوم قرار گرفت.

** آقای دکتر در رابطه با چگونگی وقوع حادثه ۱۶ آذر ۱۳۳۲  و سرکوب دانشجویان در دانشگاه تهران بفرمایید؟

دانشجویان می‌دیدند که چگونه دولت مصدق طی کودتا سقوط کرد و سران آن اعدام و دستگیر شدند. در این زمان استبداد با حمایت کشور‌های بیگانه و خارجی مجددا غلبه کرده بود. در ۱۲ آذر ۱۳۳۲ دولت زاهدی بدون توجه به افکار عمومی و در زیر سایه سنگین فرمانداری نظامی، تجدید روابط سیاسی ایران و انگلیس را اعلام کرد. انتشار این خیر به مانند یک شوک بزرگی بر جامعه و دانشجویان بود. زیرا که اولا قطع رابطه با انگلیس به علت کارشکنی‌های آن و ایجاد بحران مربوط به نفت صورت گرفته بود و ثانیا نقش انگلیس در کودتا آن قدر مشهود و عیان بود که مردم به ویژه قشر فرهیخته و تحصیل‌ کرده را از این دولت منزجر کرده بود؛ لذا با انتشارخبر تجدید رابطه سیاسی ایران با انگلیس، دانشجویان به مخالفت با آن برخواستند و با سردادن شعار و تحصن و اعتصاب در دانشگاه تهران اعتراض خود را با این رابطه اعلام کردند. تظاهرات شدید دانشجویان، رژیم کودتا را بر آن داشت که در آستانه ورود نیکسون معاون رئیس جمهور وقت آمریکا به تهران، اقتدار خود را به آن‌ها نشان داده و از دانشجویان زهر چشمی بگیرد تا ورود نیکسون در کمال آرامش برگزار شود.

در روز دوشنبه ۱۶ آذر نیرو‌های لشکر ۲ زرهی به دانشگاه تهران به ویژه دانشکده فنی که کانون اعتراضات بود وارد شدند و به زدو خورد با دانشجویان پرداختند. نیرو‌های گارد به شکلی وحشیانه دانشجویان را که فاقد هرگونه سلاحی بودند به خاک و خون کشیدند. در‌این میان سه تن از دانشجویان دانشکده فنی به نام‌های مهدی شریعت رضوی، احمد قندچی، مصطفی بزرگ نیا را به قتل رسانند و نزدیک به سی نفر از دانشجویان به شدت مجروح شدند. خبر این کشتار و هجوم حشیانه به سرعت در خبرگزاری‌های خارجی انعکاس یافت.

 رژیم به خاطر هراس از تظاهرات مردم و دانشجویان و تبعات بعدی آن اجازه نداد که هیچ فردی غیر از خانواده‌های شهدای دانشکده فنی در مراسم تشییع شرکت کند. ولی در روز سوم دانشجویان دانشکده فنی-یعنی روز ۱۸ آذر که نیکسون وارد ایران شد هزاران نفر از دانشجویان و مردم با راهپیمایی به سمت امامزاده عبدالله به درگیری با ماموران انتظامی پرداختند که در این میان صد‌ها نفر مجروح و بازداشت شدند.

** آقای دکتر واکنش شخصیت‌های سیاسی به ویژه دکتر شریعتی و دکتر چمران نسبت به کشتارو سرکوب دانشجویان چه بود؟

شهید چمران که خود شاهد این واقعه بوده در رابطه با حادثه ۱۶ آذر می‌نویسد: «وقایع آن روز چنان در نظرم مجسم است که گویی همه را به چشم می‌بینم، صدای رگبار مسلسل در گوشم طنین می‌اندازد، سکوت موحش بعد از رگبار، بدنم را می‌لرزاند، آه بلند و ناله جانگداز مجروحین را در میان این سکوت دردناک می‌شنوم. دانشکده فنی خون آلود را در آن روز و روز‌های بعد به رای العین می‌بینم.

دکترعلی شریعتی همسر پوران شریعت‌رضوی در رابطه با  برادر همسرش مهدی (آذر) شریعت رضوی و حادثه ۱۶ آذر می‌گوید:

«اگر اجباری که به زنده ماندن دارم نبود، خود را در برابر دانشگاه آتش می‌زدم، همان‌جایی که بیست و دو سال پیش، «آذر» مان، در آتش بیداد سوخت، او را در پیش پای «نیکسون» قربانی کردند! این سه یار دبستانی که هنوز مدرسه را ترک نگفته‌اند، هنوز از تحصیلشان فراغت نیافته‌اند، نخواستند - همچون دیگران - کوپن نانی بگیرند و از پشت میز دانشگاه، به پشت پاچال بازار بروند و سر در آخور خویش فرو برند. از آن سال، چندین دوره آمدند و کارشان را تمام کردند و رفتند، اما این سه تن ماندند تا هر که را می‌آید، بیاموزند، هرکه را می‌رود، سفارش کنند. آن‌ها هرگز نمیروند، همیشه خواهند ماند، آن‌ها «شهید» ند. این «سه قطره خون» که بر چهره‌ی دانشگاه ما، همچنان تازه و گرم است. کاشکی می‌توانستم این سه آذر اهورائی را با تن خاکستر شده ام بپوشانم، تا در این سموم که می‌وزد، نفسرند! اما نه، باید زنده بمانم و این سه آتش را در سینه نگاه دارم.»                                                                                                         

انتهای پیام/

ارسال نظر