نوروز؛ دولت مستدام گل
به گزارش خبرنگار گروه استانهای خبرگزاری آنا از کاشان، عبدالرضا مدرسزاده دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد کاشان بهمناسبت سال جدید شمسی و نوروز چند قطعه شعر سروده است که از نطر مخاطبان میگذرد.
بیشتر بخوانید:
نوروز؛ دولت مستدام گل
شدهاست باغ چه آیینهفام در نوروز
شکفتهها همگی شادکام در نوروز
شکوفههای غزلخوان باغ یکرنگی
نشستهاند به جشن سلام در نوروز
زلال روشن باران نوید میآرد
شدهاست موسم رحمت، چه عام در نوروز
سرود رویش حال سمنبران بشنو
که هست نغمه آن بیکلام در نوروز
بنفشهها ز پریشانی خزان رَستند
رسید موسم ناز و خرام در نوروز
مترسکی که پر از هیبت و هراس و غم است کسی از او نگرفت احترام در نوروز
رسیدهاند به درگاه مهر و نور و امید
نشستگان به شب غم مدام؛ در نوروز
کمی به داد دل مردم وطن برسند
رسیدگان در اوج مقام؛ در نوروز
کمی به خانه آیینه نور بفرستید
مگر رها شود از وام شام در نوروز
نبوده سخت گزینش که وقت رویش گل
میان خانه و بستان کدام در نوروز؟
از اهل عقل مجویید راه خانه که بُرد
بهار از کف ایشان زمام در نوروز
شکوه سلطنتش آنچنان جوان که شدند
به شاه گل همه گلها غلام در نوروز
به پختگی رسد از عطر باغ فروردین
هر آن که بود به سودای خام در نوروز
به یُمن ذکر شب عاشقان کوی بهار
شدهاست دولت گل مستدام در نوروز
به لطف حضرت حق با دعای حولحال
مگر رسیم به حسنختام در نوروز
نوروز؛رونمایی از خال بنفشه
رسید نوبت لبخند کال در نوروز
که بشکفد به هوای وصال در نوروز
چه خوب شد که هواپیشگان صبح بهار
گریختند ز هر ابتذال در نوروز
کلاغ رفت و تهی شد به پاس مقدم گل
فضای باغ ز هر قیلوقال در نوروز
به بام رفت بلندی و روشنی نگاه
مگر که آینه آورده بال در نوروز
اگر به قد صنوبر بر آسمان برویم،
نشستهایم به کسب کمال در نوروز
سزای گریه شبهای سرد پاییزی رسیدهاست
به صد شور و حال در نوروز
به جای هرچه گله از زغالباشی شب
خوشاست بوسه به آغاز سال در نوروز
به رونمایی خال بنفشه در پالیز
نسیم بود سراسر دلال در نوروز
به سرمه بر سر خطغبار خوش باشد
دویدن از پی چشم غزال در نوروز
به فیض گوهرسرخ غزل چگونه رسد
دلی که بود ز جنس سفال در نوروز؟
اگر ابهت بهت از دهان گل برود
چه فرق بین گل و چوبنال در نوروز
به ترک خامشی فصل سرد رخوت خویش
درآید آن که بجوید مجال در نوروز
شکست توبه اصحاب زهد ممکن نیست
مگر که غم بشود در جوال در نوروز
به خواب مخمل چشمان تو چو آیینه رسم
اگر که نباشد ملال در نوروز
چقدر شاعر سرمست از پیاله گل
رسیدهاند به اوج خیال در نوروز
چنان همیشه ایام، دل سپرده شویم
به مهر فاطمه و پور و آل در نوروز
مبادا تهی شود چشمم
گذشت دوره عشق مجاز در نوروز
که آمدهاست محبت فراز در نوروز
خوشا کسی که ز تردید رست و کرد ز لطف
به روی آینهها دیده باز در نوروز
فقط کسی که به حالی تباه بنشستهاست
ز درک محضر گل بینیاز در نوروز
نداشت باغ به جز زاغ هیچ مایه دق
که واجب است از او احتراز در نوروز
بساط کفر چو پاییز رخت بربستهاست
که ریخت از لب بلبل حجاز در نوروز
ز برق خنده مبادا تهی شود چشمم
اگر از اشک بگیرد جواز در نوروز
درآمد اسب نجیب از غریبی موهوم
گریخت گله شوم گراز در نوروز
دریغ باغ دلاویز رهروان که نبود
به غیر سرو در او سرفراز در نوروز
"بیا که نوبت صلح است و دوستی و عنایت" چنین شنید کبوتر ز غاز در نوروز
اگر که نرگس و گل را ز باغ محو کنند
نمیرویم به سوی پیاز در نوروز
به شمع، لاله نوشتهاست نرم باش و بتاب
نیاز نیست به سوز و گداز در نوروز
به غیر نبض پرستو کدام جنبش سبز بود
به باغ پر از گل، تراز در نوروز؟
از این لطافت باران چه بهرهای ببرد؟
کسی که آب کشد جانماز در نوروز
درست و راست دلش مهد معرفت است
هر آن که بود شکستهنواز در نوروز
ورود گل ز پس فصل دی تماشایی است
که میکشد ز چنین جلوه، ناز در نوروز؟
نوروز؛ سرمستی از بوی یاس
هر آن که مست شد از بوی یاس در نوروز نمیکند به سبو التماس در نوروز
چنان ز بوی هوا مست میشود شاعر
که بهر شعر ندارد حواس در نوروز
به باد داد هوای بهاری وصلش
از عاشقان دل و جان از اساس در نوروز
به یمن رفتن قوم تبر، درخت ستبر
نشستهاست کمی بیهراس در نوروز
تمام اصل و اساس بهانه پرهیز
به باد میرود از یک تماس در نوروز
خدا کند که نیفتد گذارشان در باغ
چنارهای چمنناشناس در نوروز
به لطف عید، صنوبرفروشهای دغل
نمیکنند دگر اختلاس در نوروز
نشاط زادن آهو میان گله دشت
سترد خاطره گرگ و لاس* در نوروز
مترس از این که کلاغ و مترسک جالیز
گذاشتند برایت کلاس در نوروز
هوای خرم اردیبهشت باد حرام
بر آن که بود هوادار داس در نوروز
تو ای خلاصه شش روز آفرینش حق
مباد آنکه بیفتی به طاس در نوروز
شکفتگی غزل هم نصیب شاعر شد
همین که کرد ز گل اقتباس در نوروز
*لاس: سگ ماده
نوروز؛ بشارت صبح قریب
شکوفههای خوش باغ سیب در نوروز
دهد به دلبری گل، ضریب در نوروز
نشاط و شور غریبی که مرغکان دارند
زدهاست بر در جان، نقش زیب در نوروز
شگفت نیست که در جشن سرخوشانه گل گریخت غصه به سمت نشیب در نوروز
به فصل رویش باور، مترسکان کبود
چه دلخوشاند به نقش صلیب در نوروز
تمام آینهها روبهروی گل ماندند
به احترام دل عندلیب در نوروز
چنان به نور سحر چشم باغ روشن شد
که رفت از کف لاله شکیب در نوروز
پیاز و سیر هوایی شدند پیش هوا
نشستهاندبه امید طیب در نوروز
نمیروند چرا تازیانه و مهمیز
به عذرخواهی اسب نجیب در نوروز
اگر چه شاخه نازک، بلوغ کالی داشت نخوردهاست ز هیزم فریب در نوروز
نمیکند دل آشفته را رها از غم
مگر بشارت صبح قریب در نوروز
به دشت عطر گونها شگفتنیست که هست بهار گونه تو بیرقیب در نوروز
به موج انس، چنان واژهها درخشاناند
که کس ندیده غزل را غریب در نوروز
روز سیزده
کاش آنان که خود چنبن نحساند
سبزه باغمان لگد نکنند
سیزده روز عمر گل باشد
این بدانند و آن لگد نکنند
کاش باشند مهربان با گل
گندم بوستان لگد نکنند
لحظه رویش شقایق را
زیر پا ناگهان لگد نکنند
انتهای پیام/۴۱۱۷/
انتهای پیام/