صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
حسین شرفخانلو در گفت‌وگو با آنا:

مواجهه با مرگ، خودِ واقعی آدم‌ها را عیان می‌کند/ روایت‌هایی از دل قبرستان با چاشنی طنز

نویسنده «قصه قبرستون» معتقد است که مواجهه ناگهانی با مرگ باعث می‌شود آدم‌ها خشم خود را فریاد بزنند و خودِ اصلی و حقیقی‌شان را به نمایش بگذارند.
کد خبر : 639386

به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات و کتاب گروه فرهنگ خبرگزاری آنا، «قصه قبرستون: روایت مواجهه با مرگ» روایت‌هایی از حسین شرفخانلو، مدیر آرامستان خوی است که شرح مشاهدات خود از مواجهه انسان‌ها با مرگ و به‌ویژه از دست دادن عزیزان‌شان را در کتاب بیان کرده است. نویسنده در این کتاب برخوردهای متفاوت و داستان‌های بکری از مردمانی را بازگو کرده که هرکدام به شیوه خود با مسئله مرگ و سوگواری برخورد می‌کنند. این کتاب ۳۰۶ صفحه‌ای با قیمت ۷۰هزار تومان در انتشارات امیرکبیر به چاپ رسیده است.


در بخش‌هایی از این کتاب می‌خوانیم:‌ «چای دومش را خورد و رفت پایین، دمِ غسالخانه و تا ظهر ایستاد و ایستاد که مگر مقصود و نعش بابا برسند و نرسیدند. به‌غیر از او، چند ده نفر دیگر هم آمدند و از ساعت تشییع مرحوم اسد بندلوئی پرسیدند و جوابی نداشتیم و رفتند همان‌جا که اخوی بزرگ‌تر مقصود از ساعت نه صبح، جلویش قدمِ آهسته می‌زد.


تلفن مقصود هم خارج از دسترس بود تا دوازده ظهر که زنگ زد تشکر کند بابت همه هماهنگی‌ها و بگوید: «داشتم قوم و اقربا را تست می‌کردم ببینم به نسبت دوری و نزدیکی‌شان به خوی، چند ساعت طول می‌کشد بعد از شنیدن خبر مرگ بابام، خودشان را برسانند و البته آمادگی سازمان شما و عواملتان هم خوب بود و امشب در لایوم، از سازمان شما اسم می‌برم و از همه عوض من تشکر کن. سطح آمادگی همه خوب بود.» و افزود: «شارژم دارد ته می‌کشد. زحمتش را بکش به داداشم بگو برگردد تهران، بابام که مُرد خبرش می‌کنم!»




حسین شرفخانلو متولد سال ۱۳۶۱، مدیر آرامستان خوی است. از کتاب‌های این نویسنده می‌توان به «امین آراء»، «اشتباه می‌کنید! من زنده‌ام»، «شبیه خودش؛ حامد جوانی (مدافعان حرم ۳)»، «آخر شهید می‌شوی؛ شهید صادق عدالت اکبری (مدافعان حرم ۱۵)» و... از آثار این نویسنده است. تازه‌ترین کتاب وی «قصه قبرستون» است که به بهانه انتشار آن با این نویسنده به گفت‌وگو پرداخته‌ایم که در ادامه از نظر می‌گذرانید.



مرگ از آنچه می‌اندیشیم نزدیک‌تر است


شرفخانلو درباره انگیزه نوشتن کتاب «قصه قبرستون»، گفت: نوشتن جزئی از روزمره من است. هرروز می‌نویسم. وقتی مدیر آرامستان خوی شدم، اتفاقات عجیب و گفت‌وگوهای جالبی را تجربه کرده و می‌شنیدم. از یک جایی به بعد دیدم اگر این مراودات و مکالمات یادداشت نشوند، حیف است. روزی یکی از دوستان و همکاران نزدیکم در شهرداری دو روز بعد از مثبت شدن تست کرونا به رحمت خدا رفت. تا آن روز مرگ را هزاران سال از خود دور می‌دیدم. آن موقع دریافتم که مرگ از آن‌چه می‌اندیشیم نزدیک‌تر است. بنابراین بر آن شدم که یادداشت‌های پراکنده و کارهای نیمه تمامم را فهرست کنم. به خودم نهیب زدم که کسی بعد از تو کارهای نیمه‌ تمامت را تمام نمی‌کند؛ چه کسی از نوشته‌های ناخوانا روی تکه‌ کاغذهای باطله‌ سر در می‌آورد؟ این شد که نشستم به نوشتن قصه‌ای از روایت‌های قبرستان؛ روایت از روزی‌ که شهردار احضارم کرد و گفت می‌خواهم سازمان را بسپارم دست تو.


روایت‌هایی تلخ با چاشنی طنز


این نویسنده درباره نقاط قوت و ضعف کتاب «قصه قبرستون»، بیان کرد: ضعف این کتاب خودسانسوری است که ما گاهی به اجبار در ثبت وقایع خود داریم. محدودیت‌هایی که به لحاظ سلسه مراتب اداری متوجه ما می‌شود البته تا جایی که توانستم بر آن غلبه کردم. این کتاب اگر ۱۰ سال بعد نوشته شود قطعا قطورتر، کامل‌تر و بی‌پرواتر خواهد شد. کسانی که کتاب را خوانده‌اند اذعان دارند که مخاطب با یک عریانی (نه به مفهوم بی‌پروایی) مواجه می‌شود. یعنی نویسنده با خواننده راحت است و او را محرم می‌داند.


وی افزود: نقطه قوت «قصه قبرستون» از نظر خودم این است که روایت‌هایی از دل قبرستان نوشتم. مکانی که مردم به آن علاقه نداشته و تصویری منفی از آن دارند تا انرژی مثبتی از این واقعه خشن و تلخ بسازم. رویدادها را با چاشنی طنز آمیختم. نگاه طنز و گاهی هجوآلود به ماجرا اضافه کردم و از زاویه دیگری به مرگ و وقایع قبل و بعد از آن پرداختم.


قصه قبرستون ۲؛ شاید به زودی


از زاویه دیگری به مرگ و وقایع قبل و بعد از آن پرداختمشرفخانلو درباره نام انتخابی کتاب «قصه قبرستون»، اظهار کرد:‌ ۹۹ درصد داستان‌هایی که در این کتاب روایت می‌شود در قبرستان اتفاق افتاده‌ است. طبیعتا مناسب‌ترین نام همین قصه قبرستون بود که البته حُسن هم دارد؛ زیرا که مخاطب با دیدن این نام در ویترین کتابفروشی کنجکاو شده تا ببیند نویسنده چطور این اسم را برای کتاب خود انتخاب کرده است.


وی درباره برنامه‌های آینده خود بیان کرد:‌ نوشتن جزئی از روزمره من است. شاید اگر بودنم در آرامستان خوی ادامه داشته باشد داستان‌ها و روایت‌های دیگری نیز بنویسم. مثلا ۴ یا ۵ سال دیگر قصه قبرستون ۲ را هم به چاپ برسانم.





بیشتر بخوانید:‌





مدیریت آرامستان خوی؛ قرعه‌ فالی که به نامم افتاد


شرفخانلو در خصوص چگونگی آغاز فعالیت در آرامستان خوی، بیان کرد:‌ خیلی سال قبل وقتی نوجوان بودم عزیزی از نزدیکانم به رحمت خدا رفت. من در اولین تجربه مواجهه با مرگ و تشییع جنازه، بر ترس غلبه کرده و به غسالخانه رفتم. به تماشای شستن و کفن کردن میت ایستادم. شاید همین تجربه موفق ایام نوجوانی که از آن سربلند بیرون آمدم باعث شد وقتی سال‌ها بعد در قامت کارمندی که قرعه فال به نامش خورد و شد مدیر آرامستان سختی و خشنی کار در سازمان به چشمم نیامد. آن‌قدر پررنگ نشد که دست و پایم از بودن هر روز بین مردگان و قبرستان بلرزد.


مرگ و تبعات آن عریان‌ترین حقیقت زندگی است که در بیشتر مواقع ناخودآگاه رخ می‌دهدنویسنده «قصه قبرستون» در ادامه افزود: آدمی چه می‌داند، گاهی چرخ روزگار چنان می‌چرخد که در شهرداری کار پیدا کرده‌ای، از این واحد به آن واحد شده‌ای و از این شعبه به آن شعبه، تا اینکه در آذر سال ۱۳۹۵ کاغذی دریافت می‌کنی که از فردا مدیر آرامستان‌ خوی هستی. الغرض من رئیس اداره‌ای شدم که هیچ آدم زنده‌ای ولو به‌قدر سر سوزن از خدماتی که ما ارائه می‌کنیم، بهره‌ای ندارد و شرط اول برای گرفتن خدمات از ما این است که بمیریم.


مرگ و تبعات آن؛ عریان‌ترین حقیقت زندگی


این نویسنده در ادامه خاطرنشان کرد:‌ مرگ و تبعات آن عریان‌ترین حقیقت زندگی است که در بیشتر مواقع ناگهانی رخ می‌دهد. این ناگهانی بودن در ۹۹ درصد موارد باعث می‌شود که آدم‌ها در مواجهه با آن از جلد کت و شلوار شیک و مجلسی که تن کرده‌اند بیرون بیایند و خشم خود را فریاد بزنند و خودِ اصلی و حقیقی‌شان را به نمایش بگذارند. من در تماشای این خودِ حقیقی بی‌آلایش، متوجه اتفاقات عجیب و گفت‌وگوهای جالبی شدم که از جایی به بعد دیدم حیف است این مراودات و مکالمات یادداشت نشوند.


انتهای پیام/۱۱۰/


انتهای پیام/

ارسال نظر