صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
آنا گزارش می‌دهد؛

برشی از خاطرات پدر تعزیه‌خوانی ایران/ ماجرای پرده آجان‌کُش و دردسرهای اجرای تعزیه در دوره پهلوی

هاشم فیاض از بزرگان هنر تعزیه‌خوانی است که با گردآوری ۲۵۰ عنوان نسخه تعزیه و ملزومات و تکنیک‌های اجرایی آن‌ها نقش مهمی در تداوم این سنت هنری داشته است.
کد خبر : 600753

به گزارش خبرنگار سینما و تئاتر گروه فرهنگ خبرگزاری آنا، هاشم فیاض (تولد ۱۲۹۵ - درگذشت ۱۳۸۳) تعزیه‌خوانی را از هشت‌سالگی با بچه‌خوانی آغاز کرد و در کنار «میرغم»، فرزند «میرعزا»، از نسخه‌نویسان معروف تعزیه، این کار را آموخت و با «سید مصطفی»، نوه میرغم تعزیه‌خوانی را ادامه داد و در دوران ممنوعیت‌ تعزیه در زمان رضاشاه برای احیای تعزیه تلاش کرد.


فیاض که «پدر تعزیه ایران» بود، استاد مجالس غریب محسوب می‌شد و با گردآوری ۲۵۰ عنوان نسخه تعزیه و ملزومات و تکنیک‌های اجرایی آنها، یگانه دوران به حساب می‌آمد. همچنین تعدادی از نسخ موجود در موزه واتیکان به مهر «هاشم شمر تهرانی» ممهور است. وی از بزرگترین اثاث‌داران و جامه‌داران تعزیه به شمار می‌آمد.


فیاض در بسیاری از کشورهای جهان از جمله فرانسه، کره، آمریکا، ایتالیا و... به اجرای مجالس مختلف تعزیه پرداخت و توانست توجه دنیا را به تعزیه معطوف کند. این هنرمند خستگی ناپذیر در روز جمعه ۲۱ اسفند ماه ۱۳۸۳ در تهران درگذشت.


آنچه در ادامه می‌آید بخشی از روزنامه خاطرات وی است که از سال ۱۳۲۷ به بعد را با همان لحن صمیمی روایت می‌کند. «روزشمار شبیه‌خوانی به روایت هاشم فیاض» در سال ۱۳۹۰، به کوشش داود فتحعلی بیگی و به مناسبت برگزاری پانزدهمین جشنواره بین‌المللی نمایش‌های آیینی سنتی به چاپ رسید.


ماجرای عَلَم‌گردشی


یعنی علم رو ور می‌دارن راه می‌افتن تو ده هر خونه‌ای پول می‌ذاره. ۲ تومن، آرد گندم، خرما، شیرینی، شربت. همینکه عده با علم میان دو تومن را می‌دهند. برای علم‌گردشی همین‌جوری می‌رفتیم، لباس تعزیه نمی‌پوشیدیم فقط ما موزیک می‌بردیم. هر روز یکی از خان‌های این محل‌ها می‌آمد. رسم بود مردم نذورات می‌دادن. گوسفند و بزغاله هم می‌دادن بعضی وقتا. هر چی جمع می‌شه برای تعزیه‌ست. یعنی اونا پول تعزیه خونا رو این‌جوری جمع می‌کردن. مثلاً گوسفند می‌دادن یه‌هو ۱۰ تا ۱۵ تا گوسفند جمع می‌شد گوسفندها را می‌فروختیم به قصابا، اون می‌شد برا تعزیه. شب عاشورام که ابوالفضل(ع) می‌ره سر فرات اون وقتم نذورات می‌دن. مردم آب فرات رو می‌برن واسه تبرک. از این ور آب می‌ریزن تو تشت از این ور مردم می‌برن.



اسبی که از نژاد اسب حضرت علی (ع) بود


یه اسب سفید بود مال یکی از این خانای قشلاق (گرمسار) می‌گفتن از تبار دُلُدله؛ نتیجه دلدل امیرالمؤمنینه. می‌آوردن تعزیه. رکاب به مخالفا نمی‌داد. خودم دیدم این رو که رکاب نمی‌داد به مخالف. گفتم من سوارش میشم هر چی باشه. پا گذاشتم تو رکاب این من رو ۳ فرسخ برد. دهنه رو کشیدم دهنه رو از دست من گرفت از دیوارا می‌پرید. من قاچ زین رو گرفتم، دیگه دهنه رو ول کردم. پدرم رو درآورد. دهه محرم من دیگه اسب سوار نشدم.


دردسرهای اجرای تعزیه در دوره پهلوی


زمان رضا شاه تعزیه قدغن بود. بعد از رفتن رضاشاه هنوز هم قدغن بود. خبر دادن به ما آژان داره میاد. می‌گفتن اسکندر اومد. همه در می‌رفتیم. من یه وقت تو تعزیه قبا می‌پوشیدم شال نمی‌بستم برای اینکه تا می‌یاد زود قبا رو بکنم و در برم. اگه می‌گرفتمون می‌برد کلانتری. یه وقت تو قبرستون تعزیه می‌خوندیم گرفتنمون گفتن سد معبر کردید، گفتیم بابا قبرستون سد معبر نداره که!


یه بار بردنمون کلانتری ۲۰ تومن جرم دادیم. میرزا ابراهیم رو شب نگهش داشتن ۲۰ تومن جریمه ازمون خواستن. پول نداشتیم. نگهش داشتن. ما صبح پول درست کردیم بهشون دادیم. ابراهیم قمی بود، مال کهک، مُرد. اگه می‌گرفتن می‌نداختن توی اتاق بازداشت. می‌گفتن ان‌قدر بدین و برین. یا اثاثمون رو نگه می‌داشتن و نمی‌دادن یا می‌گفتن برین آگاهی. مخزن آگاهی. بعضی وقتا می‌رفتیم اونجا التماس می‌کردیم می‌گرفتیم. بعضیام نمی‌دادن.


ماجرای میرزا غضنفر و موزه واتیکان


میرزا غضنفر یکی از شهادت‌خونا بود. بچه کاشون بود. بزرگتر از ما بود. اینا مال قدیم تکیه دولت بودن. یه دوره رفت رشت. تبعیدش کردن. مال زمان جوونیش بود. پیش ما که اومد پیر شده بود. نسخه‌های کاشون رو برده بود رشت. همه رو ازش دزدیدن. همین نسخه‌هایی که رشتیا دارن مال کاشونه؛ مال میرزا غضنفر. خودش هم شعر می‌گفت. شب تعزیه می‌ساخت صبح می‌داد ۲ تومن می گرفت. توی کتابی که جمع کردن برای واتیکان چند تایی تعزیه داره.


در دهه محرم، اسکان و پذیرایی از تعزیه‌خوان‌ها با چه کسی بود؟


تو دهه محرم جا و خورد و خوراک همه رو می‌دادن. همه تعزیه‌خونا یه جا بودن. هر روز ناهار مال یکی از اهالی بود. شب عاشورا و روز عاشورا همه خونه‌ها خرج می‌دادن. سر ما دعوا بود. من همیشه می‌گفتم ۲ تومن می‌گیرم تا بیام ناهار بخورم!


اجرای تعزیه در محلات خاص


در محله‌های بدنام هم تعزیه می‌خوندیم. همه میومدن. زنا می‌شستن، گریه می‌کردن. نذوراتم می‌دادن. پول می‌دادن. خیلیا اونجا دست کشیدن از کاراشون. پای تعزیه خیلیاشون شوهر کردن و رفتن. خیلی عقیده داشتن. بعضیا رو گول زده بودن آورده بودن اونجا و مونده بودن؛ نه دست ستیز و نه پای گریز. اون وقت سر تعزیه‌های ما گریه می‌کردن؛ اصلاً خیلیا از کارشون متنبه شدن. بله این تعزیه خیلی از ارمنیا رو مسلمون کرد. پای تعزیه ما صدها آدم بد از کار خودشون دست برداشتن. تعزیه اگه درست بخونن حرف نداره.



ماجرای لباس شیر تعزیه


یکی بود به اسم سید محمد بکایی پوست شیر اصلی رو داشت. فقط همون بود که از تکیه دولت مونده بود. پوست شیر رو دباغی کرده بودن خراب نشده بود. سرشم همون سر شیر بود. من بعدش پوست شیر کرباسی سفارش دادم. کرباس سمنان، کرباس گرمسار؛ حالا دیگه اون کرباس نیست. اون موقع‌ها لباس شیر نبود یه پوستین رو تن می‌کردن می‌شد شیر. سرشونم با چارقد می‌بستن، دو تا قاشقم میذاشتن سرشون برای گوش.


اعجاز پرده آجان‌کُشی!


می‌گن یه بار تو بهبهان یه درویشی بوده پرده‌خونی می‌کرده. یه آجان می‌یاد می‌گه بابا این مسخره‌بازی‌ها رو جمعش کن. درویشه می‌گه بذار من صنار بگیرم. آجانه چاقو رو می‌کشه و می‌زنه تو این پرده و پاره‌ش می‌کنه. آقا یه سیلی از پرده در میاد می‌خوره به این آجان. همه می‌گن آجان گردنش کج می‌شه تا می‌میره. اون پرده رو هنوز دارن بهش می‌گن پرده آجان‌کُشی. من ندیده بودم ولی اونا می‌گفتن این اعجازم در پرده داریم.


اولین سفر به کربلا در دهه سی


۳۰ مهر ۳۵ به طرف کرمانشاه حرکت کردیم و ۱۲ آبان رسیدم کربلا. اولین بارم بود که کربلا می‌رفتم. با ماشین رفتیم. یه راست رفتم کربلا. گفتم یا حسین تو را به مادرت قسم نصف مردم به من می‌گن التماس دعا داریم، نصفی می‌گن این چه کاریه می کنی. من می‌خوام حلال و حرومش رو بفهمم. اگه قبول می‌کنی از من تعزیه‌خونی رو، اگه خوشت می‌یاد، به من تا نفس آخر نصرت بده پشتم رو کسی به خاک نخوابونه اگرم می‌بینی که بده، اگه با این کار فردای قیامت ما گیریم، کاری بکن که ما نکنیم. بریم تهرون به همون برقکاری خودمون برسیم. همونجا من خوابنما شدم. دیدم تو تکیه دارن تعزیه می‌خونن یه سیدی زره رو گرفت و گفت تو شمری، زره رو تنت کن. من دستمو کردم تو آستین زره از خواب پریدم. دیگه گفتم اگه منو تیکه تیکه کنن هم تعزیه خونی رو ول نمی‌کنم تا حالام الحمدلله الان نزدیک به ۹۰ ساله درِ این خانه بهترین وضعیت رو دارم؛ بهترین اسم و احترامم تو مردم دارم.


رسم تعزیه شهادت امامزاده سلطانعلی


سال ۴۹ رفتیم مشهد قالی تعزیه عباس و مسلم خوندیم. روز قتلش هم خود سلطانعلی رو می‌خوندیم. تا نمی‌خوندیم پول نمی‌دادن. اون روزی قیامت می‌شه. برای سلطانعلی نذر دارن. موقعی که شمشیرش می‌زنن و غلت می‌خوره مردم بلند می‌شن میان پول میدن. دورون زدن لازم نداره. الانم همین‌جوره فقط تعزیه‌خون می‌خواد که بتونه تعزیه‌ش رو عمل بیاره. این تعزیه اولین تعزیه‌ای بود که میرعزا ساخته بود. بعدا نسخه‌های دیگه رو نوشت. خیلی علاقه به این تعزیه داشت. خیلی هم مجربه، شک نداره این سلطانعلی.


آوردن شیر زنده در تعزیه


سیدمحمد بکایی از تعزیه‌خونای تکیه دولت می گفت یه بار تعزیه امام حسین(ع) بود دوره کدام شاه بود نمی‌دونم؛ شاه گفته بود شیر زنده بیارین می‌خوام ببینم این تعزیه امام حسین، مال امام حسینه یا نه. گفتن قربان شیر درنده ست اگه بپره به این جمعیت صد نفر رو پاره می‌کنه. گفت اگه دستگاه مال امام حسینه من باید بفهم. شیربونا شیر رو آوردن. گفت قلاده‌اش رو وا کردن. این شیر مثل گربه خوابید رو صحنه و تکون نخورد. بعد که شبیه امام اومد، از اسب پیاده شد که شیر به حیوون حمله نکنه. پیاده اومد بالا؛ حالا این امام حسین‌خوان مثل بید می‌لرزه باید دست بکشه به سر شیر. معین‌البکا می‌ره جلو دست می‌کشه سرش هیچی نمی‌گه. به امام‌خون می‌گه بیا بگو یاحسین دست بکش سرش. می‌گه یاحسین دست می‌کشه سر شیر، شیر فقط نیگاش می‌کنه؛ مردم غش می‌کنن.


پرسش از علمای نجف درباره تعزیه


نجف اشرف رفتم عصری خدمت آقای سید محسن حکیم. گفتم آقا من تعزیه‌خونم سوالی دارم، گفت صبح بیا مدرسه آیت‌الله یزدی جوابت رو می‌دم. صبح بلند شدم پرسون‌پرسون رفتم مسجد آیت‌الله یزدی. رفتم تعظیم کردم و سلام کردم. گفتم خدمتتون رسیدم راجع به تعزیه... گفت سیدمحمود، یه دونه از این کتابا که ما اینجا میزگرد تشکیل دادیم و درباره تعزیه و قمه‌زنی و زنجیرزنی و سینه‌زنی نوشته بودیم رو بده خدمت آقا. من رفتم و چهار پنج تا از این کتابا به‌هم داد. یکی هم به ارشاد اسلامی تقدیم آقای سید جوادی کردم. بعد دیدم توش نوشته تعزیه اشکالی نداره. اگه تو تعزیه ۲ ساعت لباس زنم بپوشی عیبی نداره. ما هم دیدیم دیگه این یه سند معتبره که ۱۴ تا عالم هم امضا کردن.


گروه تعزیه‌خوانی بانوان


سال ۵۲ رفتیم مشهد منزل ننه‌ماشالله. محله حمام زمزم. ننه‌ماشالله، رئیس تعزیه‌خونای زنانه مشهد دعوتمون کرد. ما رفتیم تعزیه‌شون رو دیدیم. یعنی فقط من یکی رفتم. از تو اتاق دیدم، پرده‌رم کشید گفت اگه بفهمن مرد اینجاست با لنگه کفش می‌گیرن می‌زننت. یه دختر بود ۱۴ ،۱۵ ساله. آقا این علی‌اکبر شد، عین علی‌اکبر. خلاصه از همون اول که رفتم مشهد با ننه‌ماشالله آشنا شدم. فقط شیپور نداشتن. اون وقت که لباس نبود، همه لباس داشتن.




مرور خاطرات هنرمندان بزرگی چون هاشم فیاض که سراسر ایران و جهان را سیر کرده‌اند، اولا ما را با تاریخ تطور آن رشته هنری آشنا می‌کند، ثانیا آداب و رسوم و تاریخ و فرهنگ مردم هر دوره و اوضاع اجتماعی و اقتصادی آن برهه کشور را به خواننده می‌نمایاند. امید است که مردی از خویش برون آید و کاری بکند؛ و تا جامعه شبیه‌خوانی از اساتید برجسته‌ای که تمامی شاگردان فیاض هستند، بهره‌مند است؛ خاطرات او را برای انتقال به میراث‌داران این هنر آیینی سنتی ثبت و ضبط نماید.


انتهای پیام/۴۱۰۴/پ


انتهای پیام/

ارسال نظر