دمی با خیام
گروه استانهای خبرگزاری آنا، غیاثالدین ابوالفتح عمر خیام، ۲۸ اردیبهشت ۴۲۷ مهشیدی (۱۸ ماه می ۱۰۴۸ میلادی) در نیشابور به دنیا آمد و دوازدهم آذر سال ۵۱۰ در همین شهر چشم از جهان فروبست.
خیام فیلسوف، ریاضیدان، ستارهشناس و شاعر رباعیسرای ایرانی در دوره سلجوقی است و در ریاضیات، نجوم، علوم ادبی، دینی و تاریخی استاد بود و یکی از برجستهترین کارهای او را میتوان سروسامان دادن و سرپرستی محاسبات گاهشماری ایران در دوره ملکشاه سلجوقی (۴۹۰ –۴۲۶ مهشیدی) دانست. محاسبات منسوب به خیام در این زمینه، هنوز معتبر بوده و دقتی به مراتب بالاتر از گاهشماری میلادی دارد. نقش خیام در حل معادلات درجه سوم و مطالعاتش درباره اصل پنجم اقلیدس نام او را بهعنوان ریاضیدانی برجسته ماندگار کرده است.
کهنترین اشارات به زندگی خیام، در دو کتاب دیده میشود که هر دو در میانه سده ششم پدید آمدهاند. نخستین چهار مقاله نظامی عروضی است، تألیف ۵۵۰ مهشیدی و دومین اثر تاریخ الحکمای ابوالحسن علی بیهقی(ابن فُندُق) که در ۵۵۶ نوشته شده است. زمان زندگی این نویسندگان به خیام نزدیک بوده و هر دو در سالهای پایانی زندگی خیام او را دیدهاند.
در دوران معاصر دامنه پژوهشها با محور خیامشناسی بسیار توسعه یافته و تاکنون دهها کتاب و چند صد مقاله درباره شعر و شخصیت و جایگاه علمی او نگاشته شده؛ البته تا یکی دو قرن پیش شهرت و محبوبیت خیام بیشتر به خاطر کارهای علمی او بود و جایگاه علمی او از جایگاه ادبی او برتر دانسته میشد؛ چنانکه در اروپا هم شهرت او مدیون ترجمه کتاب«جبر و المقابله» به زبان فرانسه بود که سال ۱۸۵۱ توسّط وُپکه (۱۸۶۴- ۱۸۲۶ م.) انجام شد. با این حال امروزه آوازه خیام در ایران و جهان بیشتر به هنر شاعری او گره خورده است.
با وجود آنکه رباعیات خیام به بیشتر زبانهای دنیا برگردانده شده، شهرت او در غرب بهعنوان شاعر، مرهون شاعر انگلیسی، ادوارد فیتز جرالد است که با ترجمه رباعیات وی به شعر انگلیسی، خیام را به جهانیان شناساند؛ اگرچه ترجمه او دو اشکال هم دارد: نخست اینکه از بین چند صد رباعی منسوب به خیام، بدون تشخیص سره از ناسره، تعدادی را گزینش و ترجمه کرده به همین دلیل در مجموعه او تعدادی رباعی سرگردان(بیصاحب) به نام خیام رقم خورده است.
دوم اینکه او اشعار خیام را عیناً به انگلیسی ترجمه نکرده؛ بلکه مضامین آنها را گرفته و در قالب شعر انگلیسی درآورده به همین دلیل گاهی مطابقت دادن ترجمه انگلیسی با متن فارسی بسیار دشوار است؛ یعنی معلوم نیست این چهار مصراع انگلیسی ترجمه کدام رباعی خیام بوده و چه بسا مضمون آن تلفیقی از چند رباعی خیام باشد و یا بدتر آنکه تلفیقی باشد از مضامین خیامی با مضمون چند رباعی بیصاحب. این دو اشکال در ترجمه عربی رباعیات خیام نیز وجود دارد. تا پایان قرن بیستم میلادی تقریباً نزدیک به صد ترجمه از رباعیات خیام به عربی منتشر شده که از آن میان ۳۳ ترجمه به شعر عربی بوده است.
برخی از این مترجمان رباعیات خیام را از اصل فارسی به عربی برگرداندند و برخی نیز با بهرهگیری از متن انگلیسی فیتز جرالد یا دیگران بهصورت غیرمستقیم ترجمه کردهاند. این ترجمهها جریان ادبی تازهای در ادبیات معاصر عرب با ابعاد و زوایای گوناگون پدید آورد که میتوان آن را پدیده خیامی در ادبیات معاصر عربی نامید. در یکی از ترجمههای عربی که توسط احمد رامی، شاعر مصری انجام شده چند رباعی سرگردان هم راه یافته و از اتفاق تعدادی از آنها را بانو امکلثوم خوانده است. اجرای موسیقایی «رباعیات خیام» با صدای کوکب الشرق، بین عربزبانان شهرت و محبوبیت فوقالعادهای دارد.
تا پیش از تصحیحات علمی، مجموعههایی که با نام رباعیات خیام وجود داشت؛ مجموعههایی بود پر از اشعاری با اندیشههای متضاد و ناهمخوان. گاه کاتبانِ نسخههای خطی، اشعار او را تغییر دادهاند تا آن را به طریقت صوفیان نزدیک کنند. مشکل دیگر این است که بسیاری به تقلید از خیام رباعی«خیامگونه» سرودهاند و بعدها رباعی آنان در شمار رباعیات خیام آمده؛ حتی در برخی اشعار برای آنکه به خواننده بقبولانند که والله و بالله این رباعی را حتماً و قطعاً خود خیام سروده، نام خیام را هم در رباعی میگنجاندند؛ حال آنکه اساساً آوردن تخلص در رباعی مرسوم نبوده و بهویژه خیام چنین باوری نداشته؛ بنابراین هر رباعیای که نام خیام در آن باشد از خیام نیست! (خیام! اگر ز باده مستی خوش باش...)
نخستین کسی که به موضوع تشخیص رباعیات اصیل خیام پرداخت، صادق هدایت بود. وی میگوید: «آثاری که در بازار کتاب ایران با عنوان رباعیات خیام وجود دارد تقریباً از ۱۰۰ تا یک هزار و ۲۰۰ رباعی را دربردارند. حالا اگر یکی از این نسخههای رباعیات را... ورق بزنیم به افکار متضادی... برمیخوریم که اگر یک نفر ۱۰۰ سال عمر کرده باشد و روزی دو مرتبه کیش و مسلک و عقیده خود را عوض کرده باشد قادر به گفتن چنین افکاری نخواهد بود.»
هدایت در سال ۱۳۱۳ خورشیدی کتاب ترانههای خیام را چاپ کرد که حدود ۱۴۰ رباعی خیام را در بر دارد و از همین تعداد هم برخی از آنها را که به نظر او مشکوک هستند با ستاره (*) مشخص کرده و مضامین و موضوعات شعر خیام را نیز ذیل هشت عنوان راز آفرینش، درد زندگی، از ازل نوشته، گردش دوران، ذرات گردنده، هرچه بادا باد، هیچ است و دم را دریابیم، دستهبندی کرده است.
دومین تصحیح معتبر از رباعیات خیام به دست محمدعلی فروغی (و قاسم غنی) انجام شد. این اثر سال ۱۳۲۰ خورشیدی چاپ شد و در آن ۱۸۷ رباعی اصیل تشخیص داده شده است. به جز این دو تصحیح، والنتین ژوکوفسکی خاورشناس روس (۱۹۱۸–۱۸۵۸ م.) و فردریش روزن خاورشناس آلمانی(۱۹۳۵- ۱۸۵۶) هم به تصحیح رباعیات اقدام کردهاند. آرتور کریستنسن خاورشناس دانمارکی(۱۹۴۵- ۱۸۷۵) نیز که از آغاز جوانی به ادبیات و فرهنگ ایرانی علاقه داشت، رساله دکتری خود را درباره خیام نوشت و سال ۱۹۰۳ با درجه ممتاز گذراند. کریستنسن مطالعات خود را بر رباعیات خیام متمرکز کرد و ۱۲۱ رباعی را که احتمال اصالت و انتساب آنها به خیام بیشتر بود، برگزید. وی سال ۱۹۲۷ هم کتاب دیگری به نام«نقد بر رباعیات خیام» منتشر کرد.
احمد شاملو هم ۱۲۵ رباعی خیام را در کتابی به نام «ترانهها» گرد آورده است. ترانههای شاملو مجموعهای بوده از رباعیات خیام، دوبیتیهای باباطاهر و رباعیاتی از ابوسعید ابوالخیر. هرچند به تصریح و تأکید محمدرضا شفیعیکدکنی و با استناد به اسرارالتوحید(محمد بن منور) و کتاب حالات و سخنان ابوسعید(جمالالدین لطفالله) که هر دو را نوادگان شیخ نوشتهاند، ابوسعید تنها و تنها سه بیت شعر دارد؛ یعنی یک رباعی و نصف! گمان میرود آنچه باعث شده رباعیات دیگران به ابوسعید نسبت داده شود شعردوستی او بوده؛ یعنی عدهای از مریدان ابوسعید اشعاری را که او در سخنرانیهایش میخوانده، دانسته یا نادانسته، به نام خود او ثبت و ضبط میکردهاند.
مضامین شعر خیام
در رباعیات خیام، بیشتر این مضامین و موضوعات دیده میشود:
*دم غنیمت شمردن
قدر لحظههای خوش را دانستن، دم را دریاب
و...
* توصیه به عیش نقد
(بهره گرفتن از فرصتهای خوش زندگی، این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار)
و...
* تذکر بیاعتباری جهان
(بیوفایی دنیا، جهان و کارِ جهان هیچ است)
این کهنه جهان به کس نماند باقی رفتند و رویم؛ دیگر آیند و روند
و....
* زندگی سراسر رنج است.
بنگر ز جهان چه طرْف بربستم؟ هیچ وز حاصل ایامم چه در دستم؟ هیچ
و...
* معمای هستی
سردرگمی آدمی در شناخت رمز و راز هستی
در دایرهای کـامدن و رفتن ماست او را نه بدایت، نه نهایت پیداست
کس مینزند دمی در این معنی، راست کائن آمدن از کجا و رفتن به کجاست
حافظ گفته:
حدیث از مطرب و میگو و رازِ دهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
و
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان و این راه بینهایت!
* تذکر مرگ و کوتاه بودن عمر آدمی (ناپایداری زندگی)
بر چرخ فلک هیچ کسی چیر نشد وز خوردنِ آدمی، زمین سیر نشد
و...
* بیاعتنایی به مشکلات و لذت بردن از زندگی (هرچه بادا باد!)
در روز ازل هر آنچه بایست، بداد غم خوردن و کوشیدن ما بیهودهست
و...
ساختاری سهگانه در رباعیات
حکیم عمر خیام در برخی رباعیات خود ساختاری سه جزئی به این شرح طراحی و اجرا کرده است:
الف- توصیف (بیان جزییات دلفریب از یک چشمانداز زیبا)
ب- توصیه (سفارش)
ج- تعلیل (بیان علت، اثبات چیزی با دلیل، آوردن دلیلی عقلپذیر برای توصیه)
در قسمت نخست؛ تصویری ارائه میکند از: فرصتی عالی در مکانی دلفریب
در قسمت دوم سفارش میکند که: به آن جا برو و خوش بگذران
در قسمت سوم با تذکر مرگ و یادآوری آن، میگوید: روزگار در قبال این چند لحظه خوش که برای تو فراهم کرده عمر گرانبهایت را گرفته است؛ پس قدر لحظات خوش را بدان.
توصیف (تصویرسازی) جزئیاتی اینگونه دارد:
چشماندازی بسیار زیبا، فریبا، رؤیایی و دلپذیر از باغ ترسیم میشود؛ بهار است، گلها شکفتهاند، درختان شکوفه برآوردهاند، ابر بهاری بارانی نمنم باریده و آنگاه سایهای دلنشین بر باغ افکنده. دانههای باران چهره باغ را شستهاند، باغ سراسر پاک و درخشان شده. برگها و گلبرگها میدرخشند. نسیمی خنک میوزد و بوی بنفشه، رایحه ریحان، نکهت نارنج و عطر علفها را به اینسو آنسو میبرد، میپراکند، میافشاند و دلها را هوایی میکند...
توصیه: دست دوستت را بگیر، صُراحیِ (تُنگ) میرا بردار، به باغ برو و در کنار گل (vard) خوش بگذران.
تعلیل: عمر کوتاه است. تمدید یا تجدید نمیشود. زندگان همه خواهند رفت و از گروه رفتگان کسی بازنمیگردد.
چنانکه حافظ گفته:
کامبخشیِ گردون عمر در عِوض دارد جهد کن که از دولت، دادِ عیش بستانی
اکنون این ساختار سه جزئی در چند رباعی نشان داده میشود:
۱
چون ابر به نوروز، رخ لاله بشُست برخیز و به جام باده کن عزم درست
کائن سبزه که امروز تماشاگه توست فردا همه از خاک تو برخواهد رُست
الف- توصیف: چون ابر به نوروز، رخ لاله بشُست
ب- توصیه: برخیز و به جام باده کن عزم درست
ج- تعلیل: کائن سبزه که امروز تماشاگه توست / فردا همه از خاک تو برخواهد رُست
۲
ساقی! گل و سبزه بس طربناک شده است دریاب که هفته دگر خاک شده است
می نوش و گلی بچین که تا در نگری گل خاک شده است و سبزه خاشاک شده است
الف- توصیف: ساقی! گل و سبزه بس طربناک شده است
ب- توصیه: می نوش و گلی بچین
ج- تعلیل: که تا در نگری / گل خاک شده است و سبزه خاشاک شده است
۳
ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست بی بادهٔ گلرنگ نمیباید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست تا سبزهٔ خاک ما تماشاگه کیست؟
الف- توصیف: ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست
ب- توصیه: بی بادهٔ گلرنگ نمیباید زیست
ج- تعلیل: این سبزه که امروز تماشاگه ماست / تا سبزهٔ خاک ما تماشاگه کیست؟
۴
مهتاب به نور، دامن شب بشکافت می نوش! دمی بهتر از این نتوان یافت
خوش باش و میندیش؛ که مهتاب بسی اندر سر خاکِ یک به یک خواهد تافت
الف- توصیف: مهتاب به نور، دامن شب بشکافت
ب- توصیه: می نوش! دمی بهتر از این نتوان یافت / خوش باش و میندیش
ج- تعلیل: که مهتاب بسی / اندر سر خاکِ یک به یک خواهد تافت
۵
وقت سحر است، خیز ای مایهٔ ناز! نرمکنرمک بادهخور و چنگنواز
کانها که بهجایند، نپایند بسی وآنها که شدند کس نمیآید باز
الف- توصیف: وقت سحر است،
ب- توصیه: خیز ای مایهٔ ناز! / نرمکنرمک بادهخور و چنگنواز
ج- تعلیل: کانها که بهجایند، نپایند بسی/ وآنها که شدند کس نمیآید باز
۶
بنگر ز صبا دامنِ گل چاک شده بلبل ز جمالِ گل طربناک شده
در سایهٔ گل نشین که بسیار این گل در خاک فرو ریزد و ما خاک شده
الف- توصیف: بنگر ز صبا دامنِ گل چاک شده / بلبل ز جمالِ گل طربناک شده
ب- توصیه: در سایهٔ گل نشین
ج- تعلیل: که بسیار این گل / در خاک فرو ریزد و ما خاک شده
همچنان که مضامین شعر رودکی (قرن چهار) در شعر خیام (قرن پنج) پرورده شده و در شعر حافظ (قرن هشت) به اوج شکوفایی رسید؛ این ساختار سه جزئی نیز در شعر هر سه نفر دیده میشود. دو نمونه از حافظ:
۱
صبح است؛ ساقیا قدحی پر شراب کن دورِ فلک درنگ ندارد؛ شتاب کن
الف- توصیف: صبح است.
ب- توصیه: ساقیا! قدحی پر شراب کن / شتاب کن
ج- تعلیل: دور فلک درنگ ندارد؛ شتاب کن
۲
نوبهار است؛ در آن کوش که خوشدل باشی که بسی گُل بدمد باز و تو در گِل باشی
الف- توصیف: نوبهار است
ب- توصیه: در آن کوش که خوشدل باشی
ج- تعلیل: که بسی گُل بدمد باز و تو در گِل باشی
پایانبخش این نوشتار یادوارهای است از خیام، به قلم نظامی عروضی سمرقندی در چهارمقاله:
«در سنة ۵۰۶ به شهر بلخ، در کوی بردهفروشان، در سرای امیر ابوسعد جره، خواجه امام عمر خیامی و خواجه امام مظفر اسفزاری نزول کرده بودند و من بدان خدمت پیوسته بودم. در میان مجلس عشرت از حجتالحق عمر خیام شنیدم که او گفت: گور من در موضعی باشد که هر بهاری شمال بر آن گلافشان کند!
مرا این سخن مستحیل کرد و دانستم که چنویی گزاف نگوید. چون در سنه ۵۳۰ به نیشابور رسیدم، چهار سال بود که تا آن بزرگ روی در نقاب خاک کشیده بود و عالم سفلی از اویتیم مانده و او را بر من حق استادی بود. آدینهای به زیارت او رفتم و یکی را با خود ببردم که خاک او به من نماید. مرا به گورستان حیره بیرون آورد و بر دست چپ گشتم. در پایینِ دیوارِ باغی خاک او دیدم نهاده و درختان امرود و زردآلو سر از آن باغ بیرون کرده و چندان برگ شکوفه بر خاک او ریخته بود که خاک او در زیر گل پنهان شده بود و مرا یاد آمد آن حکایت که به شهر بلخ از او شنیده بودم. گریه بر من افتاد که در بسیط عالم و اقطار ربع مسکون او را هیچ جای نظیری نمیدیدم. ایزد -تبارکوتعالی- جای او در جنان کناد! بمنّه و کرمه.»
حسین خسروی عضو هیئت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرکرد
انتهای پیام/۴۱۲۱/۴۰۶۲/
انتهای پیام/