تابویی که در سال ۱۳۷۲ شکسته شد/ از بسته شدن فضای سیاسی تا شعار «مخالف هاشمی، دشمن پیغمبر است»
گروه سیاسی خبرگزاری آنا، امید فعال؛ ششمین دوره انتخابات ریاستجمهوری ایران، انتخاباتی بود که برای تعیین رئیسجمهوری ایران پس از یک دوره ریاست جمهوری علیاکبر هاشمی رفسنجانی در ۲۱ خرداد ۱۳۷۲ برگزار شد.
در این دوره، ۳۳ میلیون و ۱۵۶ هزار و ۵۵ نفر واجد شرایط رأی دادن بودند که از این تعداد ۱۶ میلیون و ۷۹۶ هزار و ۷۸۷ نفر (معادل ۵۰/۶۶ درصد واجدان شرایط) رأی خود را به صندوق انداختند.
که به ترتیب، هاشمی حدود ۱۰ میلیون و ۵۰۰ هزار رأی و احمد توکلی، مهمترین رقیب هاشمی نیز حدود ۴ میلیون رأی کسب کردند.
تحلیلگران سیاسی بر این باورند که میزان مشارکت مردم و کاهش آرای هاشمی در ششمین دوره انتخابات ریاستجمهوری معنای خاصی داشت.
احمد توکلی، رقیب هاشمی در انتخابات ششم ریاستجمهوری پیرامون علت کاهش مشارکت در انتخابات ۱۳۷۲ میگوید: «هاشمی انتظارات را نسبت به امکانات بیشازحد افزایش داده و شکاف بین انتظارات و امکانات زیاد شده بود؛ بااینکه هاشمی زحمات فراوانی کشیدند و دولت وی از حیث بازسازی و فراهم کردن تسهیلات جزء موفقترین دولتهای جمهوری اسلامی محسوب میشد اما به دلیل بالا بردن انتظارات با شیب زیاد و موجه کردن زندگی اشرافی و مرفه برای مسئولان، زمینههای نارضایتی بین مردم به وجود آمد زیرا آنها وضع خود را با مسئولان قیاس میکردند.»
علی لاریجانی درباره نگاه هاشمی به رقیبش (توکلی) در این انتخابات در خاطرات خود از روز ۲۹ دیماه ۱۳۷۲ مینویسد: «یادم هست وقتی بحث ریاست جمهوری در ماهها پیش مطرح بود، روزی قبل از اینکه دولت تشکیل شود، با هاشمی صحبت کردم که امروز توکلی پیش من آمده و مصمم شده که در انتخابات شرکت کند. به هاشمی گفتم ورود احمد توکلی رأی شما را کم خواهد کرد. هاشمی پرسیدند مثلاً چقدر رأی میآورد. گفتم ۲ یا ۳ میلیون رأی دارد، خندیدند و گفتند ۲۰۰، ۳۰۰ هزار رأی هم ندارد! بعد معلوم شد چنین نیست…»
حمیدرضا اسماعیلی، استاد دانشگاه نیز معتقد است که هاشمی در انتخابات ۱۳۷۲ شکست حیثیتی خورده است.
آنا: هاشمی پیروز انتخابات ششم ریاستجمهوری بود؛ شکست حیثیتی به چه معنایی است؟
اسماعیلی: «هاشمی در انتخابات سال ۱۳۷۲ در مقابل یک شخصیتی که چندان مطرح نبود و خیلیها او را نمیشناختند، در حدود ۴ میلیون رأی از دست داد؛ احمد توکلی بدون مناظره، تبلیغات و پشتوانه حزبی توانست بخش اعظمی از آرای هاشمی را در انتخابات تصاحب کند و این یعنی جامعه به عملکرد دولت سازندگی انتقاد جدی داشت.
هاشمی روز تحلیف به مجلس آمد و از نتیجه انتخابات و رأی معنیدار مردم دلخور بود؛ اساساً آن انتخابات، انتخاباتی بود که او را خیلی تلخکام کرد. هاشمی داشت در یک انتخابات غیررقابتی شکست میخورد.
در دهه ۷۰، مردم دیگر فهمیده بودند که دولتمردان به اعتراضهای آنان توجه نمیکنند؛ تنها پاسخ مسئولان این بود که ملت باید برای گذر از این مرحله و رسیدن به توسعه شرایط سخت را تحمل کنند.
سؤال مردم این بود که چطور این بخش تلخ و سخت ماجرا برای آنان باشد اما شیرینیاش برای مسئولان باشد؟»
بیشتر بخوانید: دولت سازندگی: مردم همیشه مقصرند! / از خفقانهای سیاسی تا لهشدنها زیر چرخ توسعه
بخش چهارم: مخالف هاشمی، دشمن پیغمبر است
در شرایطی که عملکرد دولت سازندگی و تورم ۴۹.۵ درصدی حاکم بر اقتصاد کشور، موجب انتقادهای گستردهای شده بود، حامیان دولت برای اینکه از انتقادها در امان بمانند تلاش میکردند تا این انتقادها را بهکل نظام و حاکمیت نسبت دهند.
صادق کوشکی عضو هیئتعلمی دانشگاه تهران در خصوص فضای سیاسی دولت هاشمی رفسنجانی میگوید: «در آن زمان نقد دولت مساوی با مخالفت با انقلاب، نظام و رهبری بود. در حالی که دیدگاه رهبر انقلاب اینگونه نبود اما کسانی که در جناح راست بودند، برای اینکه به نظرشان دولت هاشمی عملکرد درستی داشت، با این رویه غلط فضای سیاسی را میبستند یعنی با شعار «مخالف هاشمی، دشمن پیغمبر است» کسی که میخواست دولت را نقد کند، سرکوب میکردند».
اسماعیلی: «واقعیت این است که قبل از دوران هاشمی نیز، فضای سیاسی کشور تا حدودی بسته بود و این مسئله در دوران هاشمی به نفع او استمرار پیدا کرد.
دولت سازندگی قصد داشت که طبقه متوسط جامعه را با خود همسو کند و در این بین، به آزادیهای فرهنگی و اجتماعی پرداخت. هاشمی معتقد بود که مردم نباید وارد نقدهای سیاسی شوند و به گفتمان توسعه ایراد وارد کنند. دوچرخهسواری خانمها، ایجاد جزیره تفریحی کیش، سینما و موارد دیگر بهعنوان سوپاپ اطمینان در جامعه مطرح شدند تا در صورت بسته بودن فضای سیاسی کشور، با آزادی فرهنگی و اجتماعی فشار کمتری روی مردم باشد».
بخش پنجم: هاشمی و وعده پوشالی بوش پدر
پس از افشای پروژه مک فارلین توسط حضرت امام خمینی (ره) و عدم موفقیت ریگان در آزادی گروگانهای آمریکایی در لبنان، با روی کار آمدن بوش پدر، کاخ سفید برای آزادی این گروگانها دست به اقدامات گستردهای زد؛ از جمله این اقدامات دیدار هاشمی رفسنجانی با «جیانی پیکو» از مشاوران دبیرکل وقت سازمان ملل بود.
«پیکو» حامل پیامی از سوی بوش به هاشمی رفسنجانی برای واسطهگری آزادی گروگانهای آمریکایی بود. هاشمی نیز به او گفته بود که در صورت مشاهده حسن نیت از سوی آمریکاییها ایران نیز حسن نیت نشان داده و در این زمینه کمک خواهد کرد.
البته این ماجرا نیز، مانند توافق برجام با بدعهدی طرف آمریکایی به پایان رسید؛ موضعگیری هاشمی رفسنجانی در واکنش به این مبادله سیاسی بینتیجه برای او، تنها این جمله بود: «وقتیکه آمریکاییها به وعدهشان درست عمل نکردند، کار ناقص میماند».
اسماعیلی: «برای واکاوی رفتار سیاسی هاشمی باید گذشته او را بررسی کرد. مهمترین ارزش اجتماعی که هاشمی به آن اعتقاد داشت، توسعه اقتصادی بود و این مسئله را در کتاب امیرکبیر نوشته او که در اواسط دهه ۱۳۴۰ منتشر شد، میبینید.
یک روحانی و تحصیلکرده حوزه قاعدتاً در مورد شخصیتهای مذهبی صحبت میکند یا کتاب مینویسد اما هاشمی در مورد یک رجل ملی و سیاسی کتاب نوشت؛ انتخاب این موضوع معنادار است و جهان فکری متفاوت او را نشان داد.
مباحث نماز جمعه هاشمی رفسنجانی با محوریت عدالت اجتماعی در دهه ۶۰ بسیار معروف بود ولی اگر آن مباحث را تحلیل و آنالیز کنید، میبینید بحث عدالت اجتماعی در آن کمرنگ است و مباحث ماهیت توسعهگرایانه دارد. توسعهگرایی از طریق دولت اقتدارگرا تز اصلی هاشمی بود.
دولت سازندگی در سال ۶۸ برای ایجاد توسعه، تز دولت اقتدارگرا را در دستور کار خود قرار داد و سیاست خارجی میتوانست یک ابزار برای تحقق اهداف توسعه باشد.
کشور برای توسعه نیازمند سرمایه و سرمایهدار است و عمده سرمایهداران آن مقطع زمانی، گروههایی بودند که قبل از انقلاب، مهاجرت کردند و این جریان مالی، در دوران پهلوی به طیف و اقلیت خاصی وابسته بودند.
مادامی که بازگشت این سرمایهداران به کشور برای توسعه در اولویت قرار میگیرد، چه پیامی دارد؟
از همان روزهای آغازین دولت سازندگی، مدیرانی از داخل به کشورهای اروپایی و آمریکا فرستاده شدند و با صاحبان سرمایه مذاکراتی انجام دادند».
آنا: همزمانی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و تکقطبی شدن جهان، تأثیری بر سیاست بینالمللی هاشمی داشته است؟
اسماعیلی: «مقارن با روی کار آمدن دولت هاشمی، بلوک شرق در حال از بین رفتن بود و یکی دو سال بعد خود اتحاد جماهیر شوروی هم فروپاشید.
با فروپاشی شوروی دیگر تئوریهای چپگرایانه مطرح نمیشد و نظریه نوین جهانی روی کار آمد. در این شرایط، دولت با نظام بینالمللی مواجه شد که دیگر تکقطبی شده، در این تکقطبی یک مکتب اقتصادی هم باقی میمانده که آنهم نئولیبرالیسم است؛ در این مکتب اقتصادی باید در حوزه اقتصاد خصوصیسازی کنید و باید با دیگر اقتصاد دولتی و سوسیالیسم خداحافظی کرد.
هاشمی باید در این فضای نظام بینالملل سیاست خارجیاش را تدوین میکرد. او به سمت نئولیبرالیسم رفت و سعی کرد با اتحادیه اروپا نسبت به آمریکا رابطه نزدیکتری برقرار کند؛ البته در همین دوره هم شاهد تحریمهای زیادی علیه ایران بودیم.
ماجرای نیکونوس، یک بحران سختی در دولت هاشمی ایجاد کرد که خیلی از کشورهای اتحادیه اروپا ایران را ترک کردند؛ اوایل دولت موفقیتهای سیاست خارجی دولت بیشتر بود، هر چه به اواخر دوران سازندگی نزدیک میشدیم، سیاست خارجی دولت سازندگی با بنبست مواجه میشد».
بخش ششم: هاشمی اصلاحطلب بود یا اصولگرا؟
یکی از جریاناتی که هاشمی رفسنجانی با آن مرتبط بوده و حتی خود را پایهگذار آن میداند؛ جریان اصلاحطلبی است.
اسماعیلی: «هاشمی به لحاظ فرهنگی و اجتماعی تفاوت زیادی با جریان اصلاحطلب نداشت اما به لحاظ اقتصادی و سیاسی خطمشی متفاوتی داشت که همان تفاوت نو محافظهکاری و اصلاحطلبی است.
هاشمی به دنبال این نبود که با بسیج توده و عَلَم کردن آنها علیه حکومت، بخواهد برای رسیدن به اهداف خودش استفاده کند؛ چون میدانست در صورت استفاده او از این فضا، رقیب هم میتواند استفاده کند لذا خیلی وارد این بازی نمیشد اما جریان دوم خرداد یا اصلاحات به فشار از پایین و چانهزنی در بالا معتقد است.
اصلاحطلبان زمانی که روی کارآمدند، دنبال یکسری تحولاتی بودند که دولت و شخص هاشمی را هم دربر میگرفت و بر همین اساس، جوّ سنگینی علیه او در سالهای نخست ریاست جمهوری خاتمی شکل گرفت؛ بخش مهمی از آرای خاتمی مرهون انتقادهایی بود که به هاشمی داشت، این اتفاق برای سیاستمداران جبهه اصلاحات چراغ سبزی بود تا بتوانند با ضربه بیشتر زدن به هاشمی، خودشان را بالاتر ببرند.
در مجموع میشود گفت زمانی که هاشمی در انتخابات ۸۴ شکست خورد و اصلاحطلبان دولت را واگذار کردند، جریان اصلاحات که عقبه قوی در بدنه قدرت و حکومت نداشت، احساس کرد که به هاشمی نیازمند است؛ میتوانیم بگوییم هاشمی نسبت به جریان اصلاحات کمتر تغییر کرد».
هفتم: سکوت هاشمی
سکوت هاشمی در برابر فتنههای پس از انتخابات ۸۸ و پرهیز وی از محکوم کردن سران فتنه در کارنامه سیاسی او ثبت و ضبط شد.
آنا: برداشت من از صحبتهای شما این است که هاشمی خودش را در چارچوب نظام میدانست، پس چطور میشود که او در سال ۸۸ یکرویه دیگری اتخاذ میکند؟
اسماعیلی: «هاشمی علاقه داشت که همیشه بهعنوان یک عنصر قوی در صحنه قدرت باشد و زمانی که تأثیرگذاری او کمرنگ میشد، با یکسری رفتارها، خود را احیا میکرد؛ در دوران ریاست جمهوری هاشمی، برخی از چهرهها از جمله مهاجرانی و عبدالله نوری در روزنامه جمهوری اسلامی سعی داشتند که با تغییر قانون اساسی، هاشمی بتواند مادامالعمر رئیسجمهور شود اما رهبری مخالفت کردند.
خیلی از تحلیلگران در سال ۸۴ به هاشمی گفتند که وارد انتخابات نشود اما او ترجیح داد که شرکت کند و تأثیر این حضور را در حوادث سال ۸۸ دیدیم.
به نظر من اگر هاشمی سال ۸۴ شرکت نمیکرد و از احمدینژاد شکست نمیخورد، در سال ۸۸ کنش سیاسی متفاوتی از خود نشان میداد؛ بعد از پیروی مجدد احمدینژاد، دیگر تحمل چهار سال بعد برای هاشمی سخت بود».
انتهای پیام/۴۱۶۳/
انتهای پیام/