اراده «چشمها و دستها» برای ادامه امیدوارانه زندگی/ مستندی که بیادعا از امید میگوید
به گزارش خبرنگار حوزه سینمایی گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا، سینمای مستند در قیاس با نوع داستانی سینما بسیار مهجور و مغفول مانده است. از آن همه هیاهو و جنجال و حاشیههایی که حول سینمای داستانی وجود دارد، در سینمای مستند خبری نیست و به نوعی مستندسازان در غربت و با سختیِ کار فراوان مشغول فعالیت هستند تا شاید خروجی کارشان بتواند به آگاهسازی طیفی از جامعه منجر شود.
گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا قصد دارد، با تعریف پروندهای حول فیلمهای مستندی که در چند سال اخیر موفق عمل کردهاند، نسبت به معرفی آن فیلمها اقدام کند.
بیشتر بخوانید:
«کمیته»؛ موفق در سوژهیابی، ناکام در رفع ابهام یک ادغام
مستند «۱۹۱۹»؛ روایتی از یک قرارداد ننگین که اجرایی نشد
«شورش علیه سازندگی»؛ روایتی یکدست از زمان از دست رفته
عاشقانهای برای زادگاه جنگزده در ارتفاع هجدههزار پایی
رمزگشایی از انتقام سخت در مستند «اخراج»
نقد بیتوجهی ساختاری به فرودستان در «بیجه»
«انیمیشن ایرانی»؛ تاریخ پویای ۷۰سال پویانمایی در ایران
«عابدان کُهنز»؛ یک سند تصویری تربیتی و الگویی برای کار تشکیلاتی با عطر شهادت
پناهبرخدا رضایی ازجمله کارگردانانی است که دو عرصه سینمای مستند و داستانی را به شکل همزمان دنبال کرده است. او در سالهای ابتدایی دهه نود با فیلمهایی همچون «دختر…پدر…دختر»، «گهوارهای برای مادر» و «چراغی در مه» توانست خود را بهعنوان یک فیلمساز آیندهدار در سینمای داستانی معرفی کند. بااینحال او در سالهای اخیر تمرکز خود را بیشتر بر روی ساخت فیلم مستند گذاشته است. رضایی امسال با مستند «وایو» در چهاردهمین جشنواره سینما حقیقت شرکت کرد که با وجود ارزشهای محتوایی و شکلی نتوانست نظر هیئتداوران جشنواره را به خود جلب کند.
«دستها و چشمها» یکی دیگر از مستندهایی است که پناهبرخدا رضایی آن را کارگردانی کرده است. این مستند که از محصولات مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی در سال 1398 در سیزدهمین جشنواره سینما حقیقت به نمایش درآمد
در خلاصه موضوع مستند 57 دقیقهای «چشمها و دستها» آمده است: «این فیلم مستندی است از زندگی یک زوج که باور دارند یکی چشم است برای دیگری و یکی دست است برای آن دیگری...».
من دست او شدم و او چشم من!
در نگاه اول شاید این خلاصه یکخطی جذابیت چندانی برای مخاطب نداشته باشد و داستانی تکراری را به ذهن متبادر کند. اما این فقط یک روی ماجرا است. شیوه زندگی زوج سالمندی که در یک روستای آذریزبان زندگی میکنند، بهگونهای به تصویر کشیده میشود که مخاطب قدمبهقدم با آنها پیش میرود. این همراهی حتی در اواسط مستند بهنوعی همدلی نیز میرسد.
محمد محمدی، مرد این خانواده دونفره از دوران کودکی نابینا شده است و مریم علیفام نیز در دوران نوجوانی به خاطر برخورد با قطار دو دست خود را از مچ از دست داده است. این دو، سالها بعد باهم ازدواج کرده و با وجود محدودیت جسمی و مشکلات ناشی از آن در کنار هم زندگی شیرینی را تجربه میکنند. البته فیلمساز سعی ندارد تا به شکلی شعاری و با چشم بستن بر مشکلات و سختیهای آنان تصویری اغراقآمیز ارائه کند. از حیث فرم، شاید بخشی از این موضوع به قاببندی درست و تدوین فیلم بازمیگردد. جایی که حقیقت تلخ و زمخت زندگی این زوج با فرمی جذاب به مخاطب ارائه میدهند. موسیقی بهاندازه و استاندارد امید رئیسدانا نیز در مسیر فضا و ماجراهای فیلم است.
مخاطبان از ورای گفتوگوهایی که بین این زن و شوهر رقم میخورد به عمق رابطه و البته علائق و سلیقه آن دو پی میبرد. از جمله باید به سکانس پخت غذا اشاره کرد. جایی که زن و شوهر در عین همکاری برای پخت املت در فضایی پرمهر همدیگر سربهسر هم گذاشته و هرکدام دیگری را به ناشی بودن در آشپزی متهم میکند. رابطه آنها با محیط بیرون نیز در برخی سکانسها بهخوبی تعبیهشده که شاید مهمترین آن حضور مرد خانواده در قهوهخانه و یا بازار روز محلی برای مایحتاج زندگی باشد.
در جایی دیگر هم شاهد همکاری این زن و شوهر برای تهیه شیره انگور (دوشاب) هستم که حاصل یک سال زحمت آنان در مزرعه انگور است. در ادامه مخاطبان میبینند که آقای محمدی بهسختی و در هوایی برفی شیرههای انگور را در حاشیه جاده به مسافران و رانندگان حضوری میفروشد تا از درآمد ناچیز آن به امرار معاش خود و همسرش کمک کند. اینها در کنار سایر فعالیتهای این زوج دلزنده تدابیری است که برای تداوم زندگی اتخاذ شده است.
ریتمی که به کمک محتوا میآید
شیوه پرداخت پناهبرخدا رضایی به اینسو و البته فیلمبرداری قابلتوجه محمد رسولی و البته تدوین لقمان سخنور باعث شده تا زندگی عادی و واقعی این زوج روستایی و فعالیتهای روزمره آنان برای مخاطبان دلپذیر و ملموس باشد.
از سوی دیگر، تأنی و تأمل کارگردان در پلانهای نسبتاً طولانی باعث شده تا ریتم مستند با سرعت زندگی و رفتار و گفتار این دو شخصیت همخوانی پیدا کند. نماهای لانگ شات و توجه به عناصر جغرافیایی مربوط به محل زندگی آنان نیز بیننده را با شرایط زندگی آنان آشنا میکند. لحن صحبت این زوج آذری (بهویژه مرد خانواده) با وقفه همراه است. این موضوع علاوه بر اینکه خوانش زیرنویس را برای مخاطب آسانتر میکند، به فضاسازی کارگردان و کند شدن وقایع نیز یاری میرساند.
پناهبرخدا رضایی درباره ساخت این مستند گفته است: سالها در لوکیشنهای مختلف عکاسی کردم و زن و شوهری که در مستند «چشمها و دستها» زندگی آنها را به تصویر کشیدهام، یکی از سوژههای عکاسی من بودند. نوع زندگی و ارتباط صمیمانه و عاشقانه محمد محمدی و مریم علیفام بستر مناسبی برای ساخت مستند بود و به همین دلیل سراغ این سوژه رفتم.
ظرافت زندگی یک زوج دوستداشتنی
مستند «چشمها و دستها» خردادماه امسال توانست در بیست و هفتمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم مستند «هات داکس» نظرها را به خود جلب کند. در این دوره از جشنواره «هات داکس» که بهصورت آنلاین برگزار شد نشان افتخار (Honourable Mention) نشان افتخار هیئتداوران بخش ویترین جهان به این فیلم اهدا شد.
در بخشی از بیانیه هیئتداوران این جشنواره درباره فیلم «چشمها و دستها» آمده است: «در این پرتره دلپذیر و زیبا، ظرافت زندگی یک زوج دوستداشتنی علیرغم داشتن معلولیت جسمی به تصویر کشیده شده است. آنها در این صحنه زندگی در کشور ایران متواضعانه زندگی میکنند...».
«چشمها و دستها» بیش از هر چیز به فضای صمیمی و سوژه جذاب و انسانی خود وابسته است. سوژهای که از دل جامعه برآمده و بیهیچ ادعایی، ارزش امید و در کنار هم بودن را به مخاطب یادآوری میکند. در مرحله بعد، تدوین و ریتم مناسب و پرهیز از خودنماییهای بیهوده دوربین و سایر عناصر فنی باعث شده تا تماشای این فیلم مستند به یک تجربه دلپذیر برای مخاطبان تبدیل شود.
انتهای پیام/4104/پ
انتهای پیام/