صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
دکتر ولایتی در برنامه «ایران»:

برای زدن ریشه تمدن اسلامی صفویه را می‌زنند

دکتر ولایتی در دو برنامه «ایران» از شبکه دوم سیما با محوریت عزاداری اباعبدالله الحسین (ع) به تاریخ گسترده و جغرافیای عزاداری اشاره کرد و ابعاد مختلف این مهم را مورد بررسی قرار داد.
کد خبر : 512491

به گزارش خبرنگار حوزه رادیو و تلویزیون گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا، دکتر علی‌اکبر ولایتی در دو برنامه «ایران» از شبکه 4 سیما با محوریت عزاداری اباعبدالله الحسین (ع) به تاریخ گسترده و جغرافیای عزاداری اشاره کرد و ابعاد مختلف این مهم را مورد بررسی قرار داد که در ادامه بخش‌های عمده‌ای از مطالب و موضوعات مطرح‌شده در این برنامه‌ها ارائه می‌شود.


در ابتدا باید عرض تسلیت و تعزیت داشته باشم خدمت همه عزاداران حسینی در ایران و سراسر جهان و ان‌شاءالله عزاداری همه عاشقان و پیروان اهل‌بیت(ع) مورد قبول قرار گیرد و مورد توجه، عنایت و شفاعت اهل‌بیت(ع) باشیم.


عزاداری به‌معنای گرامیداشت یاد کسانی است که در گذشته به مردم، امت و ملتی خدمت کردند و یا سمت رهبری داشتند و بعضا به‌جهت عظمت حرکتی که کردند شخصیتی اسطوره‌ای که در ذهن انسان‌های عادی نمی‌گنجد، یافته‌اند و این در همه ملت‌ها به‌خصوص در ایران مرسوم است.


در ایران اگر بزرگی از ایرانی‌ها یا متعلق به مذهب، هویت و ملیت ایرانی‌ها در گذشته شهید و مظلوم واقع شده باشد و چهره بلند و یگانه‌ای در تاریخ، چه تاریخ اسطوره‌ای و چه تاریخ واقعی داشته باشد، مردم به یاد آن بزرگ همه‌ساله مراسمی برپا می‌کردند که قدیمی‌ترین آن در سوگ سیاووش فرزند کیکاووس در تاریخ اسطوره‌ای ماست که به‌دست نیروهای افراسیاب کشته می‌شود و همه‌ساله مراسم سوگ سیاووش یا سووشون، به تعبیر مرحوم خانم دکتر دانشور در کتاب سووشون برپا می‌شد.


درمورد عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین‌(ع) یک وجه دیگری دارد و معتقد هستیم و همه قرائن و شواهد این را ثابت می‌کند که امام‌حسین(ع) اگر قیام نمی‌کردند، نهال نوپای اسلام توسط بنی‌امیه خشک می‌شد و از اسلام جز نامی باقی نمی‌ماند. این قطعی و استدلال آن روشن است. امام‌حسین(ع) زمانی که از مدینه به‌سمت عراق راه می‌افتند، در خطبه‌های مختلف قصد خود را اعلام می‌کنند که برای احیای دین جد خود که درحال ازبین رفتن بود، قیام می‌کنند؛ یعنی کسانی همانند یزید بر کرسی خلافت به ناحق تکیه زده بود که اصولاً اعتقادی به اسلام نداشت و اشعار کفرآمیزی از او باقی مانده که در حالت مستی می‌خواند؛ لعِبَتْ هاشمُ بالملکِ فلا خبرٌ جاءَ ولاوحی نَزَلْ یعنی بنی‌هاشم (منظور پیغمبر اکرم است) با مردم بازی کرده‌اند نه وحی بود، نه بهشت و دوزخی است. عملاً منکرات اسلامی را درحضور عامه مردم مرتکب می‌شد که اهمیت و اعتبار احکام اسلامی را از بین ببرد و عملاً اسلام تبدیل به پادشاهی شود.


درواقع زحماتی که پیغمبر (ص) در صدر اسلام کشید و بزرگان اسلام فداکاری کردند و قرآن کتاب معتبر آسمانی که بدون هیچ تحریفی باقی ماند و همۀ اینها و میراث عظیم اسلامی که جاهلیت را از بین برد، توسط معاویه یا یزید درحال تبدیل شدن به سلطنت، شرابخواری، سگ‌بازی و میمون‌بازی بود.


هرچه مناهی و منکرات بود، می‌خواستند انجام دهند و به قول سعدی: «نبود مسکری که نخورد و منکری که نکرد» و یزید واقعاً اینچنین بود. امام‌حسین(ع) اگر ساکت می‌نشستند و بیعت می‌کردند، به‌معنای تأیید بود. برخی نیز بودند که بیعت نکردند، اما ساکت می‌نشستند مثل عبدالله‌بن زبیر و عبداالله‌بن عمر که ساکت نشستند و یزید کار خود را می‌کرد. امام‌حسین(ع) به‌عنوان میراث‌دار اصلی و امام راستین مسلمانان به‌پا خاست و وظیفۀ خود دانست که این کار را انجام دهد و اگر شهادت امام‌حسین(ع) نبود با آن مقدمات، زمان‌سنجی‌ها و به‌موقع حرکت کردن شاید چیزی از این میراث عظیم باقی نمانده بود.


یک زمانی یک کاری همانند توابین انجام شد و حدود چهارهزار نفر قیام کردند و تعداد زیادی در عین‌الورده کشته و شهید شدند، ولی اثر زیادی نکرد، امام‌حسین(ع) با عدۀ قلیلی، اثری در تاریخ بشر و تاریخ اسلام گذاشتند که بی‌نظیر است؛ به‌عبارت دیگر این حرکت جهان اسلام و حتی بخش‌هایی که دور بودند را تحت‌تاثیر قرار داد. به‌طور مثال در سال 92 هجری قمری مسلمانان از جبل‌الطارق رد شدند و به مرز اروپا رسیدند و در قرن اول بخش اعظم دنیای آباد آن روز را مسلمانان تصرف کردند. از خلیفه هم دور شدند و خلیفه هم در دمشق هر کاری می‌خواست انجام می‌داد و در جاهای مختلف خطبای به‌ظاهر مسلمان تعریف خلیفه را می‌کردند و هر کاری خلیفه در نظر داشت، معیار می‌شد.


معاویه گفته بود امیرالمومنین علی(ع) را سَب کنند و تا سال 124 هجری قمری از زمان تسلط معاویه به‌مدت 70 سال به‌گونه‌ای تبلیغات معاویه در دنیای اسلام جا افتاده بود که فکر می‌کردند جزء مستحبات نماز است که امام(ع) را، کسی که اسلام مجسم است را – نعوذبالله- سب کنند.


با یک حرکت تکان‌دهنده و به‌موقع که در همه دنیا انعکاس یافت، امام‌حسین(ع) کاری کردند که عوامل جاهلی از بین بروند؛ یعنی بنی‌امیه رسوا شوند و در ادامه، با اسارت گرفتن اهل‌بیت(ع) و خطبه‌های حضرت‌زینب(س) و حضرت امام سجاد(ع) مردم بیدار شوند.


باید گفت شرایط به‌گونه‌ای پیش رفت که یزید سرکش، عاصی و از بُن دندان مشرک و بی‌اعتقاد به همه‌چیز، ترسید و مجلس عزاداری برای امام‌حسین(ع) برگزار کرد و گفت خدا پسر زیاد را لعنت کند که این مساله را گردن من گذاشت -که البته دروغ می‌گفت.


متأسفانه در اذهان خیلی از مردم - چه آنهایی که طرفدار عزاداری هستند و چه کسانی که مخالف عزاداری هستند- بی‌غرض این‌گونه جا افتاده که عزاداری بر حضرت امام‌حسین(ع) را صفویه به‌راه انداختند و از این زمان شروع شد، غافل از اینکه نسبت دادن عزاداری به این دوره درواقع سست کردن ریشه‌های آن است، چراکه در همۀ تواریخ نوشته شده که عزاداری از روز شهادت حضرت سیدالشهداء(ع) آغاز شده است؛ چه تاریخ شیعه، چه سنی، طبری، ابن‌اثیر، مسعودی و... نوشته‌اند که بعد از اینکه خطبۀ حضرت سجاد(ع) و حضرت زینب(س) در کوفه و شام به مردم ارائه شد، خود حرمسرای یزید شورش کردند.


حضرت زینب(س) زمانی که درمقابل سوال یزید که پرسید من چه کنم، ایشان فرمود مجال به ما ندادند ما عزاداری کنیم و لذا چند روز در شام اهل‌بیت(ع) عزاداری کردند و کامل ابن‌اثیر، تاریخ طبری و انواع کتاب‌های معتبر تاریخی که موردقبول شیعه و سنی است این را نوشته‌اند و بنابراین عزاداری از بارگاه یزید شروع شد که عزاداری رسمی بود.
اما ریشۀ این [اندیشه که عزاداری از دورۀ صفوی شروع شده] از کجاست؟ در تاریخ معاصر و تاریخ متاخر می‌بینیم تا قبل از مشروطه چنین ادعایی در تاریخ‌هایی که نوشته شده وجود نداشت و در ناسخ¬التواریخ که جزء تواریخ جامع از آن زمان است یا تاریخ‌های دیگری که تاریخ الفی در هند و تاریخ‌های دیگر تا قبل از مشروطه چنین چیزی نبوده است.
در مشروطه، دعوای بین مشروطه‌خواه و مشروعه‌خواه مطرح شد و آنهایی که طرفدار مشروعه بودند، می‌گفتند ما مشروطه‌ای می‌خواهیم که مبتنی‌بر ارکان اسلامی باشد و مغایرتی با اسلام نداشته باشد و به‌دنبال احیای عدالت اسلامی باشد و در رأس آن شیخ فضل‌الله نوری بود که خود پرچمدار مبارزه با انگلیس‌ها در قضیۀ تنباکو و طرفدار مشروطه بود.


مشروطه را مرحوم نائینی با تنبیه‌الامه تئوریزه کرد؛ یعنی نه آنهایی که موافق مشروطه بودند و نه آن کسانی که موافق مشروعه بودند، هیچ‌کدام مشروطه را تئوریزه نکرده بودند. مرحوم نائینی با تکیه بر اسناد اسلامی و مستندات تاریخ اسلام و احادیث در کتاب تنبیه‌الامه نوشت و مشروطه‌ای که او گفت، مشروطه مشروعه است، نه مشروطه منهای دین.


حتی موقعی که مظفرالدین‌شاه فرمان تشکیل شورا را درنظر داشت، تقریر کرد که مجلس شورای اسلامی تشکیل شود؛ ولی موضوع به بیرون که درز کرد، هم سفارت انگلیس مخالفت کرد و هم آنهایی که در سفارت انگلیس با دعوت محمد تقی بنکدار و دیگران بست نشسته بودند مخالفت نمودند و نوشته را به مظفرالدین‌شاه بازگردانند تا بنویسد مجلس شورای ملی!


بعد به‌تدریج، چه در زمان قاجار و چه در زمان رضاشاه عده‌ای وجود رضاشاه را فرصت مغتنمی برای مقابله با دین برشمردند و جلساتی که برخی مورخین معاصر نوشتند درحضور رضاشاه هرچند هفته یک‌بار تشکیل می‌شد از بزرگان صاحب نام مشروطه‌خواه سکولار بودند و به او خط می‌دادند که چه کار کند و حکومت رضاشاه را درمقابله با مشروعه‌خواهی توجیه می‌کردند.


در آن زمان کسی همانند احمد کسروی برای اولین بار به‌صورت مشخص و روشن نوشت که این بساط برای زمان صفویه است و مشروعیت صفویه را زیرسوال بردند.


باید گفت هویت تجدید حیات یافتۀ ایران را از صفویه داریم و تشکیل مجدد حکومتی به‌نام ایران از زمان صفویه است و تمامیت ارضی را از آن زمان مشاهده می‌کنیم، یعنی هیچ پادشاهی از پادشاهان ایران، از امرا و حکام، از بعد اسلام تا سال 907 هجری قمری که سال تاجگذاری شاه‌اسماعیل بود اصلا به نام ایران حکومت نمی‌کردند.


ایران دوباره به خاطر صفویه ایران شد و جنبه ملی‌گرایی که همه به ایران عشق می‌ورزیم و وطن ماست و بدان افتخار می‌کنیم مطرح شد و لذا این سهم آنها در تجدید حیات ملیت ایرانی است.


این مساله دو رکن اساسی داشته که یکی هویت اسلامی، شیعی و اهل‌بیتی(ع) ایران بود که در بین مردم ما وجود داشت یعنی بعد از اسلام حکومت‌های متعددی روی کار آمدند مثل آل‌بویه، سربداران، سلجوقیان و... که تا حدودی به ارزش‌های شیعی ازجمله عزاداری احترام می‌گذاشتند.


مبارزه با تحریف ملیت ایرانی را صفویه انجام دادند و از آن به بعد همه حکومت‌هایی که بعد از صفویه آمدند بر سر این سفره نشستند و این باز تعریف هویت ایرانی بود.


هویت ایرانی از دو بخش تشکیل شده که یکی بخش اسلامی و اهل‌بیتی(ع) است و دیگری بخش هویت ملی است که زبان فارسی رکن اصلی آن است. اینها هم شاهنامه‌خوانی در قهوه‌خانه‌ها را باب کردند و هم تعزیه‌داری و عزاداری امام‌حسین(ع) را رواج دادند و تقویت حوزه‌های شیعی را دنبال کردند.


کسانی که بعد از دعوای مشروطه و مشروعه خواستند کاری کنند که ریشه مشروعه‌خواهی را بزنند، موقعی که بررسی کردند دیدند اولین حکومتی که سیاست را در دین و دین را در سیاست دخالت داد حکومت صفویه بود و در حکومت صفویه بارزترین نشان گرایش و اعتقاد به تشیع کاری است که شاه‌طهماسب صفوی کرد.


مرحوم محققِ کَرَکی که به‌دلیل فشار عثمانی از بعلبعک به قزوین مهاجرت کرده بودند، ایشان را نایب‌السلطنه کرد. قبل از اینکه این کار را کند تنفیذ پادشاهی خود را به‌دست محقق ثانی انجام داد.


حکومت شاه‌طهماسب صفوی براساس گواهی مورخان مختلف که از آن زمان تاریخ‌نگاری کردند تنفید شد و از آن طرف شاه طهماسب او را نایب¬السلطنۀ خود کرد و هروقت به‌دلیل جنگ از قزوین که پایتخت صفویه بود خارج می‌شد اختیار حکومت را دست نایب‌السلطنه که محقق کرکی باشد، می‌داد.


بعد از آن اصالت صفویه را زیرسوال بردند به این ترتیب که صفویه ترک نژاد هستند و ما فارس هستیم. این اولین خطا در تعیین باز تعریف هویت ایرانی است. یعنی چه که آنها ترک هستند و ما فارس هستیم؟ اصلاً بسیاری از هموطنان ترک ما سابقۀ هزارساله حضور در ایران دارند. در هر کشوری که یک کسی دنیا بیاید اهل آن کشور است، اینها که سابقۀ هزارساله دارند.


اینها با هدف از بین بردن هویت باز تعریف‌شده صفویه از ایران مطرح شد و دیگر اینکه مثلاً صفویه سید نیستند، دروغ می‌گویند و دیگر اینکه رابرت شرلی و انتونی شرلی آن زمان سیاست انگلیس را اینجا پیاده کردند و دیگر اینکه این عزاداری برای زمان صفویه است و تقلید از مسیحیت است و... که درواقع خط اشتباه در این مسیر بوده است.


و اما جامع‌ترین تاریخ درمورد واقعه کربلا را طبری نوشته است و وقتی از دنیا رفت، گفتند که در گورستان مسلمین دفن نشود، چراکه تاریخ کربلا را نوشته و رافضی‌است و تاریخ کربلا را دقیق و مستند بیان کرده است.


یکی از مستندات او کتاب ابومخنف است. این کتاب قدیمی‌ترین تاریخ درباره واقعه کربلا بوده است [که از میان رفته]. ابومخنف درواقع با بازماندگان کربلا مصاحبه کرده و دقیق‌ترین تاریخ را نوشته است و طبری هم زحمت کشیده و همه اعم از مسلمان و غیرمسلمان تاریخ او را قبول دارند و همین امروز دنیای غرب غیر از دنیای اسلام قبول دارد مستندترین، دقیق‌ترین، موشکافه‌ترین تاریخی که در اسلام نوشته‌شده تاریخ طبری است که در قرن سوم و چهارم بوده است و دیگران هم اعم از یعقوبی، ابن‌اثیر، مسعودی، یاقوت حموی و دیگران از روی کار او، تاریخ خود را نوشته‌اند.


اکثر بنی‌امیه اعتقادی به اسلام نداشتند و در رأس آنها معاویه بود. مغیره بن شعبه یکی از افراد معاویه بود و نقش او در اسلام پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) مشخص است. شبی پسر او نقل می‌کند پدرم تا دیروقت به خانه نیامد و آن شب جلسه‌ای با معاویه داشت. بعد از اذان صبح به خانه آمد و دیدم ناراحت است و گفتم شما را چه می‌شود؟ گفت با معاویه نشسته‌ایم و از هر دَری سخن می‌گفتیم. من گفتم امیرالمومنین(ع) توسط خوارج شهید شد، امام حسن را مجبور به صلح کردید و اختیاردار مطلق هستید، چیزی کم ندارید. درهمین حال صدای مؤذن بلند شد. گفت چه می‌گویید هنوز بعد از این همه اقدامی که کرده‌ایم نام این مرد هاشمی را بر بالای مأذنه‌ها می‌برند. گفت من ابتدا نتوانستم باور کنم چه می‌گوید و گفتم منظور شما از مرد هاشمی کیست؟ گفت موذن می‌گوید اشهد ان ‌محمد رسول‌الله! و من می‌خواهم این نام دیگر نباشد. پسر او [یعنی یزید] صریح‌تر سخن گفت و گفته بنی‌هاشم با مردم بازی کرده و وحی، قیامت، بهشت و جهنمی وجود ندارد.


لذا اگر این روش ادامه می‌یافت یعنی در جاهای مختلف دنیا عده‌ای را با پول و عده‌ای را با تطمیع و تهدید وادار می‌کردند، قبول کنند خلیفۀ مسلمین یزید است و خلیفۀ مسلمین به‌عنوان اولی‌الامر هر چه می‌گوید باید اطاعت کرد حتی اگر منکرات باشد.


درواقع اسلام را از درون و محتوا خالی کردند، به‌گونه‌ای که نامی از اسلام باقی نمانده بود، چه چیزی می‌توانست اسلام را احیا کند جز واقعه بسیار مهم و تکان‌دهنده عاشورا و شهید شدن فرزند پیغمبر [ص) و اگر اهل‌بیت(ع) به کوفه و شام نمی‌رفتند و در طول راه تبلیغ نمی‌کردند باز عاشورا را تمام می‌کردند و از بین می‌بردند و از آن به بعد هر کسی می‌خواست نام عاشورا را زنده کند یا نامی از آن بیاورد، با آن برخورد می‌کردند.


متوکل عباسی چند بار قبر مطهر امام‌حسین(ع) را خراب کرد، به آب بست و شخم زد. می‌دانستند عزاداری به معنای یادآوری آن واقعه‌ای است که مدعیان اسلام علیه خانواده پیامبر اکرم(ص) انجام دادند. عزاداری اسلام را حفظ کرد. اگر این نمی‌شد از اسلام جز نامی در تاریخ باقی نمی‌ماند و مردم در تاریخ نمی‌فهمیدند اسلام واقعی چیست و اقدامات معاویه، یزید، بنی‌مروان و آن کسانی که هر کاری را رواج می‌دادند مستند می‌شد.


فقط یک حادثه مهم می‌توانست اسلام را احیا کند و عزاداری عاشورا زنده نگه داشتن آن حادثه مهم است اگر بنی‌امیه موفق می‌شد با تبلیغات خود همچنان بگویند امام‌حسین(ع) بر خلیفه وقت خروج کرده است یا از اسلام خارج شد و پاسخ کسی که از خلیفه خروج می‌کند، چیست؟ باید او را می‌کشتند و تمام می‌شد.


چه چیزی می‌توانست به غیر از عزاداری‌ها، عاشورا را زنده نگه دارد که فرزند پیغمبر به جرم اینکه می‌خواست اسلام را احیا کند، کشته شد.


برای عاشورا و سخنرانی در جمع شیعیان چند سال قبل به استانبول دعوت شده بودم و آقای اردوغان آن زمان نخست‌وزیر بود و برای سخنرانی آمد. ایشان ابتدا سخنرانی کرد و بعد بنده درباره عاشورا و امام‌حسین(ع) سخنرانی کردم. وی حنفی است ولی این حدیث که حسن و حسین گوشواره‌های عرش هستند را خواند و بسیاری از حنفی‌های جهان اسلام که اکثریت هستند، در طول تاریخ عزاداری می‌کردند.


ابن تغری بردی در کتاب النجوم الزاهره فی ملوک المصر و القاهره می‌گوید بسیاری از بزرگان حنفی در روز عاشورا هم شیون می‌کردند و از علمایی نام می‌برد که آل سفیان را لعنت می‌کردند و بر سر و سینه خود در روز عاشورا می‌زدند.


مولانا می‌فرماید یک روز عاشورایی غریبه‌ای وارد حلب می‌شود و می‌بیند همه جا به‌هم ریخته است و مغازه‌ها بسته است و مردم داخل شهر شیون می‌کنند و به سر و سینه خود می‌زنند. می‌پرسد چه خبر شده است؟ مردمی که مورد سوال قرار می‌گیرند تعجب می‌کنند چطور خبر ندارید که روز عاشوراست و ادامه می‌دهد و به این بهانه قصه ورود مرد بیگانه را به شهر حلب بیان کند و می‌خواهد بگوید ماجرای عاشورا این‌طور بود و فرزند پیامبر اکرم (ص) را کشتند که می‌خواست احیای دین کند و شروع به لعن یزید و شمر می‌کند.


کسی مانند مولانا که عالم دین، مبلغ، عارف و فیلسوف قرن هفتم هجری است این گونه می‌گوید و کتاب مثنوی او را بسیاری قبول دارند که نوعی تفسیر قران کریم است. این شخص با این علم و عظمتی که در تاریخ اسلام و علوم اسلامی دارد امام‌حسین(ع) را مدح می‌کند و کاری که ایشان کرده را ستایش می‌کند و کسانی که امام‌حسین(ع) را کشتند، لعن می‌کند.


کسانی که می‌گویند عزاداری از صفویه شروع شده یک دور به تاریخ ایران نگاه کنند، در زمان آل بویه که سال 332 به تعبیری و به تعبیر دیگر 334 است، بغداد را گشودند و بعد از حدود 20 سال یعنی 352، احمد دیلمی که حاکم بر کل سرزمین آل بویه بود اعلام می‌کند در روز عاشورا بازار تعطیل است و دکان‌ها را می‌بندند و عزاداری می‌کنند و به شیعه اجازه می‌دهد عزاداری کنند.


از آن سال تا 447 هجری قمری که بغداد توسط طغرل سلجوقی گشوده می‌شود یعنی بعد از 113 سال بغداد همه ساله عاشورا تعطیل بود و عزاداری می‌کردند و این سند تاریخی دارد.


در ابن کثیر در کتاب البدایه و النهایه آورده است که ملکشاه سلجوقی و خواجه نظام‌الملک طوسی در سال 479 هجری قمری به زیارت امام‌حسین(ع) و بعد کاظمین و نجف می‌روند و به دستور ملک شاه دیوار و حریمی دور ضریح امام‌حسین(ع) می‌چینند و از آن به بعد تا آخر سلطنت سلجوقیان همه ساله تعمیرات کربلا تکرار می‌شد.


در مدارس نظامیه که دین رسمی آنها اسلام و مذهب آنها شافعی بود و به لحاظ اصولی اشعری بودند، براساس نوشته تاریخ‌های متعدد همه ساله عاشورا را تعطیل می‌کردند و طلاب و اساتید روضه‌خوانی داشتند. این در نظامیه بغداد بود که مهم‌ترین نظامیه در عهد سلجوقیان است، یعنی تقریباً حدود هزار سال قبل است. لذا عزاداری از قبل صفویه شروع شد و در زمان آل بویه و سلجوقیان رسمی شد و فقط در ایران نبود. فاطمی‌ها در سال 297 هجری حکومت تشکیل دادند که تا سال 567 ادامه یافت یعنی حدود 270 سال حکومت کردند و در این مدت از تونس شروع کردند و مرکز حکومت آنها مهدیه و قیرَوان بود و بعد به مصر توسعه یافت و بعد به شمال آفریقا و شام و حجاز تا یمن رفت.


در طول حکومت فاطمی‌ها به‌خصوص بعد از اینکه به قاهره آمدند عزاداری امام‌حسین(ع) در سراسر حکومت فاطمی‌ها در ایام عاشورا وجود داشت.


سر مطهر امام‌حسین(ع) را که بنا به روایتی در شام دفن بود، خلیفۀ فاطمی به حاکم شام نوشت و سر مطهر را از آنها می‌خواهد. با احترام کامل سر مطهر را می‌آورند و برای خلیفۀ فاطمی می‌فرستند، همان کسی که قاهره را بنا کرد. از چهار فرسخی با پای پیاده به استقبال می‌رود. سر مطهر را در طبق می‌گذارند و ایشان تا کنار کاخ خود حمل می‌کند و رأس الحسین(ع) و مسجد را بنا می‌کند که معتبرترین مسجد است و قاریانی که درجۀ اول در قاهره هستند اگر خیلی جایگاه بیابند می‌توانند در این مسجد قرآن بخوانند.


از طرف دیگر بنی حمدان هم هستند که در قرن چهارم و پنجم بودند و اینها در شام و مرکز حکومت خود یعنی موصل عزاداری امام‌حسین(ع) را برپا می‌کردند و زیدیه در یمن نیز همین‌طور بودند، علوی‌های مازندران این‌گونه بودند و اسماعیلیه هم عزاداری می‌کردند و این «وسعت جغرافیایی» عزاداری‌ها در کنار «گسترۀ تاریخی» است.


انتهای پیام/4028/


انتهای پیام/

ارسال نظر