صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۵:۰۱ - ۱۶ آذر ۱۳۹۸
«پرونده جهانی‌سازی-1؛»

وقتی نظام سلطه و جهانی‌سازی در عرض یکدیگر قرار می‌گیرند! / اجبار ترامپ برای جنگیدن با گلوبالیزیشن

آمریکا پس از 7 دهه در دو راهی نابودی خود یا جهانی‌سازی قرارگرفته و از این رو، ترامپ ترجیح داد برای حفظ ایالات‌متحده، مبارزه با گلوبالیزیشن را در دستور کار خود قرار دهد.
کد خبر : 448896

گروه بین‌الملل خبرگزاری آنا- محمدپارسا نجفی؛ متفکران عرصه بین‌الملل حتی آن‌ها که فروکش کردن قدرت سرکش ایالات‌متحده را پیش‌بینی می‌کردند نمی‌توانستند نماد و مصداقی برای ادعای خود ذکر کنند و تنها به دلایل و علل این امر محتوم اشاره می‌کردند.


«امانوئل تود» از متفکران یهودی که سال‌ها در آمریکا زیسته در کتاب مشهورش به نام «عقاب سقوط کرده است» (The eagle has been crash landed) اثبات می‌کند که قدرت امپراتوری آمریکا در حال نابودی است اما وی نیز مصداقی برای سخنانش نیاورده بود.


تقریباً هر دوره هشت ساله‌ای ریاست جمهوری آمریکا یک دکترین جدید را در سیاست خارجی برپا می‌کرد که دقیقاً در تکمیل قبلی و برای تأمین منافع امریکا بود. تنها تفاوت آن ظواهر و رنگ آمیزیش بود که چگونه به نظر آید تا خواسته سرمایه‌داران و تا حدی هم مردم را تأمین کند.


کمی به عقب برگردیم


70 سال قبل؛ از فردای پایان جنگ جهانی دوم بود که اعتبار دلار امریکا به‌عنوان ارز جایگزین طلا در تجارت بین‌الملل تحمیل شد تا همه کشورها به‌نوعی به نظام مالی این کشور متصل شوند. همین پیوند خوردن دنیا با اقتصاد علم محور ایالات‌متحده تا چند دهه قدرت این امپراتوری را تضمین و تقویت کرد و پیروزی بر شوروی سابق را نیز موجب شد. بعد از جنگ سرد، سودای دهکده کردن جهان که نامش را گلوبالیزیشن گذاشتند چندان دور از فکر نبود. دیگر سود در روند تولید کالا در آمریکا معنایی نداشت؛ روندی که صنعت را به کشورهای دیگر منتقل می‌کرد تا هزینه تولید و عوارض و مالیات آن کاهش یابد. روندی جدید بر طبق نئولیبرالیسم، آزادسازی اقتصادی بدون در نظر گرفتن منافع ملی کشور.



در جهانی‌سازی بیشتر فعالیت‌های تولیدی را کشورهای درجه دو به بعد انجام می‌دهند و تنها فعالیت علمی و فناورانه است که در انحصار آمریکا باقی می‌ماند.



نئولیبرالیسم، اوج آزاد کردن اقتصاد بود تا شرکت‌ها برای کسب سود بیشتر بتوانند از محیط قوانین سخت ایالات‌متحده خارج‌شده (حقوق کارگران، محیط‌زیست و ...) گریخته و به کشورهایی مانند چین، هند و امریکای لاتین کوچ کنند. قطعه‌سازی و گاه خط تولید منتقل‌شده تا با کاهش هزینه تولید، سود سهامداران افزایش یابد.



روندی که به موج بیکاری در آمریکا منجر شد. متفکران جهانی حتی افراد مستقل یقین داشتند که گلوبالیزیشن موفق خواهد شد. در آخرین سال‌های قرن بیستم، «کوفی عنان» دبیر کل وقت سازمان ملل در توصیف جهانی‌سازی گفت: «جهانی‌سازی مانند زمستان است، هیچ‌کس آن را دوست ندارد اما آمدن زمستان قطعی است، تنها می‌توان خود را برای آن آماده کرد.»


آمریکا دو دهه در آشوب اجتماعی


در حالی آمریکا وارد قرن حاضر شد که تظاهرات ضد جهانی‌سازی فراگیر شده بود. همه می‌دانستند که با استقرار موفق گلوبالیزیشن، بیکاری وسیع، غرب و آمریکا را در بر می‌گیرد. همین هم شد؛ در دو دهه اخیر، تظاهرات گسترده آمریکا را به دلیل بیکاری و فقر شدید در برگرفت. «جورج واکر بوش» جنگ عراق را ایجاد کرد تا بتواند هم مردم را بفریبد و از مشکل اصلی اقتصادش منحرف کند و هم منابع اصلی انرژی را برای حفظ سلطه امپراتوری به چنگ آورد. در همان دوران ریاست وی بود که اولین جرقه سقوط امپراتوری با افت شدید بازار سهام وال‌استریت، تحقق همان زمستان را نوید داد. پیش‌بینی‌ها برای بحران وسیع مردم و بیکاری جوانان به وقوع می‌پیوست.


بوش پسر در سال 2009 تنها می‌توانست با اقداماتی مانند بسته نجات مالی (Financial Rescue Package) مسکن‌هایی ارائه کند که درد نابودی اقتصاد آمریکا برای مردم چندان زود احساس نشود.


ورود اوباما که ادعای تغییر داشت نیز چندان نتوانست تحولی در سراشیبی قدرت آمریکا ایجاد کند. بزرگ‌ترین گام وی تبدیل جنگ‌های آمریکا به رقابت‌های نیابتی منطقه‌ای بود. جنگ داخلی در لیبی و سوریه، حمله آل سعود به یمن نمونه‌هایی از این تغییر راهبرد واشنگتن است. در داخل نیز وی نتوانست مانع روند رو به رشد فقر و بیکاری شود. تنها هنرش بیمه‌ای بود که او به نام خود طراحی کرده بود، فقط همین!


چالش‌هایی مانند بیکاری، فقر فزاینده و کاهش سرمایه‌های اجتماعی پایه‌های امپراتوری را می‌خورد و نابود می‌کرد. نهضت 99 درصد، حرکتی اعتراضی و سرکوب‌شده از عمق بحران اجتماعی در آن کشور بود. مشتی از خروارها چالش در آمریکا. در ابعاد جهانی نیز بعد از هجمه مارس 2003 آمریکا به عراق، اثبات شد که دیگر توان نظامی به کار آمریکا نمی‌آید. واشنگتن هم اقتصاد را به غول‌هایی مانند چین واگذار کرده و هم توان عملیاتی برای سیطره مجدد بر منابع طبیعی و ذخایر انرژی جهان را ندارد.



ازیک‌طرف در بحران‌های امنیتی غرب آسیا خاصه جنگ سوریه شکست می‌خورد و از طرف دیگر، موج چپ امریکای لاتین به‌ویژه پایداری ونزوئلا نشان داد که آمریکا توان سابق برای تغییر مسائل جهانی را ندارد.


نجات آمریکا با رها کردن جهان


روند نابودی امریکا از درون به آنجا رسید که راهبردنگاران مدیریت آمریکا در یک دو راهی قرار گرفتند؛ استمرار جهانی‌سازی همراه با نابودی ایالات‌متحده یا بقای آمریکا با فنای امپراتوری.



ایالات‌متحده یا نابود خواهد شد یا دستاوردش (گلوبالیزیشن)، اما آن‌ها حفظ دستاورد را ترجیح دادند. پس مجبور شدند رسماً از اندیشه‌های نئولیبرالیستی که آمریکا پرچم‌دارش بود کوتاه بیایند و نسخه‌ای برای سیاست آمریکا بپیچند که دقیقاً علیه جهانی‌سازی باشد.



رئیس‌جمهور کردن یک کاراکتر رسانه‌ای می‌توانست کمک بزرگی باشد برای عبور از مرحله نئولیبرالیستی به ناسیونالیم در آمریکا. ترامپ ثروتمند، هم می‌توانست نماد سرمایه آمریکا باشد، هم از فعالان عرصه رسانه بود و در مسابقات تلویزیونی استعدادیابی شبکه «ای. بی. سی»، توانسته بود توجه بسیاری از مردم را به خود جلب کند. از این رو، تصمیم سازان آمریکا با وجود رأی کمتر نسبت به «هیلاری کلینتون»، ترامپ را به قدرت رساندند. مأموریت وی همان روشی بود که در برنامه تلویزیونی در شبکه «ای. بی. سی» انجام می‌داد؛ کارآفرینی با حمایت از تولید ملی.


با ورود ترامپ، ناگهان روند اقتصادی از جهانی‌سازی به تولید داخل و تقویت ملی‌گرایی تغییر کرد. سیل مهاجرت سد شد. تولید چندملیتی متوقف و شرکت‌ها مجبور شدند به آمریکا بازگردند. آمریکا به هر جا که می‌توانست چنگ انداخت تا سرمایه‌ای دست و پا کند. ناتو، عربستان، و ....


آنچه 70 سال تبلیغ می‌شد طی مدت کوتاهی در مسیر برگشت قرار گرفت. برای همین ترامپ را به دیوانگی یا روانی بودن متهم می‌کنند اما با اینکه وی از همان میزان ددمنشی و جنایتکاری سایر مقامات آمریکا برخوردار است اما رویکردی را اجرا می‌کند که خوشایند بسیاری از سرمایه سالاران نیست. مخالفان وی که اعتراضی به جنایت‌های ضد حقوق بشری ترامپ ندارند، به هر بهانه‌ای متوسل می‌شوند تا بتوانند به دوران طلایی سودهای سرشار ناشی از جهانی‌سازی بازگردند.


 چه ترامپ موفق شود چه با استیضاح برود به هر حال جهانی‌سازی به پایان رسیده و امپراتوری آمریکا به پایان راه رسیده است.


انتهای پیام/4106/


انتهای پیام/

ارسال نظر