صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۰۹:۴۰ - ۱۵ مهر ۱۳۹۸
یادداشت/ علی راستی

انتقام‌گیری سینما از فرهنگ ملی!

کارگردان نه تنها به تصویر مثبت مخاطب از «مادر ایرانی» رحم نکرده، بلکه تصور مخاطب از «مادر یک مفقود الاثر» را هم تخریب کرده است.
کد خبر : 429198

به گزارش گروه دانشگاه خبرگزاری آنا، خانه‌ای که روایت «درخونگاه» در آن جریان می‌یابد، در محله‌ای واقع است که سرتاسر آن با پرچم ایران پوشیده شده؛ بسیجیان کوچه را قرق کرده‌اند. هیئتی‌ها «رضا» را حتی از دیدن ناموس خودش منع می‌کنند.


پاسدارها، ناجی و پناهگاهِ نقش اول را به خاطر مشتی سرخاب و سفیدآب، به بدکارگی متهم کرده‌اند و در سکانس پایانی می‌بینیم که همان زنِ بدکاره (به زعم پاسدارها) اِند مرام و معرفت است و رضا -که خود یدِ طولایی در مرام و لات‌بازی دارد- در برابرش شرم می‌کند و سرم تعظیم فرو می‌آورد. کوچه که از شر بسیج و سپاه و هیئت آرامش ندارد.


آرامش در خانه هم مستقر نیست. بی‌اعتمادی موج می‌زند. جوان بیچاره‌ای که اموالش را به خانواده سپرده، گویی گوشت را نزد گربه به امانت گذاشته. خانواده‌ای که به فرزند خویش اعتماد ندارند، با خبر احتمالی الوات محل، حکم به اعتیادش می‌دهند و نه تنها در پی‌اش نمی‌گردند، که حساب بانکی‌اش را هم خالی می‌کنند.


زمانی سایه پدر بر خانه می‌افتد، که بوی پول و غذا به مشامش خورده باشد. و مادر -درحالی که دائم تسبیح در دست می‌گرداند – به هیچ وجه امانت‌دار خوبی نیست. کارگردان نه تنها به تصویر مثبت مخاطب از «مادر ایرانی» رحم نکرده، بلکه تصور مخاطب از «مادر یک مفقود الاثر» را هم تخریب کرده است.


دیالوگی از فیلم را به خاطر می‌آورم که شاید نمود جامعی از نگاه کارگردان را ارائه بدهد: «خط جهنم است؛ جنگ، هیچ ثمری نداشته جز اینکه باعث شده بهشت زهرا(س) هر روز کش بیاید». خواهر –که معلم نسل بعدی این سرزمین است– نماد «مصرف» است و وای به حال آن نسل که او تربیت‌شان کند! با گذشت سه سال از جنگ، مدرسه تعطیل است و هنوز جایی برای تربیت نسل بعد این سرزمین یافت نمی‌شود.


دختر‌ها پای شوی ماهواره‌اند و پسر‌ها تزریق عملی‌های محل را دید می‌زنند. در این محله دست همه کج است؛ از پدر و مادر و خواهر گرفته تا آن بسیجی که چشم به دست‌بند چرم رضا دارد.


فیلم البته راه حل هم دارد: گریز! از این جهنم باید گریخت؛ قبل از اینکه دیر شده باشد. آنانی که به زور بازو و قوت زانوی خود تکیه کرده‌اند، باید بروند و آنان که مانده‌اند، روی دست کج‌شان سرمایه‌گذاری کرده‌اند؛ حتی اگر در محله دعای توسل برگذار کنند، حتی اگر در منزل «و إن یکاد» بیاویزند، و حتی اگر تسبیح بگردانند...


* فعال دانشجویی


انتشار یادداشت‌های دانشجویی به معنای تأیید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری آنا» نیست و این خبرگزاری صرفاً منعکس‌کننده نظرات فعالان دانشجویی است.


انتهای پیام/4115/


انتهای پیام/

ارسال نظر