تجربههای تلخ
به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا، سرنوشت کشورهایی که به آمریکا اعتماد کردند چه شد؟ لیبی و برنامه هستهای قذافی، عراق و صلحی که به آدمکشی تعبیر شد و مصر و تلاش مرسی برای نزدیکی به آمریکا در راستای کاستهنشدن از میزان کمکهای اقتصادی به کشورش و کره شمالی که درصدد سازش در آمد اما آمریکا به نیمهراه نرسیده نیت خود را آشکار کرد.
لیبی؛ فدایی تصمیم واهی قذافی
معمر قذافی با پیش بردن برنامههای هستهای بهشدت ازلحاظ دیپلماتیک تحتفشار قرار گرفت و تحریمهای زیادی از طرف آمریکا و متحدان غربیاش متحمل شد. از طرف دیگر قرار گرفتن نام این کشور در فهرست کشورهای حامی اقدامات تروریستی همفشاری بود که شاید نتوانست تحمل کند.
آمریکا هم هرازگاهی با تجاوز به حریم هوایی لیبی قصد داشت با عملیاتهای هوایی محل استقرار قذافی را هدف قرار دهد. از سال ۱۹۷۹(سال ۱۳۵۷) که فشارها بر لیبی آغاز شد تا سال ۲۰۰۱ که آغاز گفتوگوهای رسمی دو کشور بود، لیبی تحت تحریمهای گوناگونی قرار داشت. در سال ۲۰۰۱ اولین گفتوگوهای مقدماتی لیبی با غرب آغاز و در سال ۲۰۰۳ گفتوگوها سرانجام تحت تأثیر جنگ آمریکا با عراق، چهره جدیتری به خود گرفت.
قذافی تصمیم گرفت ضمن پذیرفتن مسئولیت حمله به هواپیمای خطوط هواپیمایی پانامریکن و یا «حادثه هوایی لاکربی» خسارت خانوادههای قربانیان را بپردازد و از سوی دیگر در مذاکرات با آمریکا برای برداشته شدن تحریمها از تمام حق این کشور برای داشتن برنامه هستهای صلحآمیز گذشت.
قذافی در آن زمان با کل مطالبات آمریکا موافقت کرد. آنها از لیبی خواسته بودند ضمن انهدام و انتقال تجهیزات هستهای این کشور به کشوری دیگر، دسترسی کامل و نامحدودی به بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی دهد و از تمام فعالیتهای هستهای اعم از تحقیق و تولید دست بکشد. لیبی که برای اجرای برنامه هستهای تحتفشار بود، درنهایت مجبور شد اطلاعات مربوط به چگونگی دستیابی به تجهیزات هستهای را نیز در اختیار طرف غربی قرار دهد و برای مبارزه با شبکه القاعده در این کشور همکاری کاملی با آمریکاییها داشته باشد. قذافی با به اجرا گذاشتن تمام خواستههای آمریکا توانست شاهد لغو شدن تعدادی از تحریمها نیز باشد اما در همان زمان رئیس CIA در کنگره و سفیر آمریکا در رژیم صهیونیستی بهشدت با برداشته شدن تحریمهای شورای امنیت علیه لیبی مخالفت كرده و هرروز اتهام تازهای را به این کشور وارد کردند.
در سال ۲۰۰۴ یعنی یکسال بعد از نزدیکی لیبی به آمریکا، این کشور معاهده منع گسترش سلاحهای هستهای را امضا کرد و بازرسان آمریکایی و انگلیسی برای ازبین بردن سلاحها وارد این کشور شدند. بر اساس مطالبی که منابع لیبیایی در همان زمان منتشر کردند، مشخص شد بسیاری از این ورود و خروجها که حجم زیادی از مراودات بینالمللی لیبی را تشکیل میداد، با ورود و خروج اطلاعات محرمانه از لیبی و تشریح زیرساختها و نقاط استراتژیک و حساس این کشور همراه بود. در مقابل انگلستان سال ۲۰۰۶ معاهدهای نظامی با لیبی با نام «نامه مشترک صلح و امنیت» امضا کرد تا درصورتیکه لیبی موردحمله قرار گیرد، انگلستان ملزم به حمایت از این کشور باشد.
آمریکاییها هم برای اینکه حسن نیت خود را اثبات کنند، پیمانهای همکاری اقتصادی و البته نفتی را با این کشور به امضا رساندند. اما این پیمانها هنوز به مرحله اجرای کامل درنیامده بود که عهدشکنیهای غرب آغاز شد. تنها پس از گذشت ۵ سال آمریکا با متحد همیشگی خود انگلستان، به دلیل بالا گرفتن اعتراضات مردمی در لیبی بهصورت هوایی به این کشور حمله کرد!
انگلستان، که زمانی متعهد شده بود از لیبی در صورت حمله نظامی کشوری دیگر دفاع کند، خود در حمله به لیبی تحت عنوان «نیروهای ائتلاف» یا ناتو حضور داشت. مسئولان سیاست خارجی انگلیس در همان زمان پا را فراتر گذاشته و اعلام کردند تا زمانیکه ناآرامیها در لیبی ادامه داشته باشد، در این کشور میمانند و اینگونه بود که قذافی با اعتماد به آمریكا همه چیز را نیز از دست داد.
عراق و امیدی بر سر دوراهی
ازاینجا آغاز کنیم که حمله صدام حسین به ایران در سال ۱۳۵۹ با حمایت کشورهای غربی مواجه شد و آمریکا و سایر کشورهای اروپایی از ارسال سلاح گرفته تا کمکهای مادی، هیچگاه او را در مقابل ایران تنها نگذاشتند، آغاز جنگ اول خلیجفارس و حمله عراق به کویت که آن زمان محل استقرار نیروهای نظامی آمریکا و یکی از مراکز استراتژیک آمریکا در خلیجفارس بود، باعث تیره شدن روابط آمریکا با عراق و تحریمهای سازمان ملل علیه این کشور شد. تا قبل از این، به کار بردن سلاحهای شیمیایی علیه ایران هیچگاه موردانتقاد کشورهای غربی و بهخصوص آمریکا قرار نگرفته بود و از زمانی که عراق به منافع آمریکا در خلیجفارس چشم دوخت، تهدیدها و تحریمهای بینالمللی وارد عمل شدند.
از سال ۱۹۹۱ یعنی زمان حمله عراق به کویت، ماجرای سلاحهای شیمیایی عراق و تلاش آمریکا برای بازرسی از این کشور نیز آغاز شد. صدام در سال ۱۹۹۸ به آمریكا اعتماد كرده و شروع به همراهی با آمریکا نمود و اجازه داد در برخی از مراکز حساس این کشور دوربین نظارتی گذاشته شود، اجازه بازدید از ۸ سایت نظامی متعلق به ریاستجمهوری را صادر کرد و قانون آزادی عراق را برای تغییر رژیم در این کشور به اجرا گذاشت.
باوجود تمام این اقدامات، بازرسان سازمان ملل اعلام کردند «عراق با آنها همکاری لازم را ندارد». بر همین اساس بود که در آخرین روزهای سال ۱۹۹۸ حمله آمریکا به عراق و جنگ دوم خلیجفارس آغاز شد. در سال ۲۰۰۲ بازهم صدام به بازرسان اجازه داد به عراق بازگردند اما در سازمان ملل قطعنامهها علیه عراق تصویب شد. این در حالی بود که صدام، قطعنامه سازمان ملل درباره خلع سلاح خود را پذیرفته بود. علیرغم همکاریهای حکومت عراق، بوش به این کشور در سال ۲۰۰۳ حمله کرد و رژیم بعث را كه به آمریکاییها اعتماد كرده بود را از بین برد!
هماکنون نیز در عراق همچنان کشتار و خونریزیها ادامه دارد. آمریکا پیشتر گفته بود برای به ارمغان بردن صلح و امنیت به افغانستان و عراق حمله کرده است،اما تاکنون هیچگاه امنیت بهطور کامل به این دو کشور بازنگشته است.
مصر و رویای به خواب رفته
انقلاب مردمی مصر که رویای چندین ساله مردم این کشور برای رسیدن به آزادی و تشکیل دولت دموکراتیک غیرنظامی را به واقعیت تبدیل کرد. رئیسجمهور با رأی مردم انتخاب شد و دولت شکل گرفت. بااینحال این رویای تحققیافته، با تلاش مرسی برای نزدیکی به آمریکا به رویای ناتمام مردم مصر تبدیل شد و کشور دوباره در باتلاق حکومت نظامیان بر مردم و کودتا فرورفت.
تلاش مرسی برای نزدیکی به آمریکا و اعتماد وی به این كشور در راستای کاستهنشدن از میزان کمکهای اقتصاد به مصر و ارتش آن، باعث شد آمریکاییها به یار جدید خود در منطقه پشت کنند و درحالیکه هیلاری کلینتون در سفر به مصر گفته بود برای تشکیل دولت دموکراتیک تمام تلاش خود را به کار میبندد، چند ماه بعد با کودتایی نظامی، رئیسجمهور منتخب به زندان افتاد و دوباره نظامیان اوضاع را در دست گرفتند.
مسئله مصر نیز بهخوبی بیانگر در صدر قرار داشتن عدم اعتماد به آمریکاییها و منافع آنها بر سایر مسائل را نشان داد زیرا رژیمصهیونیستی بهشدت از روی کار آمدن دولتی برآمده از حزب اخوان المسلمین، در هراس بود و این کار آمریکا و حمایت از کودتای نظامی در مصر، برای تأمین منافع این رژیم در منطقه صورت گرفت.
کره شمالی و ترس آمریکا
نگاهی به روند فشارهای بینالمللی بر کشورهایی که به دنبال دستیابی به انرژی هستهای بودند، نشان میدهد که بعد از حوادث ۱۱ سپتامبر در سال ۲۰۰۱ ، آمریکا با استفاده از جوی که خود از این حادثه ساخته بود، بر شدت فشارهای بینالمللی علیه برخی کشورهای ازجمله ایران، کره شمالی، عراق، افغانستان و لیبی اضافه کرد. حمله آمریکا به افغانستان و تهدید بوش پسر، به حمله به کشورهای دیگر و محور شرارت خواندن ایران، کره شمالی و عراق باعث شد کشورهای دیگر مانند لیبی بهسرعت از مواضع قبلی خود کوتاه بیایند و کره شمالی نیز راهی برای کاستن از فشارهای بینالمللی علیه خود پیدا کند.
در سال ۲۰۰۱ آمریکا به افغانستان حمله کرد و در سال ۲۰۰۳ به عراق. طی همین دو سال، این کشور محورهای شرارت را اعلام و فشارهای بینالمللی را افزایش داده بود. ایران در سال ۲۰۰۳ پروتکل الحاقی را پذیرفت و بازرسیها از تأسیسات هستهای ایران نیز شدت بیشتری گرفت. بااینحال کره شمالی که از محور شرارت خواندنش توسط بوش عصبانی بود، اعلام کرد که از معاهده منع گسترش سلاحهای هستهای بیرون میآید. این کشور همچنین با اخراج بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی، بار دیگر برنامههای هستهای خود برای تولید نیروگاه برق را ادامه داد.
کره شمالی بااینحال با ادامه یافتن گفتوگوهای ۶ جانبه یعنی گفتوگو با چین، ژاپن، کره جنوبی، روسیه و آمریکا موافقت کرد. دور اول این مذاکرات در همان سال ۲۰۰۳ به نتیجهای ختم نشد و در دور دوم و سوم در سال ۲۰۰۴ نیز خلع سلاح کره شمالی مورد تأکید قرار گرفت و قرار بر همزیستی مسالمتآمیز این کشور با کشورهای حاضر در مذاکره شد. در دور چهارم گفتوگوها کره شمالی سرانجام پذیرفت که برنامههای هستهای خود را کنار بگذارد؛ البته این پذیرش با این شرط بود که کمکهای مالی به این کشور ادامه یافته و درعینحال قدرتهای بزرگ راکتورهای آب سبک را برای تولید برق کره شمالی بسازند. در فاز دوم این گفتوگوها که از ۱۳ تا ۱۹ سپتامبر سال ۲۰۰۴ انجام شد، توافق «عمل در برابر عمل» مورد تائید قرار گرفت و اصل بر عادیسازی روابط کره شمالی با آمریکا و کره جنوبی و ژاپن گذاشته شد.
کره شمالی هم از سال ۲۰۰۵ با عمل نکردن آمریکا به وعدههایش روبهرو شد. آمریکا در این سال باوجود انجام مذاکرات و توافق نهایی، تحریمهای جدیدی علیه کره شمالی به اجرا گذاشت. در فاز اول مذاکرات به دلیل اینکه آمریکا حقی برای کره شمالی در دستیابی به انرژی هستهای قائل نبود، مذاکرات به شکست انجامید و در فاز دوم مخالفت آمریکا با تأسیس راکتور آب سبک در این کشور مذاکرات را به شکست کشانید. در فاز سوم این کره شمالی بود که کوتاه آمد و قرار بر از بین بردن تمامی فعالیتهای هستهای این کشور و تعطیل شدن راکتورهای اتمی گذاشته شد. بااینحال آمریکا در این سال به بهانه اقدامات احتمالی برای پولشویی، نزدیک به ۲۴ میلیون دلار از داراییهای کره شمالی را مسدود کرد. در گفتوگوهای ۲۰۰۷ که با اولین آزمایش موشکی کره شمالی همراه بود، آمریکا هرگونه توافق با کرهشمالی برای برداشته شدن تحریمها را رد کرد و سرانجام در ۱۸ جولای سال ۲۰۰۷ کره شمالی تحت تأثیر تحریمها و فشارهای بینالمللی موافقت کرد تمام برنامههای اتمی خود را در ازای دریافت کمکهای اقتصادی و فنی تعطیل سازد.
کره در این مدت ۸۰ درصد فعالیتهای خود را تعلیق کرد اما خبری از کمکهای اقتصادی و فنی و وعدههای آمریکا نشد، تا اینکه سرانجام سال ۲۰۰۹ کره شمالی از مذاکرات ۶ جانبه خارج شد و برای دومین مرتبه بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی را از این کشور اخراج کرد.
برای آشنایی با این نحو رفتار آمریکاییها و عواقبی كه اعتماد به آنها در پی دارد با دوتن از كارشناسان مسائل سیاسی گفتوگویی ترتیب دادهایم كه در ادامه میخوانید.
عباس سلیمینمین در مورد سرنوشت کشورهایی که به آمریکا اعتماد کردند، به «رسالت» گفت:«در این موردبحث توازن قدرت است، باید به این مسئله توجه جدی شود که آمریکاییها تلاش دارند تا در غرب آسیا توازن قدرت به نفع پایگاه صهیونیستی که خودشان ایجاد کردند باشد و این پایگاه همواره قدرت برتر را در اختیار داشته باشد چراکه دراصل این پایگاه با این هدف جلوگیری از خیزش فرهنگی و سیاسی ملتهای مسلمان تأسیس شده است.»
او ادامه داد:«زمانی صاحبنظران غربی پیشبینی کردند که غرب در آینده چالش جدی برای احیای فرهنگ اسلامی خواهد داشت و به همین منظور پایگاه اسرائیل شکل گرفت تا بتواند این مسئله را مهار و کنترل کند بنابراین باید این موضوع را درک کرد که برای آمریکا و انگلیس تقویت اسرائیل مهم است درغیر این صورت این پایگاه هیچ موضوعیت دیگری نخواهد داشت، اگر این قدرت درهم بشکند که درحالحاضر تا حد زیادی هم از بین رفته دیگر دلیلی ندارد که آمریکاییها سالی چند میلیارد هزینه کنند و آلمان را با بهانه واهی هلوکاست به پرداخت سالی چند میلیارد دلار هزینه وادار و کشورهای دیگر را هم به پرداخت این هزینهها اجبار کنند.»
کارشناس مسائل بینالملل اشارهای به تضعیف اسرائیل و نگرانی غرب کرد و افزود:«انقلاب اسلامی بهطور کامل این روند را معکوس کرده است، پیش از خیزش سراسری ملت ایران علیه سلطه آمریکا، انگلیس و اسرائیل این روند به نفع اسرائیل در جریان بود اما با انقلاب اسلامی این روند معکوس شده و امروز هیچ امیدی به توانایی اسرائیل برای حفظ منافع غرب در منطقه نیست بلکه جریان برعکس است، امروز تمام دغدغه غرب حفظ اسرائیل است و این به مشکلی جدی برای غرب تبدیل شده است که به سهولت امکانپذیر نیست.»
سلیمینمین با اشاره به تقویت صنعت با رشد فعالیتهای هستهای و ترس غربیها از این موضوع، خاطرنشان شد:«یکی از موضوعاتی که آمریکاییها باید بر آن اعمالنظر کنند این است که نگذارند کشورهای اسلامی به لحاظ قدرت علمی، اقتصادی و سیاسی رشد کنند، اما این روش باعث کاهش تسلط آمریکا بر منطقه به تسریع فروپاشی سلطه آمریکا منجر خواهد شد، تکنولوژی هستهای بهعنوان یک علم تعیینکننده است که در شرایط کنونی میتواند تحولی در یک کشور ایجاد کند، کشورهایی که به تکنولوژی هستهای نزدیک شدند به صنعت کشورشان هم کمک شایان توجهی خواهد شد یعنی ماشینآلات بسیار پیچیدهای که ساخته میشود مانند سانتریفیوژها، ماشینهای کوچکی هستند که به لحاظ تکنیکی، پیچیدگی بسیاری دارند و حساس هستند.»
رئیس دفتر مطالعات و تدوین تاریخ معاصر ایران تأکید کرد:«کشوری که بتواند سانتریفیوژ بسازد در بسیاری از عرصههای صنعتی میتواند پیشرفت داشته باشد؛ به همین دلیل غربیها تلاش میکنند تا با اعمال تحریمهای مختلف جلوی تأثیر توانمندیهای هستهای را بگیرد تا به سایر صنایع سرایت نکند.»
او با بیان اینكه آمریکا و اروپا حتی نمیخواهند کشورها فعالیت صلحآمیز هستهای داشته باشند، ابراز کرد:«این موضوع در مورد کره شمالی، مصر، لیبی، عراق و سایر کشورهای اسلامی هم صدق میکند که نگذارند حتی برای استفاده از این تکنولوژی برای فعالیتهای صلحآمیز هستهای پیشرفتی داشته باشند، چراکه این پیشرفت محدود به مسائل هستهای باقی نخواهد ماند و تأثیر سریعی بر سایر صنایع میگذارد، مشخص است که تجربیات ملتها در مورد آمریکا چه بوده، آمریکاییها به بهانه واهی نگرانی از دستیابی به سلاح هستهای روند مطالعاتی و تحقیقاتی کشورهای اسلامی را کند میکنند.»
این کارشناس ادامه داد:«ما با این اتفاق روبرو بودیم، که به بازرسیهای سازمان آژانس بینالمللی اتمی از تأسیسات هستهای خود تن دادیم و آنها همواره از تأسیسات ما بازدید میکردند؛ اما بااینوجود این بحث را مطرح میکنند که بازهم آرامش لازم را نداریم و برای اینکه به روند پیشرفت هستهای شما اعتماد کنیم تحقیقات خود را کند و استفاده از سانتریفیوژهای جدید را برای خودتان محدود کنید.»
سلیمینمین در پایان ضمن یادآوری هدف دائمی اروپا از ایجاد محدودیت برای ایران در برجام، تشریح کرد:«یکی از مقامات اروپایی در یکی از گفتوگوهای خود اعتراف کرد که ما در قالب برجام محدودیت چندساله گذاشتیم اما این محدودیت چندساله به محدودیت دائمی تبدیل خواهد شد؛ بنابراین باید به اهداف آمریکاییها و انگلیسیها برای متوقف کردن کشورهای اسلامی از دسترسی به سلاح هستهای آگاه باشیم، غربیها با هر کشوری که در این مورد مذاکره یا گفتوگو کردند و گفتند از انرژی هستهای شما نگرانیم هدف اصلیشان را آشکار کردند، که بههیچوجه بحث استفاده نظامی در مقوله هستهای نبوده بلکه هدف اصلی تضعیف ملتهای مسلمان و منطقه است.»
گفتمان ظریف گفتمان انقلابی نیست
در هیاهوی تهدیدها و افزایش تحریمهای آمریکا بر ایران، عدم عمل به وعدههای اروپاییها و جنگ اقتصادی که آمریکا در کشور به راه انداخته است، روز گذشته خبری تمام مردم ایران را متعجب کرد. این خبر تنها چند کلمه بود که از زبان وزیر امور خارجه کشورمان به گوش رسید.
محمدجواد ظریف در پاسخ به سؤالی مبنی بر اینکه اکنون در سالگرد تصویب برجام قرار داریم و اگر شما به چهار سال قبل برگردید بازهم برجام را امضا میکنید، گفت: حتماً این کار را میکنم. سؤالی که اینجا مطرح میشود آن است که چرا آقای ظریف دیپلمات ارشد کشور که سکان یکی از وزارتخانههای مهم کشور را در دست دارد با توجه به اینکه شاهد شکست برجام، خروج یکجانبه و غیرقانونی آمریکا و همچنین عدم عملیاتی کردن وعدههای دروغین اروپا بودیم، مجدداً اصرار میکند که حاضر است برجام را امضا کند؟ مگر این برجام چه فوایدی برای کشور داشته است؟ آیا اعتماد به غربیها بهویژه دولت ایالاتمتحده آمریکا كه در سطور بالا وصف آن رفت میتواند ملاک درستی برای اقدامات و برنامههای دیپلماتیک کشورمان باشد؟
دولتیها برجام را تنها راه معالجه کشور میدانند
هادی محمدی کارشناس ارشد مسائل غرب آسیا دراینباره به «رسالت»گفت: در اینجا باید موضوعی را شفاف کرد میان اینکه نظام تصمیم میگیرد تا فاز جدیدی از سیاستهای خود را در قبال غرب تحت عنوان نرمش قهرمانانه به منصه ظهور بگذارد. تفسیر عملی این نرمش قهرمانانه هم از گفتمانهای مختلف با مصداقهای گوناگونی است.
او تصریح کرد: آن چیزی که آقای ظریف، تیم مذاکرهکننده و آقای روحانی دنبال میکنند تفسیر چیزی جز برجام از سیاست کلان نظام نبوده است؛ این گفتمان معالجه تمام مسائل را در گرو این میداند که تنها با غرب کار میکند، نهتنها با غرب کار کند و منافع ملیاش را رعایت کند بلکه حاضر است نگاه و بنیاد فکری خود را به اجرا بگذارد حاضر است برای رضایت غرب امتیازاتی را هم بدهد. این امتیازدهی را اصلاً غیرعادی نمیداند و تصورش آن است که برای تضمین موجودیت خود حتماً این تعامل را باید داشته باشد.
کارشناس ارشد مسائل غرب آسیا تصریح کرد: این منطق تنها به معنای آماده بودن برای امتیاز دادن به غرب به هر قیمتی است یعنی هر توافقی با غرب داشته باشد؛ لذا این موضع را در تمام عرصهها از سوی آنها شاهد بودیم. نگاه آقای ظریف، تیم مذاکرهکننده و آقای روحانی تنها در برجام اینگونه نبود که آنها حاضر هستند مجدداً این منطق را دنبال کنند بلکه در مسائل اقتصادی، تجارت خارجی و تعاملات عمومی با کشورهای دیگر همین منطق را دنبال کنند.
او افزود: ما شاهد بودیم که با فرانسویها و اروپاییها، این تیم مذاکرهکننده، به دیپلماسی و گفتمان متمایل به غرب معتقد بود که باید برای فشار به آمریکا به اروپا امتیاز داد، یعنی منطق امتیازدهی و توافق با طرف غربی جوهره یک گفتمان و تفکر است؛ بنابراین نسبت به سخنان آقای ظریف که اگر به ۴ سال قبل هم بازگردد، برجام را امضا میکند نباید متعجب شد چراکه جوهره فکرش اینگونه است. درصورتیکه مسئله برجام یک تفسیر و یک نرمش انقلابی بود که میتوانست تفسیر دیگری داشته باشد، منطق این تفسیر این بود که میتوانند منافع ملی کشور را به شکل قویتر، حرفهایتر، کم عیبتر و با نتایج تضمینشدهتری تأمین کنند.
او با بیان اینکه نماد این گفتمان با تقسیر جدید، گفتمان رهبر معظم انقلاب است، افزود: هنگامیکه این برجام در اختیار مجامع داخلی کشور قرار میگیرد مقام معظم رهبری بندهایی را بهعنوان شرط قبول مفاد این توافقنامه مطرح میکند اما نگاه و گفتمان غربی هیچ اعتقادی به شرط و شروطی که گفتمان انقلابی و نظام دارد، توجه نمیکند.
این کارشناس ارشد مسائل غرب آسیا گفت: نباید تعجب کرد که یک نگاه اینچنینی از اقداماتش پشیمان باشد ولو آنکه سهواً از منافع ملی هم عدول کند. ما شاهد این نگاه هم در مجموعه اصلاحطلبان هستیم چراکه ملاک آنها تنها منافع باندی و حزبی است و ملاکشان منافع ملی نیست. آن چیزی که از آقای ظریف دراینباره میشنویم نگاه گفتمانی بهجای نگاه منافع ملی است. گفتمان او چیست؟ نگاهی متمایل به غرب است و در این چارچوب این اظهارنظرها موضوع عجیبی نمیتواند ارزیابی شود.
منبع:رسالت
انتهای پیام/4112/
انتهای پیام/