تصمیم نظام بود یا نبود؟!
به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا، اگر امام(ره) به بازرگان آن حکم نخستوزیری را نداده بود، مسیر جمهوری اسلامی کلا چیز دیگری میشد. امام(ره) اگر میگفت بنیصدر را تایید صلاحیت نکنند، همان ابتدا حسن حبیبی رئیسجمهور شده بود و تحولات کشور به سوی دیگری میرفت. امام(ره) وقتی مخالف قائممقامی آقای منتظری بود، از همان ابتدا نباید زیر بار نصب او میرفت تا شکاف و دودستگی در بدنه امت ایجاد نشود. به طریق اولی، امیرالمومنین(ع) هم اگر پس از رسیدن به خلافت، ابوموسی را از استانداری کوفه عزل کرده بود، احتمالا دوباره کسی به فکر علم کردنش در مساله حکمیت نمیافتاد. عدم عزل قاضی شریح، نقطه مبهم دیگری در کارنامه سیاسی علیبن ابیطالب(ع) است! مهمتر از همه اما پذیرفتن اصل حکمیت و پذیرش ابوموسی اشعری به عنوان نماینده خود در حکمیت، با علم به شکست حتمی آن بود!
پرواضح است اگر در تمام این موارد امام جامعه اسلامی به تشخیص خود عمل میکرد یا خواست شخصی را بر قانون ارجح میدانست، مسیر تاریخ دگرگون میشد، ولو اینکه برخی را خوش نیاید. از قبیل این دست انقلتها، در دوره حاضر هم وجود دارد. به عنوان مثال گفته میشود جمهوری اسلامی در مقطع پس از جنگ تحمیلی بدین سو، تمام امکانات خود را در جهت تعمیق و تثبیت اقتصاد سرمایهداری به کار گرفته است. یا اینکه رهبر انقلاب اسلامی با علم به بیهودگی برجام، جلوی آن را نگرفته و وضعیت کنونی را خلق کرده است! کلیدواژه اصلی حاملان و ناقلان این روایت هم واژه «نظام» است. برجام تصمیم نظام بود.
اینکه آقای هاشمی در دوره سازندگی زیرساختهای اقتصاد معاصر ایران را خط به خط از روی دست صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی رونویسی کند، تصمیم نظام بود.
اینکه محمد خاتمی 8 سال با شعاری رئیسجمهور کشور شود که هنوز هم خودش تعریف درستی از آن ندارد، تصمیم نظام بود. مگر رهبری نبود که گفت در مقوله عدالت اجتماعی - آن هم در سال 88 نه بعد از آن؛ نه در سال 92، 96 و...- نظر من به آقای احمدینژاد نزدیکتر است، پس چرا نظام حالا مسؤولیت تمام اقدامات او را نمیپذیرد؟
از این قبیل دوگانهها میتوان صدها مورد تاریخی و کنونی برشمرد. در همین زمینه، عدم سازش و نرمش امام علی(ع) با معاویه با علم به قدرت سیاسی و نظامی او، بخش دیگری از ابهامات پیرامون سیاستهای امیرالمومنین(ع) است. گوش ندادن به حرف خوارج و نشکستن پیمان حکمیت با معاویه، بخش دیگری از همین ابهامات است. حالا اما ظاهرا پس از سخنان رهبر انقلاب درباره برجام و نسبت آن با تصمیم نظام تعیین میزان نقش آیتالله خامنهای در مساله برجام، مد روز این قبیل دوگانهسازیهاست. رهبر انقلاب در دیدار اخیر دانشجویان در پاسخ به سوالی در همین زمینه نکات حائز توجهی را ذکر کردهاند.
آیتالله خامنهای میفرمایند: «یکی از دوستان گفتند تصویب برجام را به رهبری نسبت دادهاند؛ خب! بله! اما شما که چشم دارید، ماشاءالله هوش دارید، همه چیز را میفهمید! آن نامهای را که من نوشتم نگاه کنید، ببینید تصویب چه جوری است؛ شرایطی ذکر شده که در این صورت این [توافق] تصویب میشود. البته اگر چنانچه این شرایط و این خصوصیات اجرا نشد، اِعمال نشد، وظیفه رهبری این نیست که بیاید وسط و بگوید برجام نباید اجرا بشود». مرز ورود رهبری به مسائل اجرایی را هم البته ایشان مشخص کرده، میگویند: «در زمینههای اجرایی، رهبری نباید وارد میدان بشود و یک کاری را اجرا کند یا جلوی اجرای یک کاری را بگیرد، مگر آنجایی که به حرکت کلی انقلاب ارتباط پیدا میکند». تشخیص اینگونه موارد طبعا به استناد اختیاراتی که قانون اساسی برای رهبری نظام مشخص کرده است، با خود ایشان است. چنین واقعیتی را به لحاظ تاریخی میتوان با عدم سازش امیرالمومنین(ع) با معاویه و صلح امام حسن(ع) با همان فرد مقارنه کرد.
توجه به این نکته اما بسیار مهم است که در نظام سیاسی مبتنی بر ولایت، قرار نیست رهبری بیهمراهی مردم تصمیمی اتخاذ کند، لذا وقتی قاطبه مردم حکمیت میخواهند، رهبر جامعه با وجود دانستن پایان شوم آن، به اجرایی شدنش تن میدهد. وقتی مردم رئیسجمهوری انتخاب کردهاند که مغز برنامههایش، اجرایی کردن اقتصاد سرمایهداری است، رهبری در نهایت خواهد توانست پیرامون اشتباه نگرفتن سازندگی با مادیگرایی مکررا به جامعه، رئیسجمهور و مسؤولان تذکر دهد. وقتی جامعه مجددا به وزیر ارشاد همان دولت برای در اختیار گرفتن پست ریاست جمهوری اعتماد میکند، لاجرم بسط الگوهای فرهنگی سرمایهداری را انتخاب کرده، ولو اینکه خود متوجه نبوده باشد و سیادت، ریش قشنگ و عبا و عمامه او را نماد مسلمان بودنش تصور کند. حالا هم در مساله برجام، صحنه روشنتر از آن است که نیازمند توضیح اضافی باشد.
رهبر انقلاب وقتی میبیند مردم دولتی را انتخاب کردهاند که اساسا برنامهای جز معامله کردن منابع قدرت ملی با غرب ندارد، لاجرم از او هم مانند تمام دولتهای منتخب مردم حمایت میکند. با این وجود در طول مذاکرات دهها بار نسبت به خوشبین نبودن به مذاکرات تذکر داده، در نهایت در زمان تصویب برجام هم 9 شرط خود برای اجرایی شدن آن را ذکر میکنند. اینکه دولت مانند تذکرهای رهبری، آن شروط را هم نادیده بگیرد، دلیل نمیشود رهبر انقلاب بخواهد مسیری را که دولت چند سال آن را طی کرده است، سد کنند. آیا پذیرش اجتماعی این امر اهمیت ندارد؟
اینکه کسانی با وجود این واقعیات روشن، باز هم بخواهند برجام را تصمیم رهبری و نظام معرفی کنند، بیش از جدی به شوخی شباهت دارد و بیش از صداقت، پهلو به خباثت میزند.
در ساختار نظام جمهوری اسلامی، رهبری تنها در یک بخش به صورت باسطالید اختیار تام دارد و میتوان تمام اتفاقات آن را به ایشان نسبت داد و آن، فرماندهی کل نیروهای مسلح است. اینجا بر خلاف سازمانی مانند صداوسیما که رهبری فقط رئیس آن را انتخاب میکند، اعطای تمام درجههای عالی به پرسنل نظامی، باید به تایید رهبری برسد، رهبری علاوه بر نصب فرماندهان نیروهای نظامی، معاونان آنها را نیز- ولو با مشورت فرمانده نیرو- خود عزل و نصب میکند و تعیین راهبرد نیروهای مسلح تماما زیر نظر شخص رهبری است. براستی، حالا با گذشت 40 سال از انقلاب اسلامی اگر بخواهیم بخشی را به عنوان الگو معرفی کنیم که دیگر بخشها باید با تأسی به آن، تکانی به خود بدهند، آیا جایی غیر از بخش نظامی هست؟! برجام، آشپز خود را دارد و امنیت، معمار خود را. اینها را با هم خلط نکنیم!
منبع:وطنامروز
انتهای پیام/4112/
انتهای پیام/