صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۰۸:۱۵ - ۰۵ خرداد ۱۳۹۸

این شب‌ها در آن «روزها»

محمدعلی اسلامی‌نُدوشن در بخشی از خاطرات خود در کتاب «روزها» شب‌های قدر در دوران کودکی خود را توصیف کرده است.
کد خبر : 383966

به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا، محمدعلی اسلامی‌نُدوشن (متولد ۱۳۰۴ شمسی در ندوشن یزد) منتقد ادبی، شاعر، نویسنده و استاد نام‌آشنای ادبیات معاصر است. وی اگرچه در سال‌های جوانی مدرک دکتری حقوق بین‌الملل خود را از دانشگاه «سوربن» فرانسه گرفت، اما به خاطر تألیفات ارزشمند و ذوق و قریحه ادبی، از سال ۱۳۴۸ به عنوان استاد رشته ادبیات در دانشگاه تهران مشغول به کار شد و تا سال ۱۳۵۹ که به درخواست خود بازنشسته شد، در این سمت به تدریس مشغول بود.


از این چهره ماندگار ادبیات، علاوه بر مقالات تخصصی، آثار متعددی در زمینه نقد ادبی، سفرنامه و پژوهش‌های ادبی و سفرنامه منتشر شده است که از جمله آنها می‌توان به تأمل در حافظ، به دنبال سایه همای، ایران را از یاد نبریم، آزادی مجسمه، صفیر سیمرغ، در کشور شوراها، کارنامه سفر چین و ده‌ها کتاب ارزشمند دیگر یاد کرد.


کتاب چهار جلدی «روزها» شامل خاطرات اسلامی‌ندوشن از خردسالی تا زمان تحصیل در پاریس در دهه سی شمسی است. ندوشن در این اثر، با قلمی سلیس و روان علاوه بر شرح رویدادهای زندگی خود، وضعیت فرهنگی و اجتماعی زادگاهش در دوران کودکی و نوجوانی و همچنین تهران سال‌های دهه بیست را با ذکر جزییاتی خواندنی بیان کرده است. تبحر وی در نثر فارسی به شیرینی متن کتاب افزوده و آن را در زمره خواندنی‌ترین آثار در حوزه خاطرات مشاهیر بدل کرده است.



اسلامی‌ندوشن در بخش‌هایی از جلد اول کتاب روزها (انتشارات یزدان، ۱۳۷۸، صفحه ۱۵۴ تا ۱۶۴) خاطراتش از ماه مبارک رمضان در دوران کودکی و در زادگاه خود کبوده (روستایی در یزد) را بیان کرده است. جایی که محمدعلی هشت ساله که به تازگی پدرش را بر اثر بیماری از دست داده است، نخستین برداشت‌هایش از ماه مبارک رمضان را از دریچه نگاه کودکانه بیان می‌کند. مرور این توصیفات می‌تواند تصویری از آداب و رسوم و سبک زندگی مردم روستانشین در ماه مبارک رمضان ارائه کند. تصویری که مربوط به بیش از 80 سال پیش است.


پیش از این خاطرات این استاد کهنسال و مشهور ادبیات فارسی از ماه مبارک رمضان در روستای زادگاهش را مرور کردیم. در ادامه، توصیفات وی از شب‌های قدر و حضور مردم در مراسم این شب‌های عزیز را می‌خوانیم.



مرور این خاطرات، ما را با ریشه‌های سترگ حیات مذهبی جامعه ایران آشنا می‌سازد



نویسنده «روزها» در خاطرات خود با اشاره به اهمیت لیالی قدر و احیای این شب‌ها نزد ساکنان روستا می‌نویسد: «[شب قدر] شب گرفتن اجر بود و «کبوده» نیز مانند جاهای دیگر در آن شب‌ها، دستخوش غلیان و تحرکی می‌شد که نظیری برایش شناخته نبود».


وی در ادامه به اشتیاق و اصرار خود برای روزه گرفتن به صورت کامل در این روزها اشاره می‌کند؛ محمدعلی که در این روزها هفت‌هشت ساله است، اگرچه در خانواده‌ای مذهبی و سنتی و زیر نظر پدر و مادری کاملاً مقید به اصول مذهبی تربیت شده، اما با توجه به شرایط سنی و جسمی و گرمای هوا همه روزهای ماه مبارک رمضان را روزه نبوده است: «من به مادرم وعده داده بودم که در این سه روز روزه بگیرم، یا لااقل در یکی از این سه روز. روز بیست و یکم ماه رمضان که مقدس‌ترین روز بود به وعده خود وفا کردم. گرچه سخت، ولی تجربه شورانگیزی بود.خود را سبک‌تر می‌دیدم و احساس می‌کردم که به خدا و آسمان نزدیک‌تر شده‌ام».


اسلامی‌ندوشن در توصیف شب‌های قدر از نگاه خود نیز می‌نویسد: «سه شب احیا برای من واقعاً شب‌های باروری بود. پر از هیجان و شور. شب‌هایی که می‌بایست بیدار بمانید درحالی که شب برای خواب و آرامش خلق شده است. وارونه زندگی کردن، فرج و تَشفیای در زندگی می‌آورد. ده در این سه‌شب، گویی بال در می‌آورد. تا صبح برو و بیا و چراغ‌کشی بود و حرکت قطع نمی‌شد. حتی یک بچه می‌توانست به تنهایی، بدون ترس از سگ‌های ولگرد توی کوچه راه بیفتد».


وی در ادامه به حضور پررنگ مردم روستا در آیین شب‌های قدر اشاره می‌کند:« من و مادرم آخر شب روانه مسجد جامع می‌شدیم. توی کوچه مردمی که به هم می‌رسیدند، سلام می‌کردند و التماس دعا می‌گفتند. در این سه شب احیا، مسجد پر از جمعیت می‌شد. پلاسی که به صورت پرده درآمده بود، قسمت زن‌ها را از مردها جدا می‌کرد. وضعی شبیه به صحرای محشر بود که هر کس به گناه خود آویخته بود و با استغاثه طلب بخشایش و نجات می‌کرد. بعضی در حال رکوع و سجود بودند، در حال گزاردن نماز غفیله یا «نافله» و ادای نذرهایی که داشتند. بعضی دوزانو در برابر رحل‌ها و بعضی در گروه‌های سه چهار نفری گرد پیه‌سوزی زانو زده دعای جوشن کبیر می‌خواندند. یکی بلند می‌خواند و دیگران تکرار می‌کردند.



ده در شب‌های قدر، گویی بال در می‌آورد



اسلامی‌ندوشن در ادامه چنین آورده است: «این دعا، صد فصل داشت؛ هر فصل مشتمل بر ده اسم پروردگار و هر کسی آن را بر کفنش می‌نوشت از آتش دوزخ در امان می‌ماند. خواندنش نیز به همان اندازه ثواب داشت و آرزوها را برآورده می‌کرد. دعایی طولانی بود که بیش از ساعتی وقت می‌گرفت با سجع‌هایی که داشت و تکرار و تسلسل کلمات مطنطن، در حالی که صداهای مختلف همه همان را می‌خواندند، بیش از هر دعای دیگری قلب‌ها را به هیجان می آورد: «الهم انی اسئلک باسمک یا مانع یا دافع یا رافع یا نافع یا سامع یا جامع یا شافع یا واسع یا موسع» و آن گاه باز تکرار می‌شد: الغوث الغوث خلصنا من النار یارب ... .



توصیف این استاد ادبیات از فضای مسجد روستا در این شب‌های پرفضیلت نیز کوتاه اما خواندنی است: «در مجموع، جوّ در غلظت شب روح را برای بیم و امید آماده‌تر نگاه می‌داشت. فضای لخت مسجد که تنها زینت آن زیلوی کهنه غبارآلوده بود. نورهای کدر زردی که چهره‌های منفعل و ملتمس را نیمه‌روشن می‌کرد و بوی و دود روغن چراغ که تا اندازه‌ای بوی انهدام بود؛ همه اینها به نحو عجیبی رعب و شوق را به هم می‌آمیخت. رعب از عذاب مرگ و شوق رهایی از زندگی محنت‌بار؛ کشش و دفع به جانب هستی و نیستی».


وی در ادامه می‌افزاید: «آنگاه کسانی روضه می‌خواندند، زیرا تک و توک مردمی که حاضر بودند نذر روضه داشتند. بعد نوبت به امام مسجد می‌رسید که می‌بایست وعظ بکند و مسئله بگوید و در فضیلت شب قدر و اعمال آن سخنانی به زبان بیاورد. از حاضرین پای منبر کسانی بودند که سؤال‌های شرعی داشتند که مطرح می‌کردند و او جواب می‌داد».



صبح روز بعد از احیا، چون مردم شب‌زنده‌داری کرده بودند، رسم بر این بود که چند ساعت بخوابند



اسلامی‌ندوشن از مراسم قرآن به سرگرفتن به عنوان اوج آیین‌های شب قدر یاد می‌کند: «این مقدمات می‌گذشت تا آن ساعت بزرگ برای اجرای آن مراسمی که به آن «بِکَ یاالله» می‌گفتند فرا رسد. مراسم «قرآن بر سرگذاری» بود. صف‌ها منظم می‌شد؛ ردیف، همه به دوزانوی ادب. باید گفت امام مسجد در تمام سال، دقایق حساس‌تر از اکنون نداشت که می‌بایست دعای سحر را برگزار کند. همه هنر، تأثیر شخصیت و قوت بیانش در اینجا متبلور می‌شد. می‌کوشید تا صدایش نیرومند و در عین حال استغاثه‌گر باشد. پرطنین و تاحدی گریه‌آلود می‌خواند: اللهُم اِنی اسئَلُکَ مِن بَهائک بِابهاه و کُلُ بَهائک بهی. اللهُمَ اِنی اسئَلکَ بِبهائک کُله الی آخر تا می‌رسید به سوگند که طی آن خدا را به پیامبر(ص) و فاطمه(س) و دوازده امام(ع) هریک 10 بار قسم می‌داد: بِمحمد، بِمحمد، بِمحمد ... همه حاضران تکرار می‌کردند؛ دست‌ها به بالا، پنجه‌ها باز و رها شده، سرها بی‌حرکت برای آن که قرآن نیفتد. چشم‌ها نیم‌بسته و نیم‌باز و گاهی اشک بر چشم، زیرا در چند مورد پیش می‌آمد که ضمن نام بعضی از امامان شهید، گوینده صدا را سوزناک‌تر کند و گریه درآورد. آن‌گاه بود که نوای های‌های بلند می‌شد. به نام امام دوازدهم که می‌رسید همگی از جای خود برمی‌خاستند در حالی که دست به هوای قرآن خود داشتند که نیفتد».


نویسنده «روزها» در ادامه می‌نویسد: «من در یکی از صف‌های جلو می‌نشستم، با قرآن کوچکی بر سر و همه مراسم را با خلوص و دقت به جا می‌آوردم. شماره‌ها را توی دلم می‌شمردم که کم یا زیاد نشود و بی‌اشتباه باشد پس از آن که «بِک یا الله» به پایان می‌رسید، قرآن را از نو می‌بوسیدند و بر زمین می‌نهادند. دیگر وقت آن بود که مردم به خانه‌های خود بروند و سحری بخورند. من طبق معمول بیرون مسجد سر راه می‌ایستادم تا مادرم برسد و با هم روانه می‌شدیم. دیگر همه کوچه‌های اطراف پر از جمعیت بود که به خانه‌هایشان بازمی‌گشتند. با حضور جمعیت هیبت شب گرفته می‌شد و مهتاب ثلث آخرماه پرتو غم‌آلوده خود را بر شب‌زنده‌داران نثار می‌کرد. قدم‌ها سبک بود، زیرا چنین امید می‌رفت که گناهان که بارهای چرکین روح بودند ریخته شده‌اند».



در مراسم «قرآن بر سرگذاری» صف‌ها منظم می‌شد؛ همه به ردیف و به دوزانوی ادب می‌نشستند



توصیف وی از روز بعد از شب قدر هم در نوع خود جالب است: «صبح روز بعد از احیا، چون مردم شب‌زنده‌داری کرده بودند، رسم بر این بود که چند ساعت بخوابند. از این رو کوچه‌ها از همیشه خلوت‌تر بود. خلوت‌ترین روز سال روز بیست و یکم ماه مبارک بود. در آن روز من هم دو سه ساعتی می‌خوابیدم ولی از شوق روزه‌دار بودن، به کوچه می‌آمدم تا ساعتی هم وقت در آنجا بگذرد. برعکس، بعدازظهر از نو رفت‌و‌آمد شروع می‌شد و مردم روی به جانب مسجدها می‌بردند که همان وعظ و روضه‌خوانی و قرآن‌خوانی جریان داشت و نمازهای عقب‌افتاده که در هرحال بهترین محل برای کوتاه کردن روز بود و چون پس از گذاردن نماز عصر از آنجا بیرون می‌آمدید دیگر بیش از ساعتی به افطار نمانده بود».


خاطرات اسلامی‌ندوشن از ماه مبارک رمضان به همین چند گزاره خلاصه نشده و موارد دیگری را هم شامل می‌شود. مرور این خاطرات و سایر آثار مکتوبی که برگرفته از حیات واقعی مردم در دهه‌های گذشته است، ما را با ریشه‌های سترگ حیات مذهبی جامعه ایران آشنا می‌سازد. ریشه‌هایی که بعد از گذشت چندین قرن همچنان گسترده و عمیق است؛ به‌ ویژه این که بدانیم در همان روزگار، استبداد رضاخانی عزم خویش را جزم کرده بود تا مظاهر این زیست دینی را از جامعه ایران بزداید که البته این تلاش‌ها فرجامی نداشت. در بخش‌های بعدی، نگاهی به روایت این استاد ادبیات از عید سعید فطر خواهیم داشت.


انتهای پیام/4072/4104/


انتهای پیام/

برچسب ها: رمضان 98 ماه رمضان
ارسال نظر
نظرات بینندگان 0 نظر
ناشناس
00:33 - 1398/03/07
خیلی خوب بود. چه تیتر قشنگی
مجید
11:47 - 1398/03/05
یاد ماه رمضان دوران کودکی به خیر...
ناشناس
09:04 - 1398/03/05
جالب است که آیین شب های قدر آیین ماندگاری است که از دهه ها و قرن ها قبل مانند یک میراث ارزشمند به ما رسیده است.