صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۰۸:۳۷ - ۲۸ بهمن ۱۳۹۷
محمدکاظم انبارلويی

نقد يک نگاه به 40 سالگی انقلاب اسلامی

تحليل موقعيت انقلاب در 40 سالگی در داخل و مختصات دامنه نفوذ آن در جهان و منطقه و استعداد آن در تغيير جغرافيای سياسی جهان، باید به‌دقت بررسی شود.
کد خبر : 361180

گروه سیاسی خبرگزاری آنا، حکام کاخ سفيد در تحقير دولت عربستان، قريب به اين مضمون گفته بودند: «اگر آمريکا نبود، ايران ظرف يک‌هفته شما را می‌بلعيد و الان فارسی حرف می‌زديد!».


اين سخن گزاف برای دوشيدن گاوهای شيرده در کاخ‌‌های سعودی بود؛ اما ترامپ ظاهراً زودتر از حکام عربستان، فارسی ياد گرفت و اخيرا توئيت‌‌های خود را با زبان فارسی می‌زند. اين نشان می‌دهد که اقتدار ملت ايران در 40 سالگی، خواب‌ خوش را از دشمنان اسلام و قرآن ربوده و کابوس قدرت منطقه‌ای و اعتبار جهانی ايران، آنها را رها نمی‌کند.


اينکه قدرت انقلاب اسلامی چيست و رمز و راز تداوم و گستره آن کدام است و از چه و کدام قدرت ناشی می‌شود و مشروعيت آن بر چه پايه‌ای است؟ فوق‌العاده مهم است. تحليل موقعيت انقلاب در 40 سالگی در داخل و مختصات دامنه نفوذ آن در جهان و منطقه و استعداد آن در تغيير جغرافيای سياسی جهان را بايد به سوالات فوق افزود تا تصوير درستی از آنچه که ديروز کجا بوديم، امروز کجا هستيم و فردا عازم کجا خواهيم بود، به‌‌دست دهد.


دشمنان قسم‌خورده اين نظام به ضرس‌قاطع می‌گفتند ملت ايران 40 سالگی انقلاب را نخواهد ديد؛ اما همان‌ها امروز می‌گويند 40 سالگی انقلاب ديده شده و ملت ايران مقتدرتر از گذشته راه خود را ادامه می‌دهد. يک فهم از موقعيت انقلاب و نيز پاسخ به پرسش‌‌های فوق، حاکی است اين‌‌ها همه سراب است و القا می‌کنند مردم و نخبگان می‌خواهند نقش خود را در انقلاب فراموش کنند. به اين گزاره‌ها توجه کنيد:


1-امروز کمتر کسی در 40 سالگی انقلاب از عملکرد سيستم دفاع می‌کند.
2- همه می‌خواهند انقلاب اسلامی و نقش‌شان در اين انقلاب را فراموش کنند و مهم‌تر اينکه می‌خواهند ديگران نيز اين نقش را فراموش کنند. می‌خواهند ردّ پای خود را از ماجرای انقلاب پاک کنند.
3-وضع کنونی، استقلال بدون آزادی، دموکراسی بدون حزب و برنامه‌ريزی بدون عدالت است.
4- مردم نمی‌دانستند چه می‌خواهند؛ فقط می‌خواستند حکومت پهلوی نباشد.
5- فقط بخشی در انقلاب 57 مانده‌اند و خود را در شرايط انقلاب و انقلاب دائمی تعريف می‌کنند.
6- معلوم نيست مردم همين جمهوری اسلامی را می‌خواستند. بخش قابل‌توجهی اکنون از عملکرد سيستم رضايت ندارند.
7- انقلاب اسلامی يک انقلاب بی‌طبقه بود و اکنون هم چندان حامی ندارد.


به گزاره‌‌های فوق، دقت کنيد. چنين نگاهی به انقلاب را گاهی در تحليل‌های منافقين، سلطنت‌‌طلب‌ها، مارکسيست‌‌های  سر در آخور کاخ سفيد، بهائيان و ضدانقلاب‌های برج عاج نشين در داخل و در واشنگتن، لندن و پاريس می‌توان ديد.


راهپيمايی ميليونی مردم در 22 بهمن امسال، همه اين تحليل‌ها را شست و با خود برد. سه‌ نسل در کنار هم در راهپيمايی شگفت‌انگيز نيمه دوم بهمن‌ماه به خيابان‌ها آمدند و فرياد زدند ما انقلاب را نه فراموش کرديم و نه نقش خود را در انقلاب به فراموشی سپرديم. مردم آمدند و فرياد زدند انقلاب اسلامی سال 57 پا برجاست و ما همان انقلابی، باطراوت و تازگی سال 57 هستيم. مردم آمدند و فرياد زدند: ما می‌دانستيم چه می‌خواهيم؛ فقط خواست ما رفتن شاه نبود؛ برای اين خواست، هر دو سال يک‌بار به پای صندوق‌‌های رأی آمده‌ايم. به جمهوری اسلامی و قانون اساسی، به رؤسای جمهور، به نمايندگان ملت در مجلس، به نمايندگان خود در شوراها و به خبرگان امت برای تعيين رهبری، بارها رأی داده‌ايم.


علاوه بر آن، در پاسخ به شرارت سخت دشمنان، هشت‌سال جنگيديم و در دو نبرد نرم هم بر دشمن فائق آمديم تا استقلال و آزادی را در کشور پاس داريم و جلوی بازگشت استبداد به نظام را بگيريم. مردم با حضور شگفتی‌ساز خود آمدند بگويند همه طبقات جامعه در انقلاب نقش‌‌ داشتند و نقش خود را فراموش نکرده‌‌اند.


انقلاب اسلامی پايگاه‌‌های خود را در همه طبقات، به‌ويژه طبقات محروم و متوسط جامعه دارد. اگر کسی اين پيام‌‌ها را در 40 سالگی از ملت ايران در راهپيمايی امسال دريافت نکند، بايد به درک و عقلانيت سياسی خود شک کند. حال ببينيم ديدگاه‌‌هايی که مطرح شد، مربوط به چه گروه يا چه‌کسی است؟ اين ديدگاه‌ها مربوط است به رئيس گروه جامعه ‌‌شناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران که اخيراً ازسوی شهردار محترم به عنوان معاونت فرهنگی- اجتماعی شهرداری تهران منصوب شده است. او در همان روزی که به اين سمت منصوب شد، در صفحه شخصی خود تحليلی از انقلاب در 40 سالگی ارائه داده که بخش‌هايی از آن در صدر اين مقاله ذکر شد و بخش‌‌هايی از آن هم که نياوردم، شرم‌ آورتر از بخش‌های ذکر شده بود.


انقلاب اسلامی طی 40 سال گذشته ريزش‌هايی داشته و اين ريزش از گروه‌های سياسی و مذهبی گرفته تا نخبگانی در دانشگاه و حوزه بوده است. ترديدی نيست آن‌ها در چم‌وخم فراموشيدن و فراموشاندن نقش خود در انقلاب اسلامی بودند و برخی هم با کوچ به راديو بی.بی.سی و راديو آمريکا و راديو فرانسه، اين فراموشی را فرياد زدند. انقلاب با رويش‌های خود زنده و بالنده است. تعميم دادن آن‌ها به کل مردم ايران، بهت‌آور است. ترديدی نيست آن‌ها که خدا را فراموش کرده‌اند، خلق را هم فراموش می‌کنند و به تبع آن انقلابی که توسط همين خلق به‌وجود آمده را فراموش خواهند کرد.


تعجب از اين است کسی که خود درحال و هوای فراموشيدن و فراموشاندن انقلاب اسلامی است، می‌خواهد با بودجه ميلياردی معاونت فرهنگی-اجتماعی شهرداری تهران در ام‌‌القرآی جهان اسلام با اين فهم نادرست از انقلاب در 40 سالگی آن خدمت کند! اين خدمت را بايد تعريف کرد آيا خدمت به انقلاب است يا ضدانقلاب؟ اگر او خود را در شمار کسانی می‌داند که درحال فراموشيدن و فراموشاندن انقلاب اسلامی57 است، چرا سمت معاونت فرهنگی- اجتماعی شهرداری تهران را پذيرفته است؟! آیا نمی‌داند اين روايت‌‌سازی نادرست و منحرفانه و تئوريزه کردن آن در يک مقاله چهارده صفحه‌ای آن‌ هم 35 روز قبل از22 بهمن، در سالگرد 40 سالگی انقلاب چه معنايی دارد؟ او برای اثبات نظريه خود در اين مقاله معتقد است: «اعتراضات دی ماه 96 را به‌عنوان يک نقطه کليدی در تحليل‌ها بايد وارد کرد!» او با اين «کليد» چه قفلی از تحليل وارونه از انقلاب اسلامی را می‌خواهد باز کند؟


اگر اعتراضات دی‌ماه گذشته که براساس برآورد دوست و دشمن به‌سختی به 10 هزار نفر می‌رسيد، در ذهن او به‌عنوان يک کليد نقش بسته، پس حضور ميليون‌‌ها زن و مرد و پير و جوان و کودک و خانواده‌های ايرانی که در 40 سالگی انقلاب در سراسر کشور و همين تهران در راهپيمايی روز22 بهمن، دفاع از انقلاب اسلامی سال 57 را در سال 97 فرياد زدند، به‌عنوان يک رويداد بزرگ تاريخی، در کجای ذهن او برای تحليل و پويايي انقلاب جای خواهد گرفت؟


چند ده ميليون نفر بايد در راهپيمايی‌های روز قدس و 22 بهمن به خيابان‌ها بيايند و آرمان‌های انقلاب را فرياد بزنند، تا يک جامعه ‌شناس باور کند که مردم انقلاب را فراموش نکرده‌اند؟ چند ده ميليون نفر طی 40 سال گذشته بايد بارها به پای صندوق‌های رأی بيايند تا رئيس گروه جامعه ‌شناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران به اين فهم برسد که آن‌ها نقش تعيين‌کننده خود را در ادامه مسير انقلاب فراموش نکرده‌‌اند؟ چند ميليون جوان بسيجی مثل شهيد حججی‌ها بايد با خون پاک خود پای اين ادعا سند بزنند تا آقای محمدرضا جوادی‌يگانه قبول کند انقلاب فراموش نشده است؟


واقعاً طبيبانه بايد اين مصيبت فکری را در جناب آقای دکتر محمدرضا جوادی‌يگانه معاون اجتماعی- فرهنگی شهرداری تهران، واکاوی کرد که چرا به اين روز کژتابی و کج‌ انديشی افتاده است؟! اولين کلمات مقاله تحليلی او پرده از عزای فکری‌اش برمی‌دارد. او خود گفته انقلاب را با عينک «پل ريکور» فيلسوف فرانسوی می‌خواهد تحليل کند. فردی که 15سال پيش مرده است، چارچوب‌های فکری او چه کمکی به شناخت جامعه انقلابی امروز ايران می‌کند؟


اگر فيلسوفان فرانسوی درک درستی از انقلاب‌ها به‌ويژه انقلاب فرانسه داشتند، اکنون زلزله به ارکان فلسفه حکومت و حکومت‌داری در پاريس نمی‌افتاد. حکام فرانسوی هر هفته، شنبه‌ها 10 لشکر زرهی از ارتش و نيروهای انتظامی خود را به خيابان‌های پاريس و شهرهای فرانسه می‌فرستند تا ملتی را که مشغول فراموشی و فراموشاندن انقلاب فرانسه است، سرکوب کنند.


در پايان بايد گلايه‌ای از وزير علوم و رئيس دانشگاه تهران کرد؛ درحالی ‌که ايران به‌‌همت پژوهشگران و دانشمندان ايرانی در دانشگاه‌‌های جمهوری اسلامی، جزء 10 قدرت برتر جهان است، فردی در رياست گروه جامعه‌‌شناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران قرار می‌گيرد که شناخت او از جامعه امروز ايران و انقلاب آن مبتنی بر جهل و کينه‌‌توزی است! وی چه کمکی به شناخت علمی دانشجويان از بزرگ‌ترين انقلاب تاريخ معاصر می‌کند؟ او جهل به انقلاب را به‌جای دانش و آگاهی فرياد می‌زند.


وقتی يک استاد جامعه‌‌شناس، آن ‌هم در دانشگاه تهران، يک تحليلی از جامعه خود می‌دهد که ظرف 35 روز مردم تار و پود و صورت‌بندی و فهم او را به هم می‌ريزند و غلط بودن نظريات او را اثبات می‌کنند. ماندن او در جايگاه رياست گروه جامعه‌شناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران چه توجيهی دارد؟!


انتهای پیام/4082/خ


انتهای پیام/

ارسال نظر