جبران اشتباهات و اصلاح فهم، پیش نیاز تحول در علوم انسانی است
به گزارش خبرنگار حوزه اندیشه و کرسیهای آزاد اندیشی گروه دانشگاه خبرگزاری آنا، دیدگاههای متعددی در خصوص علوم انسانی اسلامی و غیراسلامی وجود دارد. بسیاری بر این باورند که علم دستاورد بشر است و علوم دینی یا علوم انسانی طبق نظر اسلام وجود ندارد، این اظهارنظرها در حالی بیان میشود که علوم انسانی اسلامی در سالهای اخیر تبدیل به یکی از مهمترین موضوعات علمی کشور شده است.
برخی در تعریف علوم انسانی اسلامی مشکل دارند، برخی حدود و جایگاه این علوم را در کشور نامشخص می دانند و برخی هم معتقدند کشورهای اسلامی باید علوم را از دیدگاه دین و فرهنگ خود تعریف کنند، این افراد عمدتاً از روند اسلامی شدن علوم در کشور ناراضی هستند و معتقدند سرعت پیشرفت علوم انسانی اسلامی راضی کننده نیست. از همینرو به سراغ ابوالقاسم پورحسن دانشیار فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی رفتیم و نظر وی در مورد علوم انسانی اسلامی، جریانهای فکری و رویکردهای گوناگون در برخورد با این علوم را جویا شدیم.
آنا: علوم انسانی اسلامی و غیراسلامی دارد؟ علوم انسانی اسلامی چیست؟
پورحسن: در مورد علوم انسانی دچار دو اشتباه اساسی شدهایم. اشتباه اول این بود که ذوقزدگی زیادی به علوم غیرانسانی پیدا کردیم. توجه اشکال ندارد ولی ذوقزدگی و دلدادگی خالی از اشکال نیست. در حال حاضر ضعیفترین دانشجویان و دانشآموزان ما در حوزه علوم انسانی هستند بهطوری که نمیدانیم 20 سال آینده مولویپژوه خواهیم داشت یا نه؟ حافظ شناس خواهیم داشت یا نه؟ کسی میآید درباره فارابی و ابن سینا و میراث عقلیمان مطالعه بکند یا نه؟
نهتنها دانشجویان یا دانشآموزان ضعیف ما رفتند بهسمت علوم انسانی، بلکه بیتوجهی مضاعفی هم در علوم انسانی داریم و علوم انسانی را از رشتههای طفیلی میدانیم، در وزارتی مانند وزارت علوم، تحقیقات و فناوری نگاه بنیادین به علوم انسانی وجود ندارد. عمده سرمایهگذاریهای ما در علوم غیرانسانی است.
درحالیکه ما داعیه این را داریم که بتوانیم علوم انسانی مورد نیازمان را سامان بدهیم و براساس آن، دانشهایی که تمدن اسلامی را فراهم میکند، بهوجود بیاوریم. زمانی که چنین بیمهری به علوم انسانی میکنیم، علوم انسانی که از استاد تا دانشجو و دانشآموز آن مورد چنین بیمهری واقع میشوند، طبیعتاً نمیتوانیم دستاورد مهمی را در علوم انسانی شاهد باشیم.
همچنین در مدارس و دانشگاهها نیز اعتباری به استادان حوزه علوم انسانی ندادیم بسیاری از سرمایهگذاریهای کلان و حمایتهای قدرت سیاسی و دولت متوجه علوم غیرانسانی شد، علوم پایه، علوم مهندسی و علوم پزشکی و همه خانوادهها دل در گرو موفقیت فرزند خود را در حوزه پزشکی یا پایه یا مهندسی دارند و بعید است که از ایرانیان، تعداد زیادی از خانوادهها وجود داشته باشند که اهمیت علوم انسانی را بتوانند دریابند.
جای خالی بزرگان حوزه علوم انسانی در رسانه
متأسفانه در رسانهها نیز علیه علوم انسانی عمل کردهایم که بدترین و مهمترین آن نیز رسانه تلویزیون است که وقتی شما یک برنامه پربینندهای را دارید، یک متفکر علوم انسانی را دعوت نمیکنید. انبوهی از سلبریتیها را میآورید و فکر جامعه را براساس این کمخردی و بیخردی سامان میدهید. هیچکدام از بزرگان حوزه علوم انسانی نمیآیند که بگویند معضل فرهنگ ما چیست، معضل اجتماع ما چیست، معضل رانندگی ما چیست، معضل مناسبات اجتماعی ما چیست، معضل اخلاق ما چیست. این مسئله مهمی است. یعنی شما یک جامعهشناس نمیآورید، یک فیلسوف نمیآورید، یک اقتصاددان نمیآورید که مردم چرا هجوم میبرند و میدانند که خرید دلار و سکه آنها ارزش پول ملی را پایین میآورد. شما وقتی خالی میکنید یک رسانه تأثیرگذاری مانند رادیو و تلویزیون را از متفکران علوم انسانی و یا دعوتی که میکنید یا سلبریتی، پزشک یا مهندس هستند، طبیعتاً به تدریج اقبال به علوم انسانی آنچنان ضعیف میشود که شما با مرگ علوم انسانی مواجه خواهید شد. این اشتباه میتواند به مرگ علوم انسانی در ایران منتهی شود.
اشتباه دوم این بود که علوم انسانی موجود را ندانسته و نفهمیده علوم سکولار، علوم غربی معرفی شد و کسانی این حرف را زدند که هیچ فهم دقیقی از بنیادهای این علوم نداشتند و ندارند. در همین رسانه تلویزیون، در برنامههای متعددی کسانی که هیچ دانش متوسطی از علوم انسانی ندارند، علوم انسانی موجود را علوم غربی و علوم سکولار برمیشمارند.
زمانی که علوم سکولار معرفی میشود بهتدریج ذهن جامعه معطوف به کنار گذاشتن این علوم میشود و فهم از علوم انسانی اسلامی، علومی غیر از این علوم است در نتیجه نمیتوان از دستاوردهای عقل جمعی بشر که منتهی به این علوم شده استفاده کرد و باید از صفر شروع شود. در 40 سال اخیر چنین فهم اشتباهی شکل گرفت و نتوانستیم هیچ حرکت مهم و هیچ فرایند نیرومندی را درباب علوم انسانی سامان بدهیم. نهتنها به علوم انسانی اسلامی نزدیک نشدیم بلکه حتی درباب علوم انسانی نیز دچار تنزل شدیم.
مرگ علوم انسانی برای فهم اشتباه از آن
علوم انسانی ملک طِلق هیچ سرزمین و قوم و نژادی نیست. علوم انسانی محصول فکر بشر است در یک تاریخ طولانی و جوامعی که این را بفهمند میتوانند بر بنای او، بنای دیگری را شکل بدهند و آباد کنند. اگر این بنا را خراب کنید، شما با ویرانه مواجه خواهید بود. بنابراین این اشتباه دوم بهاندازه اشتباه اول مهلک است. یعنی آن وقتی به مرگ علوم انسانی میتواند منتهی بشود، این به مرگ فهم علوم انسانی میتواند منتهی شود. و ما تنها در آرزوی واژه و اصطلاحی بهنام علوم انسانی اسلامی خواهیم بود.
مراد از علوم انسانی اسلامی چه باید باشد؟
مراد دقیق از علوم انسانی آن نیست که ما فکر کنیم آیهای و روایتی برای همه این علمها بیاوریم، برای اقتصاد بیاوریم، سردر بانکها آیه و روایت بزنیم، اینها بشوند اسلامی! دانشها را براساس تنها یک لیبلی و با ندانستن، تحمیل آموزههای دینی بر دانشهای بشری، ما این را اسلامی بکنیم. نه! من این را عنوان کردم که دانش دیسیپیلینی دارد، منطقی برای ظهور دارد.
هر گاه که توانستید در یک جامعه اسلامی، مسلمانان و متفکران مسلمان در یک فرایند طولانی در علم و منطق ظهور علم شریک بشوند و دانشی را سامان بدهند، آن دانش متعلق به برآمدن از متفکران اسلامی است. چطور شما میگویید حلقه وین، مکتب فرانکفورت، پراگماتیستهای آمریکایی، برای اینکه متفکران این حوزهها توانستند این دانش را سامان بدهند و بهنام آنها خوانده میشود. چطور شما الان میگویید میراث ابن سینا، میراث فارابی، میراث ملاصدرا، برای اینکه اینها توانستند در علم، بعد از اینکه داد و ستد کردند، فهمیدند، نقد کردند، هضم کردند، صورت جدیدی از دانش را سامان بدهند. من به این میگویم علوم انسانی اسلامی.
50 سال، 100 سال شریک در علم شدید، دانشی را ظهور دادید، این دانش برآمده از پیشداشتهای مسلمانِ فرد در جامعه اسلامی است اما این دانش نباید تنها برای مسلمان باشد. دانش، دانش است. دانش یونیورسال است اما این دانش برآمده از همت شماست و برآمده از سهیم شدن شما در تولید این دانش است و لیبل شما را خواهد گرفت. بدون ظهور دادن دانش و تولید علم نمیتوانید ادعای علوم انسانی اسلامی کرد. زمانی که میگوییم دانشی که ابن سینا سامان داد، بخواهید نخواهید، نام ببرید یا نبرید، ابن سینا متعلق به تمدن اسلامی است، نه تمدن مغربزمین. همچنانکه ارسطو، افلاطون، آکوئیناس، کانت، هگه متعلق به تمدن مغربزمین هستند.
از طرفی نیز نمیتوان با حذف، برچسب زدن و لیبل زدن و تحمیل آیه و روایتی بر دانشهای موجود بشری ادعای علوم انسانی اسلامی کرد بلکه باید دانش مبتنی بر مقتضیات جامعه دینی و اسلامی سامان داد. هرگاه مسلمانان در یک شراکت طولانی و فرایندی و متکاملی، دانشی را سامان بدهند به نام آنها خوانده میشود. ما به این دانش میگوییم برآمده از پیشآگاهی، فهم، پیشداشتهها و پیشانگارههای متفکران مسلمان هست و این علوم انسانی اسلامی میشود؛ نه باز بهمعنای اسلامی یعنی تخصیص خورده، نه بهمعنای احتراز که غیراسلامی، نه! یعنی برآمده از خواستهها، اقتضائات و پرسشهای جامعه اسلامی است. همچنان که آن دانش برآمده از جامعه غربی است.
جامعه ما هنوز تمنای علوم غربی را دارد و براساس زیستجهان این علوم در غرب دارد دانشگاههای خود را سامان میدهد، بیدلیل ادعای تولید علوم انسانی را میکند. اگر این جامعه در یک تلاش مضاعفی بتواند شریک در علم بشود، میتواند چنین ادعایی بکند. لذا من قائل به امتناع نیستم، قائل به امکان هستم اما نه امکان سادهلوحانه و خوشبینانه. یعنی این امکان باید متوقف باشد بر اینکه شما منطق ظهور علوم را بدانید.
این دو اشتباه منجر به فرآیندی که ممکن است به مرگ علوم انسانی یا به مرگ فهم علوم انسانی بینجامد. تا زمانی که این دو اشتباه را اصلاح نکنیم و فهم اصیلی از علم نداشته باشیم، فهم درستی از علوم انسانی نداشته باشیم و فهم دقیقی از علوم انسانی اسلامی نداشته باشیم، ما واجد علوم انسانی اسلامی نخواهیم شد.
انتهای پیام/4107/4084/
انتهای پیام/