صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
رسم یاران/ 127

منو دوست داری دعا کن با هم شهید بشیم از شما که کم نمیشه!

همسر روحانی شهید عبدالله میثمی می‌گوید: به عبدالله گفتم؛ منو دوست داری، دعا کن با هم شهید بشیم از شما که کم نمیشه، عبدالله گفت؛ دنیا حالا حالاها با تو کار داره.
کد خبر : 359445

به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا از بنیاد شهید و امور ایثارگران،  روحانی شهید عبدالله میثمی 10 خرداد 1334 برابر با بیست و یکم رمضان، در اصفهان متولد شد. بزرگ‌ترها بر سر انتخاب اسم او به مشکل خوردند. پدربزرگش اسمش را انتخاب کرده بود، اما پدرش می‌گفت که حتما اسم بچه به الله ختم شود. خلاصه کار به استخاره کشید. پدربزرگ با نیت قرآن را باز کرد، این آیه آمد: «قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا » این شد که اسم او را عبدالله انتخاب کردند.


روحانی شهید عبدالله میثمی مسئولیت دفتر نمایندگی امام(ره) در قرارگاه خاتم الانبیاء(ص) را به عهده داشت و در تمام حیات پربارش ساده زیست و از هر‌گونه شهرتی به دور بود. کل اثاثیه شخصی او در یک چفیه جا می شد؛ البته به همراه چند جلد کتاب و لباس‌هایی اندک، دفتر کارش اتاق ساده ای بود موکت شده، بدون میز و صندلی، او هیچ‌گاه اتومبیل شخصی یا دولتی نداشت. در تمام عمرش از خود خانه‌ای نداشت و با همسر و فرزندانش در اتاق کوچکی که توسط سپاه اجاره شده بود، زندگی می‌کرد. شهید میثمی در جواب پدرش که به او می‌گوید؛ بابا! یک منزل برای خودت تهیه کن، نمی‌شود که همیشه بی‌خانه باشی! پاسخ می‌دهد؛خدا نکند من در دنیا خانه بسازم.


مریم شکوهنده همسر شهید عبدالله میثمی می‌گوید: یک روز صبح بعد از نماز صبح و خواندن زیارت حضرت زهرا(س) وقتی می‌خواست برود، حسین پسرم گریه می‌کرد. عبدالله او را برد بیرون و برایش چیزی خرید و آرامش کرد. من گریه‌ام گرفت و گفتم؛ تا کی ما باید این وضع رو داشته باشیم؟ گفت؛ تا حالا صبر کردی، باز هم صبر کن، درست می‌شه. گفتم؛ من می‌دونم، شما برای شهادت زیاد دعا می‌کنی، اگه منو دوست داری، دعا کن با هم شهید بشیم، از شما که کم نمی‌شه. گفت؛ دنیا حالا حالاها با تو کار داره. گفتم؛ بعداز شما سخت می‌گذرد. گفت؛ دنیا زندان مومن است.


همرزم شهید میثمی می‌گوید: شهید عبدالله میثمی همیشه می‌گفت؛ «من 30 ماه در زندان، 30 ماه در یاسوج، 30 ماه در شیراز بودم و می‌دانم که 30 ماه هم در جبهه هستم و باید بعد از آن، اجرم را از خدا بگیرم.» همان طور هم شد و عبدالله میثمی که مسئولیت دفتر نمایندگی امام در قرارگاه خاتم‌الانبیاء(ص) را به عهده داشت، در سحرگاه 9 بهمن 1365، در شب دم عملیات کربلای 5، از ناحیه سر مورد اصابت ترکش قرار گرفت و بعد از سه روز، در 12 بهمن، همزمان با شهادت خانم فاطمه زهرا (س) به آرزوی دیرینه خود، «شهادت» رسید.


وی ادامه می‌دهد: روز تشییع، مسجد امام اصفهان از جمعیت پر شده بود. از یکی از روحانیون، که از دوستان شهید میثمی بود، درخواست شد کمی سخنرانی کند، آن برادر روحانی نقل کرد؛ مانده بودم چطور شروع کنم، تفألی به قرآن زدم. وقتی قرآن را باز کردم، این آیه آمد: «قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا» و این آیه، همان آیه‌ای بود که وقتی به دنیا آمد، پدربزرگش با تفأل به قرآن، نام او را عبدالله گذاشته بود.


انتهای پیام/4100/


انتهای پیام/

ارسال نظر