صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
مجتبی محمودی*

فیلم «جمشیدیه» شعارزده، بی‌رمق و از نفس افتاده

فیلم سینمایی جمشیدیه ساخته یلدا جبلی شعارزده، بی‌رمق و از نفس افتاده است.
کد خبر : 358755

امیر و ترانه در جریان درگیری با یک راننده تاکسی ناخواسته باعث مرگ او می‌شوند و همین مسئله زندگی آنها را دگرگون می‌کند.


آسیب‌های فرهنگی و اجتماعی، یکی از مهمترین مسائلی است که جامعه کنونی امروز به ویژه در کلان شهرها با آن مواجه است و عدم توجه و ریشه‌یابی این آسیب‌ها و ارائه راهکارهایی برای به حداقل رساندن آن از جمله موارد مهمی است که می‌بایست در دستور کار برنامه‌ریزان و سیاستگذاران حوزه فرهنگی و شهری قرار گیرد. این مسئله می‌بایست در همراهی با  تحلیل جامعه‌شناسانه به همراه رفتار شناسی اجتماعی سبب شود تا جامعه و افراد حاضر در آن از هرگونه آسیب تا سر حد امکان مصون بمانند.


این چند سطر را نوشتم تا تصریح کنم که پیرنگ اصلی فیلم بر مبنای فاجعه‌ای شکل می‌گیرد که دلیل آن یک آسیب اجتماعی و فرهنگی یعنی فحاشی شهروندان به یکدیگر به شکل بی‌محابا در معابر عمومی است و یا آن‌گونه که امیر یکی از شخصیت‌های اصلی فیلم در بخشی از جمشیدیه می‌گوید این مسئله در کنار آسیب متلک گفتن  امنیت روانی و شخصیتی هر فردی را در طول روز به صورت جدی تهدید کرده و آن را مختل می‌کند. پس در نگاه اول به چنین داستان و پیرنگی می‌بایست با درامی مواجه باشیم که بر مبنای مسائل رفتار شناسی فردی و جمعی و مباحث تخصصی جامعه شناسی باید حرکت کند.


نکته‌ای که اساسا در ساخته دوم یلدا جبلی فیلم‌سازی که چهار سال با نخستین ساخته‌اش داره صبح میشه در سی و سومین جشنواره فیلم فجر کاندیدای دریافت جایزه هنر و تجربه شد، خود را به سینمای ایران معرفی کرد به چشم نمی خورد و داستان فیلم به‌جز همان ایده اولیه که اصولا هسته مرکزی درام می‌بایست بر مبنای آن شکل بگیرد عاری از هرگونه توجه به آسیب‌شناسی فحاشی خیابانی به عنوان یک آسیب فرهنگی است که اگر این گونه می‌بود اکنون می‌توانستیم درباره اثری سخن بگوییم که با نگاهی روانشناسانه و جامعه‌شناسانه به تحلیل چرایی این آسیب در قالب یک درام اجتماعی پرداخته بود.


البته چنین مسئله‌ای رخ نداده و نویسندگان فیلم‌نامه که در بخش‌های پایانی داستان ظاهرا متوجه موضوع شده‌اند تلاش کرده‌اند تا با گنجاندن یک فصل کامل در قالب تک‌گویی امیر یکی از شخصیت‌های اصلی داستان در دادگاه نقیصه مذکور را به نحوی جبران کنند و البته نتیجه آن قدر سطحی و شعاری است که بلافاصله در سکانس بعدی مجبور می‌شوند همین مسئله را هم از زبان یکی دیگر از شخصیت‌های داستان نقد کنند.


این ضعف البته به شخصیت‌پردازی کاراکترها نیز سرایت کرده و مخاطب و بیننده نمی‌توانند رفتارهای عصبی و هیستریک ترانه را صرفاً به دلیل عذاب وجدان بپذیرند، چرا که فیلم از همان ابتدا وارد خط اصلی داستان می‌شد و هیچ‌گونه شناخت قبلی از ترانه و امیر و نوع ارتباط و رفتارهایشان به مخاطب ارائه نمی‌کند.


همان‌گونه که یک گریه و زاری ساده مادر و خواهر و دوست ترانه در مقابل همسر مقتول را نیز که در نهایت سبب اعلام گذشت خانواده مقتول از ترانه می‌شود به عنوان یک زمینه و دلیل محکم برای بخشش ترانه بپذیرد.


به همه اینها اضافه کنید شخصیت‌هایی که هیچ کارکردی در پیش‌برد قصه ندارند که سرآمد آنها شخصیت پدر امیر با بازی کیومرث پوراحمد است که در داستان فیلم کاری بجز دلداری دادن به عروس و فرزندش ندارد و متأسفانه همین حضور کوتاه و چند سکانس کارگردان پیشکسوت سینمای ایران با بازخوردهایی که هنگام نمایش فیلم از سوی اهالی مطبوعات و رسانه و منتقدان صورت گرفت این پیام را منتقل کرد که ای کاش پوراحمد لااقل به عنوان بازیگر در این فیلم حضور نمی‌یافت.


همین مسئله را البته در باره حضور بهرام عظیمی انیماتور سرشناس سینمای ایران به عنوان رئیس دادگاه نیز می‌شد به وضوح مشاهده کرد و این سؤال به ذهن می‌رسید که اصرار کارگردان به استفاده از پوراحمد و عظیمی در این دو نقش حاشیه‌ای که هر بازیگری دیگری می‌توانست با توجه به ویژگی‌ها و اندازه‌هایی که برای دو شخصیت مذکور در فیلمنامه تعریف شده بود ایفای نقش کند چه دلیل موجهی داشت؟


جمشیدیه می‌توانست شاید در حد یک تله فیلم بیش از آنچه که اکنون بر پرده دیدم موفق عمل کند. این اثر نه تنها مخاطب عام، بلکه حتی مخاطب خاص را نیز هدف خود قرار نداده و به نظر می‌رسد بین جلب و جذب مخاطب عام و خاص معلق و سرگردان مانده. بازی‌ها هیچ‌یک نمی‌توانند جزو نقاط قوت اثر محسوب شوند. اکت‌های بازیگران اصلی و مکمل همان اکت‌هایی است که پیش از این در آثار دیگر سینما و تلویزیون و تئاتر حتی بهترش را از این گروه شاهد بودیم.


اصلی‌ترین دلیل آن نیز این است که قاعده چنین آثاری با چنین مضامینی می‌بایست مبتنی بر تلاش و به آب و آتش زدن خانواده و اطرافیان قاتل و مقتول برای رسیدن به هدف باشد اما اینجا و در جمشیدیه در دو طرف درگیر ماجرا در کمال آرامش حرکت می کنند و به جز یکی دو صحنه درگیری و نزاع نصفه و نیمه حرکت دیگری از این شخصیت‌ها نمی‌بینیم.


گویی کارگردان و فیلمنامه‌نویسان از گروه بازیگران خواسته‌اند برخلاف جریان و ایده اصلی فیلم که بر بستر یک آسیب اجتماعی شکل گرفته و البته به کل داستان و ساختار تعمیم نیافته حرکت کنند و همگی بچه‌های خوب و حرف گوش کنی؟! باشند. در حالی که حداقل مرور آثار مشابه این نکته مهم را یادآوری می‌کند که یکی از نکات اصلی پیش برنده داستان و ایجاد ضرباهنگ به وجود آمدن تعلیق و کشمکش بین دو طرف ماجراست که به هر شکل در جمشیدیه این مسئله به چشم نمی‌آید.


در مجموع جمشیدیه به عنوان دومین اثر یلدا جبلی نه تنها کار مهمی در کارنامه کاری این کارگردان محسوب نمی‌شود، بلکه در مقام مقایسه با ساخته قبلی جبلی به صراحت می‌توان ادعا کرد که اثر جدید این کارگردان پسرفت آشکاری نسبت به کار قبلی‌اش بوده است.


*منتقد و روزنامه‌نگار


انتهای پیام/ 4046/ 4122/


انتهای پیام/

ارسال نظر