در رثای تعلیق، در مدح خیانت
گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا ـ حالا دیگر کارنامه سینمایی «رسول صدرعاملی» دو نیمه کاملاً متفاوت دارد.کارگردان اجتماعیساز دوستداشتنی دو دهه 60 و 70، در دهههای 80 و 90، رکود عجیبی را تجربه میکند.شاید یکی از دلایل غیبت 9 ساله صدرعاملی در کسوت کارگردانی، شکست سنگینی بود که وی از ناحیه مردم و منتقدان بر سر سهگانه «معجزه» متحمل شد.این فترت 9 ساله و اعلام این خبر که وی قصد دارد با «سال دوم دانشکده من»، بازگشتی به همان سینمای اجتماعی مطلوب خود، این بار با قلم توانمند «پرویز شهبازی» داشته باشد، عمده خیالها را از بابت پایان بدساختنهای صدرعاملی راحت کرد،اما آن چه در سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر از وی رونمایی شده، تداوم همان مسیر شکستپذیری کارگردان نام آشناست.
«سال دوم دانشکده من» از نبود مسألهمندی رنج میبرد.از افتتاحیه شروع میکنیم که دیر استارت میخورد و پس از یک سوم، تازه شروع میشود، آن هم اقتضای چندانی نمیطلبد و تنها، جریانی علنی می شود برای رخدادهای بعدی.به عبارتی فیلم تا زمانی روی غلطک داستان گویی نیفتاده، با چند مشکل بزرگ مواجه است : رویکرد ضدقصه، نبود منطق و الزام روایی، شکنندگی و فقدان اطلاعات لازم از نوع رابطهها، سه ضلع این مشکلات، تا پیش از شروع داستان مرکزی هستند.
تشنه تعلیق
وقتی آن حادثه اتفاق می افتد و داستان، عملاً از انفعال خارج می شود، باز با توجه به فرآیند قصه، اشکالات دیگری به مشکلات قبلی افزوده میشود.نخستین آن، قطع فضای تعلیقی بود که پس ازوقع حادثه، متوجه مهتاب میشود.جرقه را خود داستان میزند؛ وقتی که در بهت مخاطب از به کما رفتن دختر، پای پلیس به ماجرا باز میشود و مهتاب، به عنوان مظنون و در روندی برخلاف گمان مخاطب، مورد بازجویی قرار میگیرد.
فیلم حتی برای ورود به مقوله تعلیق، نشانه هم رو میکند : صحنه عکس دستهجمعی دختران، زمانی که مهتاب در حال بردن چمدانهایش به اتاق است، جوری بدون ضرورت، گلدرشت نشان داده میشود که گویا قرار است برگ برنده مهتاب در روند بازجویی وی باشد اما چون فضا، اساساً وارد مقوله تعلیق نمیشود، نه بازجویی پلیس اصفهان، نه بازجویی کمیته انضباطی دانشگاه، نه تعلیق یک ترم، نه قوت گرفتن رابطه مهتاب با علی و نه کمرنگ شدن رابطه مهتاب با نامزدش و حتی فهمیدن نامزد مهتاب (بابک حمیدیان) از رابطه او با علی، هیچیک حتی نمیتواند یک بند تعلیق را به کلیت اثر بیفزایند تا داستان، خاصیت نخستین و بهینه خود را از دست رفته ببیند.
در رثای تعلیق، در مدح خیانت
اما در چرایی عدم ورود به تعلیق، انگار عمدی خودخواسته وجود داشته و آن، پرداخت به مقولات دیگری نظیر عشق مثلثی و اصطلاحاً خیانت است.اگر چنین عمدی، از جانب «پرویز شهبازی» و «رسول صدرعاملی» رعایت شده باشد، فیلم، عطای ضرورت نخست و لازمه اصلی خود را به یک موضوع فرعی و ثانویه باخته است چرا که «سال دوم دانشکده من» بدون توجه به لیاقتهای تعلیق در یک اثر، نه دربردارنده یک عشق مثلثی است و نه مفهوم خیانت را درهر دو شکل سنتی و نوین آن که مختص به سالیان اخیر بوده و افراد متأهل را در شکل وسیعی نشانه گرفته، میرساند.
این داده، برخلاف گفته کارگردان که صراحتاً اعلام کرده فیلم وی درباره خیانت نیست، شکلی متناقض دارد.تمام آبشخورهای داستانی فیلم از دو مجرا تغذیه میشوند : نخست به کما رفتن یکی از شخصیت ها و دوم، تقابل دو رابطه مهتاب با علی و رابطه مهتاب با نامزدش.فیلم، شق سومی ندارد.اگر هم کارگردان مدعی شده فیلم او درباره رابطه نسل کنونی است، نباید چندان این حرف او را جدی گرفت؛ تمام موارد رابطه میان مهتاب و علی، به یک سفر پاستوریزه اصفهان تا تهران برمیگردد و چند بار کافیشاپ، خرید و سینما.در طرف مقابل هم که میان مهتاب و نامزدش، رابطه خاصی مشاهده نمیشود.پس این رابطه ادعایی در چه موردی در فیلم وجود داشته؟
نکته بغرنج ماجرا، فینال آن است.فینالی به شدت بد که در نتیجه منقلب شدن دختر بر اثر حسادت رخ داده.فعل و انفعالی که سبب شود تا مهتاب به نامزد خود نزدیک شده و با صراحت از او بخواهد تا با وانت، دم درب دانشگاه، دنبال او بیاید، در پروسه فیلم مشاهده نمیشود.این انقباض، شکلی دستوری و غیرمنطقی داشته و بهترین راه فرار برای روابط چندتکهای بود که با وصله و پینه شکل گرفته و خطری را اخطار نمیدادند.رویکرد نسبی و یکطرفه عاشق شدن مهتاب به علی، در تراز شخصیتی دختری که فیلم به ما میدهد وجود ندارد؛ همچنانکه علی را هم نمیتوانیم تا این میزان فداکار و دلسوز ببینیم.گرچه فیلم رگههای کم مایهای در بیان وفاداری علی به آوا نشان میدهد و ملاک ما تنها همان سکانس مراجعه او به خانه آوا بعد از تب کردن که ملاک بزرگ رقم خوردن آن فینال غیرواقعی قرار میگیرد.
کارگردانی که نسل جوان امروز را نمیشناسد
آنچه فیلم به تصویر میکشد، نشان از گمراهی کارگردان در شناخت نسل جدید جامعه دارد.کارگردانی که در دهه 70 و نیمه ابتدای دهه 80، به سینماگری پیشرو در این حوزه شناخته میشد، حالا و با چند بعدی شدن زندگی نسل جوان و تغییر میزان علاقمندی آنان و تغییری که در سبک زندگیها حاصل شده، نتوانسته به شناخت درستی از این طبقه دست یابد.آنچه در فیلم، خیانت تفسیر میشود، کاملا سنتی است و طبیعتا این تفسیر نمیتواند مورد قبول جامعه امروز باشد.برای چنگ زدن به مولفههای روز اجتماع، علیالخصوص در مورد علاقمندی نوجوانان و جوانان، باید بهروزتر و خاصتر از آنچه در فیلم نشان داده شد، رفتار کرد؛ دادههایی چون هندزفری مشترک، گوش دادن به آهنگ خارجی، تعلیق از دانشگاه و مواردی از این دست، تنها در سینمای همان دهه 70 و ابتدای دهه 80 کاربرد داشت و امروز دیگر از این دست موارد، المان خاصی برداشت نمیشود.
نتیجه تحویل گرفتن بیش از اندازه آثار اجتماعی دهه 70 و ابتدای دهه 80 صدرعاملی، باید هم که به چنین اثری ختم شود.وقتی آن آثار تا اندازههای آوانگارد بالا کشیده شد و جشنواره فجر بر مبنای سیاستگذاری آن دوره، فیلمساز را تا ارائه دهنده مانیفست برای نوجوانان و جوانان در سینمای ملی بالا کشید، باید هم منتظر چنین روزی بود.وقتی که فیلمساز در نشست پرسش و پاسخ «سال دوم دانشکده من»، به شکلی واضح به عدم شناخت نوجوانان و جوانان امروز متهم شده و با رد تمامی این ادعاها عنوان میکند که : «هرگز در هیچ کجای جهان، فیلمی با این مسأله ساخته نشده است» باید خیلی بیشتر نسبت به آینده سینمایی صدرعاملی دوستداشتنی نگران بود.
انتهای پیام/ 4104/
انتهای پیام/