صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
رسم یاران/ 35

علی هاشمی چگونه سردار هور شد؟

شهید هاشمی هم در مسائل فکری و فرهنگی و هم در مسائل نظامی و استراتژیک صاحب‌نظر بود.
کد خبر : 322420

به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا، سردار شهید علی هاشمی در شهریور ۱۳۴۰ در اهواز به دنیا آمد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، وارد کميته انقلاب شد و با آغاز جنگ تحمیلی، تيپ ۳۷ نور را در منطقه حميديه تشکيل داد. شهید هاشمی پس از عملیات بيت‌المقدس، سپاه بستان و هويزه را ایجاد کرد؛ تشکیل پاسگاه‌های مرزی و مسئوليت پدافندی منطقه خوزستان از فعاليت‌های ديگر وی بود. 


شهید هاشمی همچنین با سازماندهی ۱۳ يگان رزمی و پشتيبانی، سپاه ششم امام جعفر صادق (ع) را در استان خوزستان تشکیل داد و فرماندهی آن را به عهده گرفت. وی در بین رزمندگان به «سردار هور» معروف بود.


شهید هاشمی چند روز پیش از قبول قطعنامه و در چهارم تیرماه ۱۳۶۷ در جزیره مجنون به شهادت رسید. در ابتدا اعلام شد که به اسارت نیروهای دشمن در آمده است، اما در فروردین ماه سال 1382 رسماً در زمره شهدای گلگون کفن دفاع مقدس قرار گرفت. پیکر این شهید بزرگوار در سال ۱۳۸۹ پس از بیست و دو سال کشف و در اهواز به خاک سپرده شد.


خاطره زیر به نقل از یکی از فرماندهان دفاع مقدس و از همرزمان این شهید بزرگوار، در صفحه 178کتاب «هوری» آمده است.کتابی که حاوی خاطرات دوستان و همرزمان سردار شهید علی هاشمی است:


علی هاشمی بسیار پرجنب و جوش بود. روحیه عملیاتی داشت. دشمن در چشمش حقیر بود، از کثرت عده دشمن هراسی به دل راه نمی‌داد. خلاق و ابداع‌کننده بود، با این که آموزش نظامی کلاسیک ندیده بود، اما ذهنش بسیار باز بود. چنان رفتار می‌کرد که فرماندهان بالاترش در سپاه درباره طرح‌های او هیچ حرف و سؤالی نداشتند. هر جا مشکلی پیش می‌آمد فکر می‌کرد و راه حل می‌داد. از آن جمله طرح جامع و جالبش درباره نیروهای حراست مرزی بود. قدرت سازماندهی بالایی داشت. در مدت کوتاهی توانست سپاه سوسنگرد را که دچار به‌هم‌ریختگی شده بود، به یکی از پرجنب و جوش‌ترین مناطق جنگی سپاه مبدل کند.


روزی کنارش نشسته بودم، دیدم دارد طرح‌های عملیاتی می‌نویسد. همان طور که با من درباره مسائل امنیتی و شناسایی صحبت می‌کرد، طرح عملیاتی‌اش را هم نوشت!


از آن همه تمرکز حواس خیلی تعجب کردم. گفتم: چطور بدون آنکه که دوره خاصی ببینی، می‌توانی طرح عملیاتی بنویسی؟


 گفت: خداوند قدرتی به من داده که اگر تصمیم به کاری برای مقابله با دشمن بگیرم، حتماً آن را با یاری خدا انجام می‌دهم.


آدمی چندبعدی بود؛ هم در مسائل فکری و نظری و فرهنگی صاحب‌نظر بود و هم در مسائل نظامی و استراتژیک. اهل قلم بود و خاطرات و مشاهدات خود را هر شب یادداشت می‌کرد. قدرت بیان خوبی داشت. اهل مشورت بود و قدرت تصمیم‌گیری خوبی در مواقع بحرانی داشت. برترین صفت او این بود که وقتی تصمیم می‌گرفت، دیگر دچار شک و تردید نمی‌شد. قرص و محکم کارش را می‌کرد. چون همه جوانب کار را قبلاً سنجیده بود. همین قاطعیت به او صلابت خاصی می‌بخشید.


در عمل توکل داشت نه در حرف، ندیدم زود و بی‌دلیل عصبانی شود. می‌دانست با نیروی زیردستش چگونه برخورد کند.


علاقه عجیبی به امام خمینی (ره) داشت. به تمام معنا ولایتی و عاشق امام بود. یک بار خدمت امام رسید. هر وقت یاد آن روز می‌افتاد، حالت خاصی به او دست می‌داد. بی‌ریا بود. من دقت زیادی در رفتارش کردم، وقتی آقا محسن [رضایی] یا [غلامعلی] رشید و [یحیی] رحیم صفوی می‌آمدند، همان برخورد و رفتاری را داشت که با نیروهای ساده زیر دستش.


با نیروها و حتی جوان‌ترها خیلی سریع دوست می‌شد. یادم هست به فوتبال و تیم استقلال علاقه داشت!مسابقات دوره‌ای برگزار می‌کرد و خیلی زود با نیروهای جدید رفیق می‌شد.


هوای نیروهایش را خیلی داشت؛ اگر نیرویی در جبهه بود، تا آنجا که می‌توانست به پدر و مادر او سرمی‌زد و نیازهایشان را در حد مقدوراتش برآورده می‌کرد. یادم هست یک ماه در جبهه بودم و خانواده‌ام خبری از من نداشتند. روزی مرا کنار کشید و گفت: مگر تو برای خدا به جبهه نیامده‌ای؟ همان خدا سفارش پدر و مادر را هم کرده، برو به آنها سری بزن. حتماً نگران حالت هستند.


نیروهایش را به زور به مرخصی می‌فرستاد. حتی گاهی به کسانی که پول نداشتند، پول می‌داد تا بروند و به خانواده سری بزنند. همین رفتارها باعث محبوبیت فوق‌العاده او در میان نیروهایش شد. به نیروها خودباوری و اتکاء به نفس می‌داد. به افراد مسئولیت می‌داد و همین نیروها را رشد می‌داد.


به تقسیم کار بین نیروها بسیار معتقد بود. بر این باور بود که فرمانده باید وقت و توان و فرصت کافی برای تفکر و طراحی و کارهای بزرگ داشته باشد و نباید خودش را وقف کارهای جزیی کند. باید به نیروها اعتماد کرد و به آنان مسئولیت داد و در عوض از آن‌ها کار خواست.


در نماز آرامش خاصی داشت. چه هنگامی که شاد بود و چه ناراحت، خوش چهره و خوشرو بود، شجاع بود. در برخی از شناسایی‌ها با ما می آمد. با این که فرمانده سپاه و قرارگاه بود، با ما به شناسایی می‌آمد، هم خودش به منطقه اشراف پیدا می‌کرد و هم به ما جرأت و جسارت می‌داد. شم اطلاعاتی و عملیاتی بالایی داشت. اهداف و تحرکات دشمن را خیلی خوب پیش‌بینی و تجزیه و تحلیل می‌کرد. توان نیروهای خودی و امکانات و تجهیزات دشمن را به خوبی می‌شناخت و بر اساس واقعیت‌ها طرح عملیاتی می‌ریخت و اجرا می‌کرد.


فهمیده بود که بیسیم‌های ما به راحتی توسط دشمن شنود می‌شود. برای همین از سوسنگرد 70 کیلومتر سیم کشید و بین قرارگاه‌های هور تلفن ایجاد کرد. یکی دیگر از کارهای حاج علی تعیین اسم و مشخصات مستعار برای همه نیروهای اطلاعاتی بود تا در صورت اسارت کسی به ماهیت واقعی افراد پی‌‌نبرد. او حتی کارت‌های جعلی برای ما تهیه کرد. در واقع با این کارت‌ها همه ما سرباز به حساب می‌آمدیم.


در حمیدیه که بودیم، بحث بنی‌صدر بود. روزی علی هاشمی گفت: بنی‌صدر از آن خائن‌های درجه یک است. آن موقع هنوز درگیری با بنی‌صدر پیش نیامده بود. حتی در داخل سپاه خیلی‌ها طرفدار او بودند، اما علی هاشمی دست بنی‌صدر را خوانده بود و به ماهیتش پی‌‌برد.


انتهای پیام/4072/


انتهای پیام/

ارسال نظر