صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
رسم یاران/ 11

روایت عروج شهید مدافع حرم، هادی ذوالفقاری

لب خندان و چهره دوست‌داشتنی این طلبه رزمنده هیچ‌گاه از ذهن ما پاک نمی‌شد.
کد خبر : 316557

به گزارش خبرنگار حوزه معارف اسلامی گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا، شهید هادی ذوالفقاری متولد سال 1367 در تهران است. او که از طلبه های حوزه علمیه نجف بود در بیست و ششم بهمن ماه سال 1393  و در نبرد با تروریست های تکفیری داعش به شهادت رسید. پیکر این شهید بزرگوار طبق وصیت خودش در قبرستان وادی‌السلام نجف به خاک سپرده شد. یادمان وی در گلزار شهدای بهشت زهرای تهران، قطعه 26، ردیف 1، شماره25 واقع شده است. خاطره زیر از صفحه 127 کتاب پسرک فلافل فروش (زندگینامه و خاطرات شهیدذوالفقاری) انتخاب شده است:

شکست‌های پی‌درپی باعث شده بود که توان نظامی داعش کم شود. آن‌ها در چنین مواقعی به سراغ نیروهای انتحاری رفته و یا اینکه خود را در میان زنان و کودکان مخفی می‌کنند. 

آن روز هم نیروهای مردمی بلافاصله با خودروهای مختلف به سوی مناطق درگیری اعزام شده و با پشتیبانی سلاح‌های سنگین مشغول پیش‌روی و پاکسازی مناطق مختلف بودند. 

نزدیک ظهر روز یکشنبه 26 بهمن 1393 بود که هادی به همراه دیگر دوستان و فرماندهان عملیاتی، پس از ساعتی جنگ و گریز، به روستای مکیشفیه در بیست کیلومتری سامرا وارد شدند. 

ساختمان کوچکی وجود داشت که بیست نفر از نیروهای عراقی به همراه هادی به داخل آن رفته تا هم استراحت کنند و همه برای ادامه کار تصمیم بگیرند. 

بقیه نیروها نیز در اطراف روستا حالت تدافعی داشته و شرایط دشمن را تحت نظر داشتند. درگیری‌ها نیز به‌طور پراکنده ادامه داشت. 

هنوز چند دقیقه‌ای نگذشت که یک بولدزور از سمت بیرون روستا به سمت سنگرهای نیروهای مردمی حرکت کرد. بدنه این بولدوزر با ورق‌های آهن پوشیده شده و حالت ضد گلوله پیدا کرده بود. 

به محض اینکه از اولین سنگر عبور کرد نیروها فریاد زدند: «انتحاری، انتحاری، مواظب باشید... 

درست حدس زده بودند. این خودرو برای عملیات انتحاری آماده شده بود. چند نفر از نیروهای مردمی با شلیک آرپی‌جی قصد انفجار بولدوزر را داشتند. 

برخی می‌خواستند راننده را بزنند اما هیچ کدام ممکن نشد! حتی گلوله آرپی‌جی روی بدنه آن اثر نداشت. 

یکی از رزمندگان که مجروح شده و در مسیر بولدوزر قرار داشت می‌گوید: این خودرو به سمت ما آمد و ما از مسیرش فاصله گرفتیم،‌ بلافاصله فهمیدیم که این بولدزور انتحاری است! هر چه تیراندازی کردیم بی‌فایده بود. 

فاصله ما با هادی ذوالفقاری و دیگر دوستان زیاد بود. یک باره حدس زدیم که خودرو به سمت آنها می‌رود. 

هر چه داد و فریاد کردیم،‌ صدایمان به گوش آنها نرسید. صدای بولدوزر و گلوله‌ها مانع از رسیدن صدای ما می‌شد. 

هادی و دوستان رزمنده‌ای که در آنجا جمع شده بودند، متوجه صدای ما نشدند. 

لحظاتی بعد صدای انفجاری آمد که زمین و زمان را لرزاند! صدها کیلو مواد منفجره برای لحظاتی آسمان را سیاه کرد. 

وقتی به سراغ آن ساختمان رفتیم،‌با یک مخروبه کوچک مواجه شدیم! انفجار به قدری عظیم بود که پیکرهای شهدا نیز قادر به شناسایی نبود. 

خبر شهادت بهترین دوستانمان را شنیدیم. جنگ است دیگر، روزی شهادت دارد و روزی پیروزی، البته برای انسان مومن،‌شهادت هم پیروزی است.

روز بعد خبر رسید که هادی ذوالفقاری مفقود شده و پیکری از او به جا نمانده!

همه ناراحت بودند. نمی‌دانستیم چه کنیم. لذا به دوستان ایرانی هادی هم خبر رسید که هادی مفقودالجسد شده. 

خبر به ایران رسید. برخی از دوستان گفتند: از نمونه خون مادر هادی برای آزمایش DNA استفاده شود تا بلکه قسمتی از پیکر هادی مشخص شود. 

نیروهای عراقی بسیار ناراحت بودند. لب خندان و چهره دوست‌داشتنی این طلبه رزمنده هیچ‌گاه از ذهن ما پاک نمی‌شد. 

پس از مدتی اعلام شد که با شناسایی برخی پیکرها فقط شش نفر از جمله هادی مفقود شده‌اند. از هادی هم فقط لاشه دوربین عکاسی‌اش باقی مانده بود. 

تا اینکه خبر دادند پیکر شهیدی با چنین مشخصات از اطراف روستا کشف و به بغداد منتقل شده. 

سید کاظم که مشخصات را شنید بلافاصله گفت احتمالا هادی است خودش به بغداد رفت و او را شناسایی کرد. 

در اصل پیکر هادی ذوالفقاری بر اثر انفجار پرت شده بود. 

یک نفر در حال عبور از معرکه پیکر او را می‌بیند و پلاک را برای اطلاع خبر شهادت برمی‌دارد. 

بدن شهید بی‌پلاک آنجا می‌ماند، تا اینکه او را به بغداد انتقال می‌دهند. 

انتهای پیام/4072/

انتهای پیام/

ارسال نظر
نظرات بینندگان 0 نظر
محمد اصلانی
13:42 - 1397/12/04
خوش به سعادتش این گونه انسانها خیلی بنادرت پیدا میشوند احسالخالقین خداوند به اینونه انسانها گفته میشود ابراهیم هادی ‌و حاج ابراهم همت هم از این گونه انسانها می باشند