صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۲:۴۴ - ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
گزارش آنا از دلایل تخریب فرمانده نیروی قدس سپاه؛

قاسم سلیمانی و راهی که می‌رود

حمایت از تروریسم و ثبات‌زدایی در منطقه، اتهام‌هایی است که از طرف آمریکایی‌ها به نظام ایران و فرمانده نیروی قدس زده می‌شود. مقاومت اسلامی در اطراف سرزمین‌های اشغالی برای جبهه مقابل ایران، هم‌سنگ با تروریسم است.
کد خبر : 303744

گروه بین‌الملل خبرگزاری آنا؛ هفت سال قبل، یک افسر سابق آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا در کنگره از نمایندگان خواست که فرمانده شاخه برون‌مرزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را ترور کنند. این جملات روئل مارک گرچت در رسانه‌ها به‌طور گسترده‌ای منعکس شد: «قاسم سلیمانی بسیار سفر می‌کند. تکان بخورید! سعی کنید او را بکشید.» این حرف‌های نسنجیده آمریکایی‌ها که شاید هم یک هشدار به ایران بود، باعث شد قاسم سلیمانی از درون سایه به روشنایی قدم بگذارد. فرمانده کم‌تر شناخته‌شده نیروی قدس سپاه تا قبل از این اتفاق، حتی برای بیش‌تر ایرانیان هم ناشناخته بود.


اما لفّاظی یک تحلیل‌گر آمریکایی و بعد از آن صحبت‌های عضو کنگره راجع به حذف فیزیکی این سردار ایرانی باعث شد این بخش از نیروهای نظامی ایران تا حدودی برای مردم روشن‌تر شود. امروز بعد از سنگین‌تر شدن کفه ترازوی تحولات منطقه به سمت مقاومت، بار دیگر نوک پیکان رسانه‌ها و سیاست‌مدارهای خارجی به‌طرف قاسم سلیمانی برگشته است. فرمانده نیروهای آمریکایی در جنوب‌غرب آسیا، ژنرال جوزف ووتل در تازه‌ترین اظهارنظر خود ایران و فرمانده سرشناسش را به توسعه‌طلبی و ثبات‌زدایی در منطقه متهم کرد.


آمریکایی‌ها و هر نیروی بیگانه‌ای که در منطقه ما حضور داشته‌اند، سایه سلیمانی را بر سرشان احساس کرده‌اند. نقل‌قول‌های تائید نشده‌ای وجود دارد درباره این که وقتی سربازان آمریکایی چند نوبت در جریان اشغال افغانستان به مشکل برخورده بودند، فرمانده‌هایشان دست به دامان سرلشکر سلیمانی و نیروهای تحت امرش شدند تا سربازان‌شان را نجات دهند. یا آن زمانی که اوج درگیری نیروهای مقاومت عراقی با سربازان بیگانه بود، نامه‌ای به قاسم سلیمانی نوشتند و گفتند ما اینجا را ترک می‌کنیم، به عراقی‌ها بگویید به ما حمله نکنند. شاید این روایت‌ها تائید نشده باشد؛ اما سردار سلیمانی در جریان سخنرانی‌اش در کرمان به موضوع نامه رئیس سازمان سیا به خودش اشاره کرد. نامه‌ای که باز نشده دور انداخته شد.



تمام این روایت‌های تائید شده و تائید نشده که ممکن است افسانه‌ای باشند و به‌طور معمول، حول محور بزرگان شکل می‌گیرد، نشان می‌دهد قاسم سلیمانی به قول روزنامه معروف فرانسوی لوموند، قوی‌ترین مرد خاورمیانه است. حال باید دید قوی‌ترین مرد منطقه که یک عده به دنبال ترور فیزیکی او و عده‌ای دیگر چند ماهی است پروژه ترور شخصیتی‌اش را از درون و بیرون ایران شروع کرده‌اند، چرا متهم به توسعه‌طلبی است. می‌خواهیم بررسی کنیم که این توسعه‌طلبی از منظر آمریکایی‌ها چه معنایی دارد.


مقابله با ضربه‌های آمریکا


ژنرال‌های آمریکایی یا هرکدام از مدیران دفاعی‌شان که گذری به رسانه‌ها دارد، از قاسم سلیمانی و تأثیرش در منطقه صحبت می‌کنند. یعنی هرجایی که قرار بوده ضربه‌ای به ایران وارد شود _ به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم _ شاخه برون‌مرزی سپاه وارد عمل شده است. در 18 سال اخیر می‌توانیم رد مقابله با اقدام‌های آمریکا و برخی رژیم‌های منطقه‌ای در نقاط مختلف را ببینیم. شاید امروز برای مردم ایران، نام سپاه قدس آشنا و حتی شناخته‌شده باشد؛ اما سال 2006 که رژیم صهیونیستی دوباره به جنوب لبنان حمله کرد، ایرانی‌ها برای دفاع از مردم لبنان کنار مقاومت اسلامی بودند؛ یا هنگام حمله آمریکا به عراق و قبل‌تر به افغانستان، نگذاشتند برنامه آمریکایی‌ها برای تعدی به ایران عملی شود.


آن زمان یعنی 2001 و 2003 از محافل سیاسی و اندیشکده‌های آمریکایی، زمزمه‌های حمله قریب‌الوقوع به ایران شنیده می‌شد. رئیس‌جمهوری وقت ایالات‌متحده طی یک سخنرانی، بحث محور شرارت را مطرح کرد و شبکه‌های تلویزیونی و رسانه‌های خارجی پشت سر هم، بر روی این موضوع مانور می‌دادند. شاید برای همین بود که ایران از جنگ هم‌زمان نیروهای مقاومت مردمی که سال 2014 به حشدالشعبی تبدیل شدند، با اشغال‌گران ائتلاف بین‌المللی ضدترور و هسته‌های تروریستی حمایت کرد تا هیچ‌کدام از این دو آفت به مرزهای ایران نرسند؛ نه ارتش آمریکا بتواند به حدود ایران دست‌درازی کند، نه گروه‌های تروریستی.


مبارزه با تروریسم


هیچ‌وقت تعریف ما و آمریکایی‌ها از تروریسم باهم یکی نمی‌شود؛ چون ریشه‌های فکری‌مان درباره این موضوع با یکدیگر تفاوت‌های بنیادین دارد. ما در سوریه و عراق طی این سال‌ها با انواع و اقسام گروه‌های مسلح جنگیده‌ایم. گروه‌هایی بودند با استعداد چند لشکر پیاده، تا گروهک‌های چند ده‌نفره، که از آب گل‌آلود ماهی گرفته بودند و روستایی را ناامن می‌کردند. آمریکایی‌ها و هر که در جبهه آنان است حتی عربستان سعودی با آن سابقه درخشان در تسلیح و تجهیز گروه‌های تروریستی، ایران را حامی تروریسم معرفی می‌کنند؛ درحالی‌که در این سال‌ها هیچ کشوری به‌اندازه ایران پرچم‌دار مبارزه با بنیادگرایی نبوده است. گواه این ادعا شهدایی است که به‌طور مشخص طی این چند سال وقوع جنگ در منطقه تقدیم کرده‌ایم یا بچه‌های افغان، عراقی، پاکستانی و لبنانی که تحت آموزش و فرماندهی مستشاران ایرانی در این نبرد به شهادت رسیدند.



البته بحث حمایت ایران از تروریسم که آمریکایی‌ها هر وقت می‌خواهند اذهان را از عربستان منحرف کنند پیش می‌کشند،‌ مربوط به رویکرد ضد صهیونیستی و پشتیبانی جمهوری اسلامی از مقاومت اسلامی علیه رژیم تل‌آویو است. در واقع سیاست آنان این است که جریان‌هایی مثل حزب‌الله، جهاد اسلامی فلسطین و حماس را هم‌سنگ با بوکوحرام و داعش یا القاعده معرفی کنند. زمانی که آنان استقرار رژیم صهیونیستی را می‌خواهند و سیاست تهران مقابله با رژیم صهیونیستی و حمایت از مقاومت اسلامی و نهضت‌های آزادی‌بخش است، به‌طور طبیعی ایران از سوی رسانه‌های خارجی، شبکه‌های فارسی‌زبان ضد ایرانی، فرماندهان و سیاستمدار آمریکایی به ثبات زدایی، توسعه‌طلبی و حمایت از تروریسم متهم می‌شود.


حمایت از هم‌پیمانان


موج بهار عربی که قد بلند کرد، منطقه به سمتی رفت که دستخوش تحولات بنیادین شود. نظم نیم‌بندی که با حکومت زنجیروار حاکمان دست‌نشانده از یمن تا مصر برقرارشده بود تقریباً فروپاشید. دراین‌بین، سرویس‌های اطلاعاتی منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای دست‌به‌کار شدند تا با سواری بر این موج، جلوی فراگیر شدن این دومینو را بگیرند. با منحرف کردن این جریان که بیداری اسلامی را به بهار عربی تبدیل کرد، ورق در تحولات منطقه برگشت و تا جایی که توانستند این موج را به سمتی سوق دهند که از دل آن یک فتنه عمیق ضد اسلامی و ضد مقاومت متولد شود.


درنتیجه حرکت عظیمی که ایجادشده بود تا منطقه بحران خیز جنوب غرب آسیا و شمال آفریقا را دستخوش تغییرهای اساسی کند به سمت کشورهای همراه ایران یا ضدآمریکایی منحرف شد. در این میان، ایران به دلایل امنیتی و وجود روابط راهبردی با سوریه کنار دولت دمشق قرار گرفت و برخلاف دیگر کشورها که نقش منفی در تحولات ایفا کردند، از همان ابتدا دولت بشار را به اصلاح امور کشور تشویق کرد زیرا نمی‌توانست اجازه دهد تظاهرات‌های مدنی و اعتراض به وضع موجود بخواهد شاکله‌های نظام در سوریه را عوض کند.


جریان مقابل ایران همواره تلاش کرده تا نقش تهران در روند صلح در سوریه و پایان دادن به جنگ را کم‌رنگ کند. از طریق راه‌های مختلف مثل برگزاری نشست دوستان سوریه از سوی عربستان، کنفرانس‌های معارضان یا دعوت نکردن ایران به مذاکرات صلح سوریه در ژنو. امانگاهی واقع‌بینانه به وقایع چند سال اخیر نشان می‌دهد هم نظامیان ایرانی در سطح مستشاری این منازعه_که هیچ‌وقت یک جنگ داخلی نبود_درگیر شدند، هم دیپلمات‌های ایرانی از زمانی که زمینه‌هایش فراهم شد، روند برقراری صلح در سوریه را با همکاری چند کشور دیگر کلید زدند.



نبرد در منطقه غرب آسیا برای منافع و حفاظت از مردم ایران شاید در ظاهر با قاسم سلیمانی باشد اما این سیاست عمیق‌تر از یک سرلشکر و یک نیروست. اما به خاطر اینکه قاسم سلیمانی بعد از ایستادن جلوی تروریست‌ها شخصیت محبوبی در منطقه شد باید او را تخریب کنند. به همین خاطر هر چه دارند به میدان آورده‌اند.


می‌شود مذاکره بدون دست‌پر را تصور کرد؟ ایران به خاطر قرار گرفتن کنار سوریه و پس‌ازآن عراق، مسائل مربوط به فلسطین و مقاومت اسلامی و اداره این روند هم‌زمان جنگ و صلح در منطقه به توسعه‌طلبی و بر هم زدن ثبات متهم می‌شود. حال باید از متهم کنندگان ایران به ثبات‌زدایی در منطقه پرسید که وقتی دو جنگ بزرگ در آسیا را از 17 سال پیش خودشان آغاز کردند و هیچ‌وقت دست از تهدید ما برنمی‌دارند، دقیقاً از کدام ثبات حرف می‌زنند؟


انتهای پیام/4077/ن


انتهای پیام/

ارسال نظر