با پدرم و در زمان چرای گوسفندان تمرین میکردم/عشایری را به خانه شهری ترجیح میدهم
به گزارش گروه رسانههای دیگر آنا، سوسن رشیدی دختری از عشایر استان کرمانشاه است که با وجود سختیهای فراوان و مخالفتها در رقابتهای کیک بوکسینگ زنان به مقام قهرمانی کشور رسیده است که با وی و در میان زندگی عشایری به گفتوگو نشستهایم:
برای آشنایی بیشتر مقداری در مورد خودتان بفرمایید.
رشیدی: من دارای مدرک دیپلم و متولد سال 71 هستم اما در شناسنامه سال 69 قید شده است چون قبل از خودم یک خواهر بزرگتر داشتم که در سه ماهگی فوت کرد و بنابر شرایط آن زمان شناسنامه او را به من دادند. اسم من در شناسنامه سوسن است اما همه من را سحر صدا میزنند و هشت ماهی است که وارد زندگی مشترک شدهام. پنج خواهر و دو برادر دارم که یکی از خواهرها معلول است و من فرزند دوم خانواده هستم.
همه شما را بهعنوان دختر عشایری که در یک ورزش سخت قهرمان شد میشناسند. چطور به ورزش علاقهمند شدید؟
رشیدی: به چند دلیل به ورزش علاقهمند شدم. مقطع اول راهنمایی که بودم در مسابقات دو مدرسه توانستم در 11 ثانیه دور رفت و برگشت مدرسه را طی کنم و مقام نخست را کسب کردم و در مسابقات استانی نیز اول شدم و به دنبال آن مربی مدرسه خیلی تشویقم کرد و سبب دلگرمی من شد. علاقه من به ورزش از اینجا آغاز شد اما هیچ اطلاعی از وجود باشگاه نداشتم و همیشه آرزوی ایجاد زمینه برای موفقیت در ورزش را داشتم.
کلاس اول و دوم بهطور اتفاقی مبارزه بروسلی را در تلویزیون دیدم و بسیار علاقمند به ورزش رزمی شدم و در دنیای کودکانه خود همیشه آرزو میکردم که همچون بروسلی باشم و دوست داشتم در هر شرایطی حتی بیابان و کوه ورزش را ادامه دهم و خیلی علاقه داشتم. این علاقه به ورزش بهویژه فیلمهای بروسلی در حالی بود که ما تلویزیون نداشتیم.
ما عشایر بودیم و فاصله محل اسکان و مدرسه خیلی زیاد بود. یک روز که برای درس خواندن و امتحانات پایان ترم به منزل خالهام در شهر کرمانشاه رفته بودم متوجه شدم که دخترخالهام به باشگاهی نزدیک منزل آنها میرود و من هم با او رفتم و چند بار این کار تکرار شد تا اینکه علاقه من به ورزش از قبل هم بیشتر شد. بعد از چند جلسه مربی باشگاه خانم سمیه بهرامینیا خیلی من را تشویق کرد و ایشان همین مربی هستند که اکنون دوازده سال است که با هم آشنا شدهایم. بار اول من را تشویق کرد و بار دوم خودم برای مبارزه انگیزه زیادی داشتم و برای مبارزه به مربی اصرار داشتم اما وی گفت که شما با تنها دو جلسه کار کردن نمیتوانید مبارزه کنید و چون خیلی دل نازک هستم سریع اشک از چشمانم سرازیر شد و مربی نیز به خاطر اصرار من قبول کرد. در نهایت در زمین مبارزه از رقیب بردم و مربی خیلی من را تشویق کرد و من خیلی خوشحال شدم که تمام این موضوعات سبب شد به ورزش روی بیاورم و در ورزش قهرمانی صاحب مدال شود.
زندگی بهعنوان یک دختر عشایر چگونه در ورزش به شما کمک کرد و از سوی دیگر نیز بهواسطه شرایط زندگی عشایری چه سختیهایی برای ورزش داشتید؟
رشیدی: چون فعالیت من در عشایر خیلی زیاد است از آمادگی جسمانی خوبی برخوردار هستم و در ورزش نیز مورد توجه مربی قرار گرفتم و این موضوع سبب پیشرفت من شد. البته پدر و مادرم مخالف فعالیتهای ورزشی من بودند.
حضور در عشایر و قدرت جسمانی بالا و تمرین در منزل قبل از حضور در باشگاه سبب علاقه به این رشته ورزشی شد.
با پدرم که به چرای گوسفندان میرفتیم تمرین میکردم و پدرم تصور میکرد من دیوانه شدهام و مدام به من میخندید. از پدرم خواهش میکردم کف دست خود را نگهدارد که من به آن ضربه بزنم و او هم با خنده قبول میکرد.
بعد از ازدواج مشکلی برای ادامه فعالیتهای ورزشی نداشتید؟
رشیدی: پدر من هنوز عشایر است ولی مدتی است در شهر زندگی میکنم ولی عصرها سعی میکنم به دیدن آنها بروم. من عشایری را به خانه شهری ترجیح میدهم و غروبها به خارج از محیط شهر میروم و زنگی شهری را خیلی دوست ندارم و زندگی عشایری سبب موفقیت من شد و یک خانه عشایری را با صد خانه شهری عوض نمیکنم.
همسرم نیز با شنیدن سختیهای زندگی و علاقه من به زندگی نهتنها با فعالیتهای ورزشی من مخالفت نکرد بلکه من را نیز تشویق و در حد توان همراهی میکند و قبل از ازدواج نیز به ایشان گفتم که موفقیت در ورزش برای من خیلی اهمیت دارد و این موضوع را قبول کرد.
این روزها به چه کاری مشغول هستید و برای مسابقات آینده چه برنامهای دارید؟
رشیدی: در شهر محل زندگی خود باشگاهی راهاندازی کردهام. شاگردان خود را بعد از سه ماه و نیم به مسابقات بردم و به قدری با آنها سخت کار کرده بودم که تمام 17 نفر آنها در کشور مقام کسب کردند.
البته این روزها در حال آماده کردن خود برای مسابقات جهانی هستم. اکنون از ناحیه پا دچار مصدومیت شدهام و منتظر عمل جراحی هستم و بعد از جراحی برای مسابقات آماده میشوم.
بین صحبتهای خود از مخالفت خانواده گفتید. دلیل مخالفت آنها و چگونگی جلب رضایتشان را بفرمایید.
رشیدی: در چند سال ابتدای فعالیت ورزشی بدون اطلاع پدر و مادرم و به بهانه مدرسه به باشگاه میرفتم. چون مدرسه من در روستا بود و ما چند ماه در روستا و چند ماه را عشایر بودیم و هنگامی که در چادرهای عشایری بودیم، به پدرم میگفتم که بچهها من را اذیت میکنند و با اصرار و گریه و زاری او را راضی کردم که بعد از اول راهنمایی در مدرسه شهر ادامه تحصیل دهم.
مادرم با پولی که پنهانی جمع کرده بود با وجود مخالفتهای پدرم من را در مدرسه شهر ثبتنام کرد و البته دلیل من برای تحصیل در شهر در واقع ادامه فعالیتهای ورزشی بود و دوران تحصیل در شهر را در منزل خاله زندگی میکردم.
مربی باشگاه خیلی من را تشویق میکرد و با اطلاع داشتن از وضعیت مالی من تنها شهریه باشگاه را از من میگرفت. در طول دوران مدرسه بدون اطلاع خانواده به باشگاه میرفتم اما مسئولان مدرسه در جریان بودند که من روزانه یک ساعت را به باشگاه اختصاص میدهم.
هنگامی که درباره ورزش با پدرم صحبت میکردم خیلی مخالفت میکرد و میگفت که این موضوع از نظر فامیل کار درستی نیست و آبروریزی محسوب میشود و دلیلی برای ورزش کردن دختر و رفتوآمد او وجود ندارد. پدرم تحت تأثیر حرفهای فامیل بود که میگفتند یا دخترت را بکش یا به او اجازه ورزش کردن نده.
با وجود بیاطلاعی خانواده از فعالیتهای ورزشی هزینه آن برای شما سخت نبود؟
رشیدی: مربی من خیلی به من کمک مالی میکرد و از طرفی در مغازه پوشاکی که متعلق به دوستم بود به صورت موقت کار میکردم. ما انباری در روستا داشتیم و به مادرم میگفتم که سیبزمینی و پیاز برای من تهیه کند که بفروشم و مقداری از ان را به عنوان پسانداز از مادرم میگرفتم. آن دوران کرایه رفت و برگشت من به باشگاه 200 تومان بود.
اکنون که به موفقیتهای بسیاری رسیدهاید نظر پدر و مادر شما درباره فعالیتهای ورزشی شما چیست؟
رشیدی: بعد از چهار یا پنج سال که مقامهایی از جمله مقام کشوری را کسب کردم و همه به پدرم تبریک گفتند به تدریج این موضوع برای پدرم جا افتاد اما هیچوقت به من تبریک نمیگفت که یکوقت خوشحال و امیدوار نشوم. از نگاهش متوجه میشدم که در دوراهی مانده بود و میگفت که اگر دلخوش باشم دخترم بیشتر به سمت ورزش گرایش پیدا میکند و اگر ناراحت هم باشم ممکن است اشتباه کنم و حق با دخترم باشد.
یک روز که اسم من در روزنامه چاپ شده بود فامیل متوجه شدند و به پدرم گفتند که عکس دخترت در روزنامه چاپ شده است اما حتی این عکس در روزنامه هم برای من مشکلساز شد و حرفهای مردم بعد از آن شروع شد که چرا باید عکس دختر در روزنامه چاپ شود و آن را آبروریزی میدانستند.
در این میان آقای بهروز کرانی در حق من پدری کردند و کمکهای ایشان را هیچگاه فراموش نمیکنم. آن موقع دبیر هیئت بود اما اکنون مدیر برنامههای ورزشی من هستند. به خاطر مخالفتهای پدرم همیشه گریه میکردم که آقای کرانی دلیل ناراحتی را از من پرسید و برای وی توضیح دادم و گفتم که با وجود اینکه پدرم تا حدودی با ورزش کنار آمده اما به خاطر اینکه از علاقه من کاسته شود من را در تنگنای مالی قرار میدهد. آقای کرانی با شنیدن این حرفها به منزل ما آمد و بعد از تبریک با پدرم صحبت و او را راضی کرد. بعد از آن روز پدرم خیلی در راه ورزش به من کمک کرد به طوری که هر هزینهای برای رفتوآمد و باشگاه لازم داشتم با هر مبلغی در اختیار من قرار میداد.
با دعای مادرم به این موفقیت رسیدم. وقتی که میدید من در مسابقات موفق میشوم و مردم درباره موفقیت من صحبت میکنند خیلی خوشحال میشد و در زمان مسابقات نیز با گریه برای من دعا میکرد. اکنون همهم خوشحالیم که مردم حرفهای خود را پس گرفتهاند و من آنها را سربلند کردم و این یک دنیا برای آنها ارزش دارد.
گفتین که زندگی عشایری سبب افزایش قدرت جسمانی شما شده بود. درباره فعالیتهای روزمره خود در عشایر بفرمایید.
رشیدی: در عشایر صبح خیلی زود از خواب بیدار میشدم و کارهایی را هر روز به عهده داشتم. خمیر نان را آماده میکردم و شیر گوسفندان را میدوشیدم و گاهی به تنهایی گوسفندان را به چرا میبردم اما لباس پسرانه به تن میکردم و تفنگ پدرم را نیز همراه داشتم. بعدازظهر که کارهای منزل تمام میشد با همراهی پدرم به باشگاه میرفتم و او تمام مدتی که در باشگاه بودم را با تمام خستگی و فکر کارهای عقب افتاده عشایر پشت در باشگاه مینشست و بعد از بازگشت از باشگاه نیز به کارهای عشایری همچون روشن کردن چراغ و رسیدگی به گوسفندان ادامه میدادم.
تاکنون چه مقامهایی کسب کردهاید و در زمینه ورزش چه جوایزی به شما اهدا شده است؟
رشیدی: به پاس همه افتخاراتم تاکنون تنها یک سکه پارسیان، یک کارت هدیه 20 یا 40 هزار تومانی از طرف آقای بزرگیان به مناسبت قهرمانی و یک کارت هدیه از طرف بسیج دریافت کردهام چون من عضو بسیج عشایر هستم.
تاکنون حدود 19 مقام کسب کردهام که تعداد از آنها کشوری هستند. هیچوقت بعد از مسابقات به من جایزه ندادند. اما چند بار بعد از پیروزی در مسابقات مربی من برایم مانتو میخرید و من میدانستم که از هزینه شخصی خود این مانتو را تهیه کرده اما به من میگفت که جایزه مسابقات است.
آخرین مسابقاتی که مقام کسب کردم آبان 95 و مسابقات انتخابی کشوری بود و ماه بعد به دلیل ازدواج نتوانستم در مسابقات کشوری حضور پیدا کنم. اما اکنون به محض رفع مصدومیت به تمریناتم ادامه برای مسابقات کشوری و جهانی ادامه میدهم.
سخن پایانی.
رشیدی: انتظار دارم مسئولان امکانات کافی را در اختیار ورزشکاران قرار دهند و به ورزشکارانی که از نظر مالی مشکل دارند کمک کنند.
بسیاری از ورزشکاران به خاطر مشکلات مالی نمیتوانند ورزش را ادامه دهند. شاگردی دارم که با وجود قدرت بدنی بالا توان مالی حضور در مسابقات کشوری را نداشت و خودم هزینه وی را تقبل کردم با وجود اینکه من هم وضعیت مالی خوبی ندارم. هزینه 20 هزار تومانی که از شاگردهایم میگیرم 30 درصد مربوط به اداره ورزش است و از این پول به شاگردهایم کمک میکنم اما آنها بعد از کسب مقام پول من را پس میدهند.
منبع: تسنیم
انتهای پیام/