صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۶:۱۶ - ۰۵ شهريور ۱۳۹۶
بنیانگذار مکتب سازه‌انگاری‌:

سرمایه‌داری بقای زیادی نخواهدداشت/آمریکا رهبری جهان رارها نمی‌کند

«نیکلاس اونف» با اشاره به اینکه سرمایه داری قادر به بقای زیاد نخواهد بود گفت: رفتارهای اخیر ترامپ نشان می دهد آمریکا رهبری هژمونیک جهانی را به سادگی کنار نمی گذارد.
کد خبر : 206922

به گزارش گروه رسانه های دیگر آنا از مهر، اصطلاح نظم نوین جهانی (New World Order) به هر دوره‌ای از تاریخ که با تغییری چشمگیر در اندیشهٔ سیاسی و توازن قوا در جهان همراه بوده‌است، اطلاق می‌گردد. با وجود ارائهٔ تعاریف متعدد از این اصطلاح، نظم نوین جهانی اصولاً به باور ایدئولوژیکی مرتبط است که برقراری حکومت جهانی را فقط و فقط از طریق تلاش همگانی برای شناسایی، فهم، یا رفع مشکلات جهانی که از ظرفیت و گنجایش دولت-ملت‌های انفرادی خارج است، امکان‌پذیر می‌داند.


«رابرت کوهن» از نظریه پردازان برجسته نهادگرایی نولیبرال معتقد است که شاهد این هستیم که قدرت رهبری هژمونیک ایالات متحده آمریکا بعد از دهه ۱۹۷۰ میلادی دچار افول شده است. کوهن معتقد است به رغم اینکه قدرت رهبری آمریکا کاهش یافته است رژیمهای بین المللی که بعد از جنگ جهانی دوم از جمله صندوق بین المللی پول، بانک جهانی و گات(سلف سازمان تجارت جهانی) ایجاد شدند در دوره افول هژمون نیز پابرجا خواهند بود.


اینکه نظم نوین جهانی از منظر قطبی بندی به چه صورت خواهد بود یکی از مهمترین مسائل در ترسیم سیاست خارجی هر کشوری می تواند باشد. در گفتگو با پروفسور «نیکلاس اونف» بنیانگذار مکتب سازه انگاری در روابط بین الملل به بررسی نظم آتی بین المللی پرداخته ایم که در ادامه می آید.


«نیکلاس اونف» بنیانگذار نظریه اجتماعی روابط بین‌الملل (سازه‌انگاری) و استاد بازنشسته دانشگاه فلوریدای آمریکاست. او در دانشگاه های مطرحی چون پرینستون، امریکن و کلمبیا تدریس کرده است. اونف مفهوم سازه‌انگاری را از علوم اجتماعی وارد این حوزه مطالعاتی کرد و این مفهوم بعدها توسط افرادی چون «الکساندر ونت»، «کاتزنشتاین» و سایرین بسط و توسعه داده شد.


*برخی معتقدند پس از کاهش احتمالی قدرت هژمونیک امریکا، هیچ قدرت هژمونیک دیگری در جهان وجود نخواهد داشت. چون دیگر قدرتها قصد پذیرش یک هژمون را به هیچ وجه نخواهند داشت. نظر شما در این ارتباط چیست؟


پاسخ به این سوال دشوار است زیرا هژمونی یک رابطه قدرت ساده نیست. اصطلاح یونانی هژمونی به معنای رهبری است. اگر فردی یا نهادی در یک سیستم دارای قدرت زیاد بوده پس رهبری آن سیستم به طور اتوماتیک بر عهده فرد یا نهاد قدرتمند است. در این سیستم هیچ کس حق انتخاب نداشته مگر اینکه عواقب چنین رابطه قدرتی را پذیرا باشد.


کاهش قدرت امریکا در طی سالیان اخیر قطعا نمونه ای از کاهش قدرت هژمون است. در حالی که با انتخاب ترامپ گمان می رفت امریکا از مسئولیت هژمونی و رهبری سیستم بین الملل رهایی یابد، رفتارهای اخیر ترامپ نشان می دهد که امتیازات و پرستیژی که در پی هژمون بودن می آید قطعا به آسانی رها نمی شوند.


مقامات دولتهای دیگر متوجه شده اند قدرت امریکا در حال حاضر بیشتر از هر دولت دیگری در عرصه بین الملل بوده، دوسوگرایی امریکا باعث انجام رفتارهای غیر قابل پیش بینی شده و هزینه های قابل توجه، هژمونی و رهبری امریکا را به چالش می کشند. دلایلی که دیگر دولتها قصد پذیرش هژمونی بین الملل را ندارند.


*اگر ما با جهان چند قطبی در آینده مواجه شویم، تاثیر این نوع سیستم بر نظم بین الملل چگونه خواهد بود؟ آیا ما شاهد جهانی باثبات تر تحت سایه نظام چند قطبی خواهیم بود؟


دیگر نمی توان مانند گذشته معنای واضح و روشنی از جهان چند قطبی ارائه داد. آنچه من می بینم توجه مشخص به روابط قدرت منطقه ای است. در حال حاضر ما شاهد با اهمیت شدن بلوک های منطقه ای هستیم، همانطور که در گذشته نیز این چنین بوده است.


زیرا آنها جهت دفع کردن بقیه جهان شکل می گیرند. با این حال امروزه سیکلی با اهمیت است که در آن ترتیبات نظم منطقه ای (سلسله مراتبی) به نظم هژمونی در روابط درون بلوکی آنها تبدیل شود.


در حالی که جهان هژمونیهای منطقه ای ممکن است باثبات تر از جهان سلسه مراتب منطقه ای باشد، به نظر من ترکیب امروزی عناصر سلسه مراتب با عناصر هژمونیک در روابط قدرت منطقه ای پایدار نخواهد بود.


*برخی معتقدند که جهان چند قطبی باعث ایجاد صف بندی های مبهم بین دولتها می شود. نظر شما در این ارتباط چیست؟


به نظر من در دنیای حال حاضر که دنیای اشباع شده اطلاعات است، هیچ دولتی نمی تواند جایگاه خود را در نظام بین الملل و در روابط با سایر دولتها پنهان کند.


*اگر ما به وجود دنیای چند قطبی در آینده باور داشته باشیم، کدام یک از اجزای قدرت بر قطبی شدن جهان موثر خواهد بود و اساسا کدام یک از نهادها یا کشورها قطب های این سیستم خواهند بود؟


من فکر نمی کنم که قدرت اعمال شده توسط دولتها در حال حاضر (از جمله قدرت نرم) برای توصیف جهان آینده کافی باشد. ایجاد تحولات فنی و خبرگی فنی گسترده درون دولتها و فراتر از مرزهای آنها باعث ایجاد جهانی شده است که در آن ملاحظات عملکردی تحریف شده و حتی جایگزین دینامیک های سرزمینی- سیاسی می شوند.


نادیده گرفتن تاثیر جهانی شدن بر سیاست های جهانی یک اشتباه بزرگ محسوب می شود. علاوه بر این ترتیبات کنونی جهان به توانایی دائمی کاپیتالیسم به عنوان یک روش تولید و توزیع که دنیای موفق بورژوازی و ترتیبات سیاسی در مقیاس گسترده (به اصطلاح جهان چند قطبی) را از لحاظ مالی اداره می کند، بستگی دارد.


من شک دارم که کاپیتالیسم در مواجهه با مسائلی مانند گرم شدن کره زمین، رشد جمعیت و غیره بتواند تضادهای درونی خود را حل کرده و بنابراین نمی تواند به طور نامحدود حفظ شود(پایدار بماند).


انتهای پیام/

برچسب ها: امریکا
ارسال نظر