دانشگاه، کیفیت و مسئولیت اجتماعی
به گزارش خبرنگار گروه دانشگاه خبرگزاری آنا، دکتر محمود نیلی احمدآبادی رئیس دانشگاه تهران در یادداشتی در ماهنامه دانشگاه امروز درباره کیفیت و مسئولیت اجتماعی توضیح داده است. یادداشت رئیس دانشگاه تهران به شرح زیر است:
نسلهای نخستین دانشگاهها در روزگاران پیش از تجدد، شاید با چالشی همچون مساله کیفیت و مسئولیت اجتماعی روبرو نبودند. اما امروزه این دوگانه، به چالشی معنادار برای دانشگاهها تبدیل شده است. دانشگاه برای پیشبرد اهداف خود به بودجه و امکانات نیاز دارد. منابع تامین این امکانات از کجا فراهم میآیند؟ دولت، خیرین و نیکوکاران، بخش صنعت و نهادهای اقتصادی، یا شهریه فراگیران علم؛ کدام یک از اینها منبعی شایسته و قابل اعتماد و بیحاشیه برای روند فعالیتهای علمی دانشگاه به حساب میآید، چنانکه هم استقلال دانشگاه به مخاطره نیفتد و هم منابع مورد نیاز دانشگاهها برای انجام رسالتهای متعالی آن تأمین گردد؟
گُندی شاپور (جندیشاپور)، دانشگاه ایرانی تاسیس شده به قرن سوم میلادی، به ابتکار پادشاه ساسانی، شاپور اول حیات خود را آغاز کرد و ماموریت نخست آن انتقال دانش پزشکی از دیگر سرزمینها و بسط و توسعه این فن بود و در کنار آن، ترجمه انواع متون ادبی و فرهنگی و ایفای نقش به مثابه مرکزی برای تجمع خردمندانی که در کنار پاسخ به نیازهای درمانی دربار، فضیلت دانایی آنها را به وادی حکمت میکشاند و قرار نبود چیزی از جنس توسعه و رفاه در ابعاد گوناگون زندگی اجتماعی آحاد افراد جامعه، به اهتمام این مردان حکمت و فرزانگی سامان یابد.
در مغرب زمین نیز، هدف اولیه مراکز علمی، از آکادمی افلاطون، در عهد باستان گرفته تا مراکزی همچون آکسفورد و کمبریج و مون پلیه و پاریس در قرون میانه، به دوش کشیدن رسالتهای اجتماعی نبود. اما از سده نوزده میلادی، یک تغییر اساسی در هدفگذاری تاسیس مراکز آموزشی پدید آمد؛ مدارس و دانشگاهها، به کارگاه اصلی پشتیبانی پدیدهای تبدیل شدند که نوسازی نامیده میشد. همه چیز رو به مدرن شدن گذاشت، و جلوههای تغییری بنیادین، در ساحات مختلف سبک زندگی عموم مردم هویدا شد و دانشگاه به موتور اصلی این جریان نوسازی همه جانبه بدل گردید. این موج از دانشگاه مدرن به تدریج فراگیر شد و در سراسر جهان، از جمله در ایران انتشار یافت.
ناگفته نماند که در آموزههای اسلامی، مساله مسئولیت در برابر خداوند و نیز در برابر دیگر همنوعان طنینی فوقالعاده داشته است. در قرآن کریم به زیبایی پیوند بین «علم» و «مسئولیت» به تصویر کشیده شده است. در سوره مبارکه اسراء میخوانیم: و لا تقف ما لیس لک به علم، ان السمع و البصر والفؤاد کل اولئک کان عنه مسئولا (36). در این آیه شریفه پیروی نکردن از آنچه شخص بدان علم ندارد به صراحت آمده، و یادآوری شده است که انسان به سبب تواناییهای ادارکی، موجودی مسئول است.
اگر چه با تأمل در مدلول صریح این آیه، مسئولیت بر دوش «انسان» است، اما با توسعه خطاب قرآن کریم، میتوان مسئولیت را شامل نهادهای جامعه انسانی نیز دانست. بنابراین، نهاد تعلیم و تربیت نیز که در دنیای جدید متکفل پرورش انسانها، برای ایفای نقش در جامعه است، عقلا و نقلا میتواند مصداق نهاد ذیمسئولیت در جامعه جدید دانسته شود.
اگر در دوران پیشامدرن، ساحتهای گوناگون زندگی مردم، بدون اتکا به مدارس و آکادمیها جریان داشت، اما امروزه با گسترش مدرنیزاسیون، سبک زندگی و رفاه قشرهای مختلف مردم چنان با فعالیتهای مراکز آموزشی و پژوهشی گره خورده است که گویی هیچ ساحتی از زندگی، از تاثیر دانش آکادمیک فارغ نمیماند و اکنون با قطع این ارتباط، اختلالی اساسی در زندگی مردم پدید میآید. در چنین شرایطی دانشگاهها به سرعت رشد کمی و کیفی پیدا کردهاند و در قبال نیازهای جامعه متعهدند.
اما نکته مهم در اینجا این است که مراکز علمی، آموزشی و پژوهشی، در برابر ایفای نقش اجتماعی و پاسخ به نیازهای توسعه، خود متقابلا نیازمند تامین هزینههای رو به تزایداند. در آغاز تاسیس دانشگاههای مدرن، حکومتها که به نمایندگی از سوی «دولت- ملت» به ثروت عمومی دسترسی داشتند، بدون تعدی به آزادی و استقلال آکادمیک تامین هزینههای آکادمی را عهده میگرفتند، اما به تدریج معلوم شد این نوع تعامل نمیتواند دوام داشته باشد. از سویی در برخی جوامع میل دولتها به مداخله در برنامهریزی و مدیریت دانشگاهها به عاملی بالقوه برای تهدید استقلال دانشگاهها بدل شدف و از سوی دیگر کمبود منابع در اختیار دولتها برای تأمین دانشگاهها، مراکز عالی آموزش و تولید دانش و فناوری را ناگزیر از میل به دیگر منابع و اعتبارات ساخت. منبع شاخص مهم در این باره، همانا بازار تجارت و سرمایه است. با فراگیر شدن پارادایم بازار و نظامات لیبرالی و گسترده شدن دامنه تجارت و سرمایه است. با فراگیر شدن پارادایم بازار و نظامات لیبرالی و گسترده شدن دامنه تجارت و سرمایه، دانشگاهها به تجاریسازی علم و فن سوق داده شدند. اینجا بود که دانشگاه از یک پایگاه فضیلت مدار، به اتاق فکر بنگاه اقتصادی تبدیل شد. آنچه پیشران بازار است، دست پنهانی است که اقتصاددانی مانند اسمیت از آن خبر دادند، و این دست پنهان با یک واسطه صحنه گردان مناسبات دانشگاهها نیز شد.
بدینسان دانشگاه دیگر تنها مرکزی برای توسعه دانایی بر محور فضیلت «دانستن» نبود، بلکه به مکان تولید تکنیکهای «توانستن» بدل شد. البته توانستن در جای خود بسیار مهم است و تقویت آن عاری از فضیلت نیست، اما مشکل آنجا آغاز میشود که اولا با رویکردی تقلیل گرایانه تمام دانش به افزایش توانایی صنعتی فروکاسته شود، و ثانیا این توانستن خود غایت قلمداد گردد و ثالثا در کاربرد آن، چهارچوبهای معنوی و اخلاقی مغفول واقع گردد. با برقراری ارتباط تنگاتنگ بین نهاد اقتصاد و نهاد دانشگاه، البته چرخ صنعت و بازار، به یمن تولیدات علمی و فناورانه به خوبی خواهد گشت، اما بدون توجه به سایر جنبههای معرفتی دانشگاه چیزی از جنس تعالی و سعادت بشر و نقش این توانایی در نیل بدان خوشبختی و تعالی مغفول میماند. خروجی این فرآیند با نتایج نامطلوبی همچون شیوع مصرفگرایی و بحرانهای زیست محیطی، جنگهای خانمانسوز، افزایش فاصله طبقاتی بین برخورداران و نابرخورداران جامعه و نتیجتا بیعدالتی و فقر و حاشیهنشینی و مهاجرتهای ناخواسته، و پایین آمدن کیفیت زندگی روزمره و مانند اینها عجین خواهد شد که از معضلات بزرگ دنیای کنونیاند. همه اینها در زمانی رخ میدهد که به ظاهر پیوندی وثیق بین صنعت و بازار و دانشگاهها برقرار است!
پس چه چیز در این میانه مغفول است؟ به نظر میرسد رسالت اجتماعی و به تعبیر دیگر مسئولیت اجتماعی و اخلاقی دانشگاهها مغفول بزرگ این فرآیند است. حساسیت به این امر هم میتواند مبتنیبر آموزههای دینی اعمال شود و هم زاویه دید اخلاقی دانشمندان سکولار. از منظر جهانبینی دینی کرامت انسان، محبت و مودت و احسان به همنوع فریضهای است که ترک آن مورد مذمت و التزام بدان موجب قرب خداوند قلمداد میشود.
پس چناچه در جهتگیریهای برنامههای توسعه، بدین دقایق توجه کافی مبذول نشود، توسعه سازگار با جهانبینی دینی رخ نخواهد داد. از سوی دیگر از منظر نگاههای اخلاقمدار سکولار نیز اصل برابری جبلی و رفاه عموم انسانها و توجه به کرامت ذاتی انسان اصلی است که عفلت از آن نقصانی بر هر پروژه توسعه به حساب میآید. حال اگر بدین نکته عنایت شود که در دنیای امروز برنامههای توسعه را متفکران و برنامهریزان و مدیرانی تنظیم میکنند که به هر روی دانش آموخته دانشگاههای مدرناند، میتوان درصدی از نقصان بزرگ را احیانا در برنامهریزی فعالیتهای آکادمیهای مدرن جستوجو کرد.
صورت خلاصه استدلال بدین قرار است:
1- تصمیمهای فارغالتحصیلان دانشگاهی بیشترین تاثیر را بر رخدادهای جهانی کنونی دارد.
2- آنچه در جهان کنونی رخ میدهد، به رغم مطلوبیتهای فراوان، همچنان دچار نقصانهای اساسی است.
نتیجه: تصمیمهای دانش آموختگان، به رغم مطلوبیتهای فراوان دچار نقصان و شایسته اصلاح است.
حال باید دید ریشه این نقصان کجا است. آیا غفلتی عمدی در ذهن و ضمیر قاطبه دانشگاهیان و برنامهریزان و مدیران ارشد آکادمی دنیای مدرن ریشه دوانده، یا نه، مشکل در جای دیگری ریشه دارد. مطالعات نشان میدهد نخبگان دانشگاهی که مستقیما به برنامهریزی و مدیریت دانشگاههای بزرگ اشتغال دارند، به طور اجمالی بدین دقایق واقفاند و دست کم در سطح خود آگاه، نه به الزامات توسعه پایدار و اصول کرامت انسانی بیتوجهاند، و نه از ضرورت بهینهسازی برنامههای آموزش عالی برای رساندن جامعه به موقعیتی بهتر غافلاند؛ پس مشکل را باید کجا جستوجو کرد؟
مشکل را در دو سطح میتوان پی گرفت:
یکم؛ تحدید رسالت دانشگاههای پیشرو؛ تقلیل این دانشگاهها در حد بنگاههای تولید دانشگاه فنی مورد نیاز شرکتهای سرمایهداری که به سبب ضرورت تامین بودجه برای برنامههای پژوهشی پدید میآید و در ادبیات آسیبشناسی آموزش عالی از آن با تعبیر کارگری شدن دانشگاهها یاد میشود.
دوم؛ مساله شیوع بیش از حد مراکز آموزش عالی که به مثابه بنگاههای صدور و فروش مدرک دانشگاهی، بدون لحاظ کردن استانداردهای علمی، تنها بر شمار فارغالتحصیلان میافزایند و انتقال دانش استاندارد و نیز شایستگیهای دانش آموخته فرهیخته، در فرآیندهای آموزشی آنها به اندازه کافی لحاظ نمیشود که از آن با تعبیر تولید انبوه و تکثیر دانشگاهها یاد میکنند.
در توضیح مشکل یکم؛ اگر اولا پرداختن به مقوله «صلح»، یا «فناوری دوستدار محیط زیست»، ضرورت اجتنابناپذیر نقش آفرینی دانشگاه متعهد به مسئولیت اجتماعی در دنیای مدرن باشد، ثانیا منبع اصلی تامین بودجه آکادمی دنیای مدرن بازار سرمایه دانسته شود، و ثالثا رغبت سرمایهگذار معطوف به مقولههایی همچون «صلح» و «محیط زیست» نباشد و تنها به انباشت هر چه بیشتر سرمایه بیندیشد، نتیجه چنین خواهد بود که اکنون هست.
در توضیح مشکل دوم؛ به اجمال میتوان گفت که ضرورت تربیت تعداد فراوانی کاربر برخوردار از مهارتهای جدید برای گردش چرخهای تولید کالا و خدمات، راهآندازی انبوه مراکز آموزش عالی را در پی داشته است. رخداد آسیبزای مهم در این میان عبارت است از نگاه بنگاهی- کسب و کاری به مراکز آموزش عالی که مدرکی شبیه دانشگاهها و آکادمیای استاندارد صادر میکنند، اما همه شاخصهای یک آکادمی را ندارند. اگر چه برخورداری از تحصیلات عالی را باید حق همه شهروندان دنیای جدید دانست و محروم ساختن شهروندان از این حق، با اصول عدالت آموزشی مغایر است، اما باید توجه داشت که کسب دانش به مثابه اطلاعات و نظریههای سیستماتیک و نظامیافته، در چهارچوب دیسیپلینها و نظامات پیچیده آکادمیک، غیر از کسب مدرک با مبادله محفوظات در اطلاعات بستهبندی شده در جزوهها است. مساله رشد ناهنجار مرکز آموزش عالی فقط مساله ایران نبوده است، بلکه موجی جهانی بوده که از دهه 60 میلادی در بسیاری کشورهای جهان پدید آمد و البته به زودی ضرورت کنترل و مهار آن روند مورد توجه قرار گرفت.
برای عبور از مشکل لازم است اولا ضرورت استقلال دانشگاهها و عطف توجه به موضوع مسئولیت اجتماعی و اخلاقی دانشگاهها از حالت شعار خارج شود و در برنامههای راهبردی (استراتژیک) دانشگاهها رسوخ کند، همچنین در روندهای آموزشی و پژوهشی دانشگاهها، مساله اخلاقی حرفهای و نیز برنامههای نگرشی- دانشی- مهارتی برای تربیت دانش آموخته فرهیخته در دستور کار قرار گیرد. ثانیا مقوله تاسیس مراکز آموزش عالی فاقد استانداردهای لازم متوقف گردد و برای ساماندهی مراکز موجود تدبیر اساسی اندیشیده شود.
نباید از یاد برد که سعادت جوامع انسانی در دنیای جدید با فعالیت دانشگاهها و مراکز آموزش عالی گره خورده است. باید به یاد داشت در اثر غفلت از پیوند «اخلاق» با «آموزش و دانشورزی»، و پیوند وثیق این دو با «برنامههای توسعه»، تنها زیست کره کائنات یعنی کره زمین، و جامعه بشریت در معرض مخاطرهای بزرگ قرار دارند. از این رو اهتمام به تعالی دانشگاهها که میتواند فریضهای برای آحاد دانشگاهیان، به ویژه برنامهریزان و مدیران ارشد دانشگاهها قلمداد گردد، هم نزد خالق هستی مأجور است و هم رضایت همنوع و سعادت بنی آدم را در پی خواهد داشت.
انتهای پیام/