فیلمهایی که درباره آزادسازی خرمشهر ساخته شدند
گروه فرهنگی آنا: اشغال خرمشهر توسط ارتش بعث عراق پس از سی و چند روز مقاومت جانانه مردم این شهر و اندک قوای کمکی رسیده از دیگر شهرها و آزادسازی آن پس از یک سال و نیم، دو رویداد بزرگ از تاریخ هشت ساله دفاع مقدس هستند که میتواند دستمایه ساخت فیلمها و مجموعههای تلویزیونی مختلف قرار گیرد.
کاری که تا به امروز هم کم و بیش انجام گرفته، اما همچنان این منبع غنی میتواند مورد بهرهبرداری فیلمسازان چه تلویزیون و چه در سینما باشد. امروز سوم خرداد ماه سالروز آزاد سازی خرمشهر است، همین امر بهانهای شد تا نگاهی به فیلمهای سینمایی با مضمون هشت سال دفاع مقدس و آزادسازی خرمشهر بپردازیم.
«بلمی به سوی ساحل»/ رسول ملاقلیپور
زنده یاد رسول ملاقلیپور با توجه به این که خود در روزهای محاصره خرمشهر به عنوان عکاس حضور داشته، در دومین فیلم بلند سینمایی خود شخصیتهای اصلی فیلمش را تکاورانی انتخاب کرد که به سختی خود را به این شهر رسانده و به نبردی جانانه برابر نظامیان عراقی دست زدند. در این فیلم شخصیتهای یاد شده با توجه به فرم قصه و تمرکز آن روی حادثهپردازی، بیشتر تیپهایی هستند که مخاطب با آنها همزادپنداری کرده و سر آخر هم بابت شهادتشان منقلب میشود، دقیقا همان کارکردی که فیلمهای جنگی در زمان وقوع یک جنگ داشته و به تهییج افکار عمومی میپردازند.
«کیمیا»/ احمدرضا درویش
احمدرضا درویش در اولین فیلم از سه گانه خود با محوریت خرمشهر در روزهای آغاز جنگ، قهرمانی به نام رضا را از میان مردم شهر انتخاب کرده و او را در بحبوحه حمله نظامی عراق قرار داده است، آن هم در حالی که همسر پا به ماهش را باید برای زایمان به بیمارستان برساند. نیم ساعت میخکوبکننده آغازین فیلم که از تکنیک فوقالعادهای هم سود میبرد، شدیدا متکی به شخصیتهای اصلی خود بخصوص رضا و خانم دکتر بیمارستان شهر است؛ شخصیتهایی که مخاطب با قلب و روح خود، آنها را لمس کرده و باورشان میکند. نیمه دوم کیمیا که بارها به واسطه دو پاره بودنش مورد انتقاد منتقدان نشریات قرار گرفته، به شخصیتهای یاد شده عمق بخشیده و آنها را در برابر یکدیگر به واسطه دختر رضا (کیمیا) قرار میدهد. رضای زخمی از جنگ و اسارت برای یافتن ردی از خانودهاش به مشهد رفته و خانم دکتری را پیدا میکند که کیمیا را از دل آتش و خون بیرون کشیده و وابستگی عاطفی فراوانی به او دارد. در این بین باز هم رضاست که از حقش گذشته و دخترش را به کسی میسپارد که حق مادری به گردنش دارد و مخاطبان خود را تحت تاثیر قرار میدهد. درویش در خلق این دو نهایت دقت و ظرافت را به کار برده و به جرات میتوان آنها را در رده 20 شخصیت ماندگار سینمای دفاع مقدس قرار داد. البته در این فیلم نباید از حضور درخشان خسرو شکیبایی و بیتا فرهی در نقشهای یاد شده بسادگی گذشت که به کالبد نقشهایشان روح تازهای دمیدهاند.
«حریم مهرورزی»/ ناصر غلامرضایی
ناصر غلامرضایی در نیمه دهه 60 سراغ خانوادههای خرمشهری رفت که پس از اشغال شهرشان به تهران مهاجرت کرده و در یک ساختمان بزرگ در کنار هم زندگی میکردند.
قهرمان داستان زنی جوان به نام صبری است که در جنگ شوهرش را از دست داده و حال همراه پسر خردسال و پدر و مادر پا به سن گذاشتهاش به اجبار در تهران زندگی میکند. ناخدا که پدر صبری است هم تیپی کامل و آشنا از مردان خطه جنوب است که برای بازگشت به شهر خود و کار روی اروند رود لحظه شماری میکند. پسر جوان راننده تاکسی هم که به صبری علاقهمند است، دیگر شخصیت مهم فیلم است که سرانجام با صبری ازدواج کرده و روز ازدواجشان با روز آزادسازی خرمشهر (سوم خرداد) همزمان میشود. غلامرضایی در فصل پایانی فیلم روز فتح خرمشهر و شادی بیحد و حصر مردم تهران را بخوبی به تصویر کشیده است. کارگردان با این کار با یک تیر دو نشان زده: نخست فضای آن روز به یادماندنی را برای نسلهای بعدی به تصویر کشیده و دیگر این که پایان خوش غیرتحمیلی را برای فیلمش تدارکدیده بیآن که گل درشت جلوه کند.
«سرزمین خورشید»/ احمدرضا درویش
یکی از پرشخصیتترین فیلمهای دفاع مقدس که شباهت زیادی هم با فیلم کیمیا به لحاظ زمان و مکان وقوع داستان دارد. در اینجا هم خرمشهر در حال اشغال شخصیت محوری فیلم است که به سفر طولانی و سرشار از تنش گروهی از مردم شهر پیوند میخورد. در اینجا قهرمان فیلم زنی به نام هانیه است که پرستاری از مجروحان جنگ را در تنها بیمارستان سرپای شهر به عهده دارد. او نمادی از مقاومت و صبر و بردباری زنان ایران است که در هولناکترین شرایط هم به فکر بقیه بوده و به همین خاطر برخی نوزادان تازه به دنیا آمده را با خود به همراه میبرد تا جانشان را نجات دهد. کنشمندی مهمترین خصوصیت این شخصیت است که به بهترین شکل در لایههای درونی آن هم نفوذ کرده و مخاطب را به همذاتپنداری وا میدارد. در کنار او دکتری قرار گرفته که از جنگ بیزار بوده و اعتقاد چندانی هم به دفاع مردم شهر از خاک خود ندارد. بخش مهمی از چالش فیلم میان او و هانیه شکل میگیرد که قصه را به جلو هل داده و از کند شدن بیش از اندازه ریتم در نیمه دوم آن میکاهد. همین طور دزد خرده پای میانسالی که در آن بحبوحه جنگ به شکل حقارت باری دنبال پول جمع کردن است که تقریبا در فیلمهای سینمای دفاع مقدس کشورمان نمونه مشابهی ندارد.
«دوئل»/ احمدرضا درویش
درویش در آخرین فیلم از سهگانه خود با بهره بردن از صدای دالبی سارند و پرده اسکوپ، نمایشی تکاندهنده از حمله ناجوانمردانه ارتش عراق به خرمشهر و مردم بیدفاع آن تدارک دیده است.
این فیلم بیش از هر چیز به سینمای وسترن نزدیک است که قهرمان در آن نقشی کلیدی به عهده دارد. زینال نمونهای از جوانهای نترس خرمشهری است که در کنار دیگران به فرماندهی محمد جهان آرا دست به مقاومت زده و شهر را نگه داشتهاند. در طرف دیگر قطب مثبت داستان، سرباز جوانی قرار دارد که برخلاف زینال پایبند به مقررات نظامی بوده و به همین خاطر هم تسلیم نامه اسکندر و گروهش با مهر دولتی برای تحویل گاوصندوقی پر از شمش طلا میشود. شخصیتهای ریز و درشت دیگری هم در این قطب دیده میشوند که هر یک نمایندهای از طبقات مختلف جامعه هستند که نمونه درخشانش را میتوان در راننده تانک فعلی و مکانیک سابق جستجو کرد. اسکندر نیز به عنوان ضدقهرمان خوب از کار درآمده و به باور مخاطبان خود مینشیند که بخش مهمی از آن به هویت داشتنش بازمیگردد. همین طور حضور سعید راد با فیزیک خاص خود در این نقش به این شخصیت ابهت بیشتری بخشیده است. سلیمه هم دیگر شخصیت محوری فیلم است که در نیمه دوم آن پررنگ شده و به دنبال انتقامگیری شخصی از زینال است؛ شخصیتی کنشمند با واکنشهای بیرونی که البته میتوانست بهتر از اینها از کار دربیاید.
«روز سوم»/ محمدحسین لطیفی
فیلمی براساس یک داستان واقعی که پر است از شخصیتهای مختلف با کیفیتهای گوناگون که قصه جذاب و پرتنش آن را پیش میبرند. رضا و سمیره قهرمانهای روز سوم هستند که در شهر تحت محاصره خود مانده و دل کندن از آن برایشان تلخ و دشوار به نظر میرسد. رضا به اجبار سمیره پا شکسته را در خانه خودشان تنها گذاشته و خود به نیروهای دیگر در بخش دیگر شهر میپیوندد. دلنگرانیهای رضا برای سمیره در روز سوم خوب و متقاعدکننده از کار درآمده و مخاطب را در بیم و امید نسبت به سرنوشت آنها قرار میدهد. در قطب منفی با یک ضدقهرمان کار شده و درخشان به نام فواد روبهروییم که شخصیتی چند لایه دارد. معلم عرب زبان سابق و نظامی این روزها که دل در گرو سمیره داشته و پیش از آغاز جنگ هم به خواستگاری او ـ که همکارش هم هست ـ آمده است. همین علاقه است که به فواد عمق بخشیده و او را از دیگر نمونههای مشابه متمایز کرده که کشته شدنش به ضرب گلوله سمیره آن را کامل تر کرده است. مرگی هم که محمد حسین لطیفی در مقام کارگردان برای او تدارک دیده نیز بر ماندگار شدن این شخصیت منفی گوشه ذهن سینما دوستان نقش مهمی داشته است.
«کودک و فرشته»/ مسعود نقاشزاده
دهه هفتاد به دلیل نزدیکیاش به سالهای پایانی جنگ تحمیلی کارگردانهای زیادی سراغ ساخت فیلمهایی در ژانر دفاع مقدس و خاصه اشغال و فتح خرمشهر رفتند اما در سالهای بعد و در دهه هشتاد نیز معدود فیلمهایی با این موضوعات ساخته شدند و مسعود نقاشزاده سال 87 یکی از این فیلمها را به نام «کودک و فرشته» کارگردانی کرد. این فیلم درباره مقاومت مردم خرمشهر در روزهای اول جنگ ایران و عراق، که برای اولین بار در بیست و هفتمین جشنواره بینالمللی فیلم فجر نمایش داده شد. داستان «کودک و فرشته» در آخرین روز تابستان سال 1359 میگذرد و از آنجاییکه تمام اتفاقات قصه در همان مقطع اشغال و فتح خرمشهر میگذرد حضور نوجوانان در روزهای اشغال و فتح خرمشهر را به خوبی به تصویر میکشد.
«عصر روز دهم»/ مجتبی راعی
سال 87 دو فیلم با موضوع خرمشهر ساخته شد، مجتبی راعی هم از جمله کارگردانهایی است که فیلمی با این موضوع کارگردانی کرده است. البته «عصر روز دهم» تنها در سکانس ابتدایی به موضوع خرمشهر میپردازد اما در ادامه داستان وارد مقطع زمانی حال می شود و ماجرای خانم دکتری است که به عراق سفر میکند تا خواهرش را ـ که در زمان جنگ ایران و عراق به دست یک عراقی به نام محسن محمود افتاده ـ پیدا کند به تصویر میکشد. هانیه توسلی و احمد مهرانفر بازیگران اصلی این فیلم هستند.
«بزرگمرد کوچک»/ صادق صادق دقیقی
صادق صادق دقیقی در اولین تجربه کارگردانیاش سراغ ساخت فیلمی با موضوع خرمشهر رفت و رشادت های نوجوانان را در این برهه در خرمشهر به تصویر کشید. داستان فیلم به اوایل جنگ و حمله عراق به خرمشهر مربوط میشود و نوجوانی را نشان میدهد که به انگیزه دفاع از آب و خاک و ناموس، رشادتهای بسیاری را بروز داده است. او در ابتدا به دست نیروهای عراقی میافتد و مورد ضرب و شتم قرار میگیرد اما اعتماد عراقیها را جلب کرده و مواد غذایی، مهمات و گرای دشمن را به نیروهای ایرانی میرساند. صادق دقیقی این فیلم را در سال 90 کارگردانی کرد و شبنم قلیخانی، پویا امینی و سوگل طهماسبی در این فیلم مقابل دوربین او رفتند.
انتهای پیام/