بدرقه عارف لرستانی به کرمانشاه میان تشویق اهالی سینما؛ اینجا آخر دنیاست...
به گزارش خبرنگار فرهنگی آنا، خیابان استاد شهریار به مرور شاهد حضور چهرههای آشنا و آدمهایی بود که برای بدرقه عارف لرستانی، زیر باران گردهم آمده بودند و با گذشت زمان، تعدادشان بیشتر و بیشتر میشد. در حالی که خیابان و جلوی در ورودی تالار مملو از آدم بودند، حراست تالار، سینماگران را به داخل دعوت میکرد و رسانهایها و دیگر آدمها همچنان منتظر بودند تا پس از گذشت نیم ساعت بالاخره همه توانستند وارد تالار شوند و مراسم با اجرای بد جواد هاشمی و شاهین جمشیدی آغاز شد.
گوشه و کنار تالار و محوطه بیرونی، چهرههای آشنایی چون مهراب قاسمخانی، الیکا عبدالرزاقی، سپند امیرسلیمانی و برزو ارجمند دیده میشدند. جواد هاشمی پشت تریبون قرار گرفت و از آدمها خواست تا از سن فاصله بگیرند و از عکاسانی که در بالکن طبقه اول ایستاده بودند هم درخواست کرد از شیشههای بالکن فاصله بگیرند و سپس درباره برنامهریزی اشتباه و حضور عدهای در صدا و سیما _ ابتدا اعلام شده بود مراسم در مسجد بلال صدا و سیما برگزار میشود _ صحبت کرد اما نگفت که چرا مدیران صدا و سیما اجازه برگزاری این مراسم در مسجد بلال را ندادند؟
جواد هاشمی سپس از میلاد باقری خواست تا روی سن بیاید و بخواند. این اتفاق افتاد و باقری که همشهری لرستانی بود، قطعهای کردی را به او تقدیم کرد.
پس از آن هاشمی، رضا یزدانی، خوانندهای که به واسطه حضور در یکیدو فیلم سینمایی، چندوقتی است در مراسمهای سینمایی حاضر میشود، را روی سن فراخواند و قطعه دیگری اجرا شد تا آمبولانس و عارف لرستانی برای ادامه مراسم از راه برسند.
جواد رضویان، یکی از همکارهای قدیمی لرستانی که سالها با او در تلویزیون همبازی شده بود، با بغض روی سن گفت: «عارف بچه تلویزیون بود و باید از مقابل ساختمان تلویزیون تشییع میشد. او سالها کار نکرد اما هیچگاه گردنش را جلوی کسی خم نکرد. عارف، عارف بود.»
رضویان با بغض سن را ترک کرد و پلهها را آرام پایین آمد و مهدی کرمپور کارگردان سینما روی سن آمد و از دلتنگیاش گفت: «دل ما برای عارف تنگ میشود. عارف خیلی بیشتر از آن چیزی که از او در تلویزیون دیدیم، بود و توان بیشتری داشت. معمولا با کارهای کمدی او را میشناسیم؛ اما همکاری جدیای با او داشتم؛ بازیگر توانمندی بود که قدرش را ندانستیم. بازیگری اهل مطالعه و با تجربه...» کرمپور حرفش را نیمه رها کرد و از حاضرین در سالن خواست تا به خاطر تمام لحظاتی که عارف لرستانی آنها را خندانده، تشویقاش کنند.
تالار برای لحظههای ممتد و طولانی پر بود از صدای دست زدن حضاری که بیش از یک ساعت در وحدت ایستاده بودند و میان گریههاشان، تشویقش میکردند...
میان رفتن و آمدن آدمهای دیگر برای صحبتی کوتاه درباره عارف لرستانی که میان هنرمندان چهره دوستداشتنی به شمار میآمد، جواد هاشمی هم فرصت را مغتنم میشمرد و آواز میخواند و هر بار از جایی و از چیزی میگفت؛ از عشق به کرمانشاه در عارف لرستانی و درخواست تشویق آدمها که نشان از همراهی این بازیگر برای قرار گرفتن در آغوش خداوند عنوان شد!
محمدرضا هدایتی، نظامی «برره» و همکار سالیان دور و اخیر لرستانی در ادامه گفت: «من و عارف جزو کسانی بودیم که به شهرستانی بودنمان افتخار میکردیم و من یکی از حامیان خوب خودم را از دست دادم. زمانی که وارد تلویزیون شدیم، پارتی نداشتیم و فقط میخواستیم مردم شهرمان را خوشحال کنیم تا به ما افتخار کنند.»
سپند امیرسلیمانی هم گفت: «اینجا آخر دنیاست... باید با خودمان روراست باشیم؛ نمیتوان دروغ گفت و مبالغه کرد. دوستی، ویژگی عارف بود و هرکس بیش از دوبار میدیدش، ادعا میکرد، عارف دوست اوست.»
همانطور که ترانه «یار تویی» با مهران مدیری با صدای مولانا در تالار میپیچید، جواد هاشمی مابین مراسم دکلمه خودش را اجرا میکرد، شعر میخواند و صدا در صدا میپیچید و بالاخره آمبولانس و عارف لرستانی هم از راه میرسدند...
عارف لرستانی روی سن دراز کشیده و پدر و مادرش بالای سرش مویه میکنند. پدرِ پسرمرده همانطور که نجوا میکند و صدایش از میکروفنها پخش میشوند، کنار همسرش مینشیند و برزو ارجمند کنارشان میایستد و میگوید: «از طرف همه بچههای ورودی 74 دانشکده تئاتر و همکلاسیهای عارف حرف میزنم. همه ما ویژه بودیم ولی باور کنید، مردترین ما عارف بود؛ مهربانترینمان عارف بود و بهترینمان او بود. او اهل کتاب و مطالعه بود. با دلیل و برهان حرف میزد و ما را قانع میکرد. نمی توانم به شما بگویم از دیروز که این خبر را شنیدم چه حالی پیدا کردم و چطور خودم را از یزد به اینجا رساندم. عارف یلی بود برای دوستانش، برای همسر و خانواده اش.»
همسر عارف لرستانی از کنار پیکر همسرش بلند میشود و میکروفون را میگیرد و با عصبانیت از همه میخواهد تا سکوت کنند و حرفش را چندبار تکرار میکند و بعد از سکوت حاکم شده در تالار، میگوید: «عارف خوشحالِ خوشحال رفت چون آرزویش این بود که در خواب برود.»
اشکهای روی صورت بیروحش را پاک میکند و ادامه میدهد: «خوشحالم که خوشحال رفته...همیشه دردش مردم بود و از درد آنها گریه میکرد. از همهتان ممنونم که آمدید.»
مراسم تمام شد و عارف لرستانی همراه با خانوادهاش به کرمانشاه رفتند تا در جایی که آن تعلق خاطر داشت برای همیشه آرام گیرد...
انتهای پیام/