گفتوگویی منتشرنشده با محمد زریندست: بعضی جوانها با عجله و بدون آگاهی فیلم میسازند و کسی هم نمیپرسد این فیلم کجا رفت؟
به گزارش گروه فرهنگی آنا، مدرسه ملی سینما با زندهیاد زریندست که چند روز پیش درگذشت، گفتگویی انجام داده که اشاره کوتاه وی به تحصیلاتش در ابتدای مصاحبه، گویای سبقه و دانش بالایش در سینما بود. وی از استادانش که از قضا در زمره بزرگترین و شناختهشدهترین چهرههای تاریخ سینما هستند یاد میکرد و از تمایلش برای ساخت فیلمی جدید با عنوان «دنیای دیوانه دیوانه» گفت. این فیلمساز کهنهکار سینمای ایران، از سطحینگری و تعجیل برخی از کارگردانان ایرانی برای ساخت فیلم انتقاد میکرد و اعتقاد داشت که باید نگاه جامعتر و علمیتری به این صنعت داشت چرا که سینما با ادبیات، تاریخ، جغرافیا و فرهنگ یک کشور در هم تنیده است. مصاحبه زیر در حاشیه جشنواره فجر بینالملل انجام شده و برای اولین بار منتشر میشود.
آقای زریندست لطفاً برای آن دسته از مخاطبان که شاید کمتر با سابقه فعالیت شما آشنایی داشته باشند، کمی از پیشینه خود در سینما بگویید.
من در رشته سینمای آمریکا، در دانشگاه یو سی ال ای آمریکا به تحصیل پرداختم. استادانم افرادی چون آلفرد هیچکاک، بیلی وایلدر، استنلی کریمر و کینگ ویدور بودند. این دانشگاه، از بزرگترین دانشگاههای دنیاست. علاوه بر این، کسانی اساتید ما در بخش فیلمنامه بودند که موفق به دریافت جایزه اسکار شده بودند. پس از فارغالتحصیلی، در حدود ۴۰ -۴۵ سال پیش، به ایران بازگشتم و با بسیاری از چهرههای نامدار و بزرگ سینما به همکاری پرداختم. برای نمونه علیرضا زرین دست، برادرم، به عنوان فیلمبردار در سینما مشغول به فعالیت شد. امیر نادری، به عنوان دستیار در کنار من مشغول به کار شد. وی در سه چهار فیلم با من همکاری کرد. از دیگر چهرهها میتوانم به سعید راد، بهروز وثوقی، فرخ ساجدی، و … اشاره کنم. بسیاری از بازیگران و فیلمسازان بزرگ ایرانی با من همکاری داشتهاند. هشت فیلم ساختهام. یکی از فیلمهابم با نام «هاشمخان» در ایتالیا دوبله شد. البته در آنجا با نام «عشق و خون در اصفهان» پخش شد، چرا که بیشتر صحنههای فیلم در اصفهان گرفته شده بود. این فیلم، اولین فیلم رنگی سینمای ایران است که در نزدیک به ۱۲۰ کشور پخش شد. با این وجود، پس از ساخت هشت فیلم، از سینمای پیش از انقلاب خیلی خوشم نیامد چرا که حتماً باید کافه و کتککاری در صحنههای فیلم میبود. در ضمن در بیشتر موارد، سینماهای پایین شهر این فیلمها را پخش میکردند. این در حالی بود که سینماهای درجه یک ایران در اختیار کمپانی «برادران وارنر»، «مترو گلدن مایر»، و «یونیورسال پیکچرز» بود که حتی در اینجا دفتر داشتند. الان شما ببینید، بهترین سینماهای ایران در اختیار فیلمسازان ایرانی است و فیلمهای ایرانی پخش میکنند. پیشرفت سینما از اینجا شروع میشود. شما وقتی که سینمای درجه یک در اختیار دارید، پس مردمی هم که به سینما میروند، مردمی روشنفکر و تحصیلکردهاند. پس باید برای آنها فیلم ساخت. پس از مدتی من به آمریکا بازگشتم و حدود ۱۵ فیلم آنجا ساختم که بسیاری از آنها در دنیا پخش شده است. چندین سال پیش از سوی بنیاد فارابی دعوتی شد تا من به ایران بیایم. اولین جشنوارهای که من اینجا حضور پیدا کردم، در دوران اصلاحات بود. جشنواره، جشنواره خوبی بود و همه چیز به خوبی پیش رفت. پس از بازگشت، اولین فیلمام «سرگیجه» نام داشت که بازیگرانی چون کامبیز دیرباز، الهام حمیدی، رضا ناجی، کوروش تهامی و مهدی سلوکی در آن حضور داشتند و خودم هم در آن بازی کردم. دومین فیلمام بعد از انقلاب نیز، «قفس طلایی» با بازی امین حیایی بود که بخشهایی از آن در آمریکا کار شد و اگر همه چیز خوب پیش برود، فیلم جدیدی را با عنوان «دنیای دیوانه دیوانه» جلوی دوربین خواهم برد. این شرح مختصری از زندگی من بود.
نظر شما در خصوص جشنواره بینالمللی فیلم فجر، که امسال برای اولین بار به طور مستقل و جدا از جشنواره فجر برگزار شد، چیست؟
در مورد این جشنواره باید بگویم که اولاً فضای فوقالعاده خوبی از سوی دستاندرکاران ایجاد شده بود. فیلمها به موقع نمایش داده شدند، پذیرایی و نوع برخوردها خوب بود، رفت و آمدها و رسیدگیها خوب بود. جشنواره امسال قابل مقایسه با جشنواره سال پیش که در پردیس ملت برگزار شد، نبود. جو امسال، جو زیبایی بود. حتی افرادی که سینمایی هستند و به جشنواره آمدند نیز تحت تأثیر قرار گرفتند. حال بحثی که وجود دارد این است که راهی پیدا کنیم تا فیلمهای سطح بالای ایرانی را بهتر و بیشتر به دنیا معرفی کنیم. برای نمونه، برخی از فیلمهایی که امسال من دیدهام، مانند «بادیگارد» و «ابد و یک روز»، از نظر تکنیک در سطح بالای جهانی قرار داشتند. باید کاری صورت بگیرد که این نوع فیلمها وارد بازار جهانی شوند تا کشورهای دیگر آنها را بخرند. چرا که نزدیک به صد و بیست-سی کشور فیلم میخرند و این خود بیانگر گستردگی و بزرگی بازار فیلم در دنیاست. علاوه بر اینها، دیده شدن نیز مهم است. حیف است که فیلمهای با چنین کیفیتی، دیده نشوند. من به نوبه خودم، یک سری سفارشهایی داشتم و کمکهایی کردم که این امر صورت پذیرد و فیلمها وارد بازار جهانی شوند. متأسفانه، ما تا به حال در مسئله فروش فیلمها موفق عمل نکردهایم. و در یکی دو کشور محدود در خاورمیانه، فیلمهایمان را فروختهایم. حتی برای فیلمی مانند «محمد رسولالله» آقای مجیدی نیز باید همین کار صورت بگیرد و در بازار بزرگی مانند بازار فیلم آمریکا عرضه شود.
با توجه به اینکه شما در بسیاری از جشنوارههای مختلف جهانی حضور داشتهاید و فیلم عرضه کردهاید، آیا نکتهای وجود دارد که در خصوص جشنواره فجر بینالملل شاخص باشد؟ پیشنهاد شما برای جهانیتر و شناختهتر شدن این جشنواره چیست؟
تفاوت این جشنواره با دیگر جشنوارهها این است که بیشتر مارکت است یعنی جشنوارهای صرفا برای اهدای جوایز و معرفی بهترینها نیست. ممکن است فیلمهای خارجی در این جا عرضه شده باشند که در جشنوارههای دیگر نیستند و جوایزی هم اهدا شود، ولی این جشنواره راه خواهد افتاد و جایی برای خودش باز خواهد کرد. باید ببینیم که چگونه میتوانیم فضایی را ایجاد کنیم که فیلمهای مهمتر جهانی در این جشنواره عرضه شوند و به نمایش در بیایند. حضور آمریکا و اروپا در این جشنواره کمرنگ است. باید کاری کرد که فیلمسازان و فیلمهای شناختهشدهتری در اینجا حضور پیدا کنند. ما شاهدیم که فیلمهای درجه یک آمریکایی با حضور بازیگران بزرگی مانند رابرت دنیرو، در کنار خیابان به قیمتی در حدود هزار تومان و یا دو هزار تومان فروخته میشود. حتی در گاهی مواقع، فیلمهایی که روی پرده سینماهای آمریکا و اروپا هستند، در اینجا با نازلترین قیمت عرضه میشوند. در هر صورت باید برای این مسئله که به سینمای ایران و صنعت مربوطه آسیب میزند، فکری کرد.
به نظر شما، سینمای ایران چقدر با سینمای تراز اول دنیا فاصله دارد؟
از لحاظ داستاننویسی و تکنیکی، برخی از فیلمهای ما در سطح جهانی هستند. اما خیلی فیلمهای بد هم داریم که کارگردانش با نوعی عجله و تحت عنوان کارگردان اولی و یا فیلم اولی فیلم ساخته است. فیلم اخیر اصغر فرهادی، «فروشنده» در کن به موفقیت رسید و توزیعکننده قدرتمند و با نفوذی، نمایش و عرضه آن را بر عهده گرفته است. داستان فیلمهای فرهادی به نسبت فیلمهای دیگر، اورجینال است و جشنوارهها نیز به دنبال فیلمهای اورجینال میگردند؛ فیلمی که هیچ شباهتی به فیلمهای دیگر نداشته باشد و از لحاظ فرهنگی خاص باشد، مانند فرهنگ ما ایرانیها. در میان فیلمهای ایرانی امسال که از داستان قوی برخوردارند، میتوان «ابد و یک روز» را نام برد. فیلمی که استثنا بود و داستان محکمی داشت. اینکه چرا چنین فیلمی در جشنواره کن حضور پیدا نکرده برای من جای سوال است. باید این نکته را در نظر بگیریم که زبان ما فارسی است و دنیا خیلی دوست ندارد که فیلم را با زیرنویس ببیند. چرا که تا زیرنویس را بخوانید، شما صحنه را از دست دادهاید. از همین رو این فیلمها باید دوبله شوند. این امر نیز مشکل است و هنوز به اینجا نرسیدهایم. با این وجود، ایران و سینمایش در دنیا مطرح است.
شما برای سالها و دهههای طولانی در سینما فعالیت کردهاید و سینمای دنیا را دیدهاید. سینمای قبل و بعد از انقلاب ایران را دیده و سینمای آمریکا را نیز لمس کردهاید. از نظر شما تأثیرات فناوری و تکنولوژیهای روز بر سینما چقدر بوده و در چه حوزههایی بیشتر اثر گذاشته است؟
فناوری بسیاری از چیزها را عوض کرده است. دوربین دیجیتال هم مزیت داشته و هم ضرر. مزیت آن این است که شما دیگر نگاتیو ندارید که خیلی پر هزینه بود و علاوه بر آن، خود دوربین نیز، بزرگ و سنگین بود. الان با دوربین دیجیتال کارها کمی راحتتر شده است. اما از دید من، ضررش آن است که بعضی جوانها با استفاده از دوربین دیجیتال که خرج چندانی ندارد، به صورت سطحی وارد سینما شدهاند؛ همینجوری فیلم میسازند آن هم بدون آگاهی از تدوین، تکنیکهای روز، نویسندگی و… . خیلی از فیلمها ساخته میشود ولی اصلاً کسی پیگیر نیست که فیلم چی شد، کجا رفت، چه کسی و یا چه نهادی پول و هزینه ساخت آن را پرداخت کرد! به نظر من، دانشآموختگان مدارس سینمایی ما، بسیار سطحی و کمعمقاند. خیلی با عجله فیلم میسازند. در دانشگاههای آمریکا در دو سال اول تحصیل، ما را وادار کردند که ادبیات دنیا را بخوانیم، یعنی کارهای نویسندگان روسی مانند چخوف، ماکسیم گورکی، داستایوفسکی، گوگول، تولستوی و دیگران. بعد از ما خواسته شد تا ادبیات فرانسه را مطالعه کنیم؛ آثار چهرههایی چون ولتر، ژان ژوک روسو، مولییر، و … بعد ادبیات آلمان را. پس از آن وارد ادبیات آمریکا میشدیم و شاهکارهایی که بسیاری از آنها به فیلم تبدیل شدهاند را میخواندیم. آثار ارزشمندی مانند «وداع با اسلحه»، «پیرمرد و دریا»، «بر باد رفته» و … حرف من این است که اگر وارد سینما میشویم باید اینها را خوانده باشیم و با ادبیات جهان آشنا باشیم. چرا که کسی که کارگردان است باید آنقدر سواد داشته باشد که فیلمنامهای که به او عرضه میشود را بتواند تجزیه و تحلیل کند تا قادر باشد آن را به فیلم تبدیل کند. علاوه بر ادبیات، در دانشگاههای آمریکا، برای تحصیل در رشته سینما، از ما خواسته شد تا برای دو سال فلسفه بخوانیم، روانشناسی بخوانیم. در کنار اینها باید دانشجویان با تاریخ و جغرافیا، آشنا باشند. این در حالی است که برخی افراد و کارگردانان داخلی، تاریخ ایران را هم نمیدانند و با آن خیلی آشنا نیستند. از همین رو، بسیاری از کسانی که در ایران درس سینما میخوانند، زود میخواهند کارگردان شوند در حالی که باید با دانشهایی که اشاره شد، آشنا باشند. به دلیل همین سطحینگریها و عجلههاست که فیلمهای بد ساخته میشود. این در حالی است که در برخی موارد، هزینه ساخت این فیلمها را دولت میپردازد. جالبتر از همه آنجاست که این فیلمهای بد، اغلب اکران نمیشوند و هزینه و سرمایه به هدر میرود.
انتهای پیام/